گویا چند صباحی است برخی اصلاح طلبان خود را برای انتخابات ریاست جمهوری آینده مهیا نموده اند. هر چند نمود این تصمیم طی یکسال اخیر در برخی اظهارات و رفتار شناسی ایشان عیان می نمود، لیکن به نظر می رسد نسخه ی عملیاتی این تصمیم در 12 اسفند و پیرو اتفاق نه چندان غیر منتظره ی شرکت محمد خاتمی در انتخابات مجلس رقم خورد. هرچند پیش از این، شکل گیری برخی ائتلاف های نیم بند با حضور اصلاح طلبان در قالب “ائتلاف اصلاح طلبان اصولگرا” خود به معنای پس زمینه و آماده سازی فضا برای قبولاندن و هضم رای محمد خاتمی و همراهانش قابل تامل می نمود لیکن این حضور و تصمیم، این روزها، هر چند محدود و در ابعاد رسانه، نمود عینی تری یافته و تاویل نزدیک تری از اتفاقات 12 اسفند سال گذشته پیش روی می نهد.
نئواصولگرایان
در این زمینه به مجموعه ی اصلاح طلبان تصمیم ساز انتخابات ریاست جمهوری آینده که نگاه می اندازیم به آرایش جدیدی در سپهر سیاسی ایران دست می یابیم که بیش از آنکه حامل هویت اصلاح طلبی باشد، واجد هویت جدیدی است که نگارنده از آن با عنوان “ نئواصولگرایان” یاد می کند. اما چگونه می توان این آرایش جدید را در فضای سیاسی کنونی ایران تبیین نمود؟ ،همچنین جایگاه این محفل در فاصله و طیف نیروهای سیاسی در چه وضعیتی قرار خواهد گرفت؟
در واقع ظهور آرایش اصولگرایان جدید را می توان به چند ماه پیش از رخداد 12 اسفند 90 و ناشی از شیفت اقلیتی از اصلاح طلبان به سمت اصولگرایان منتقد و تعلیق مشخص گفتمان اصلاح طلبی در عمل و نظر از سوی ایشان مرتبط دانست. در این میان همچنان که قاطبه ی اصلاح طلبان در همراهی با اپوزیسیون، سیاست تحریم و یا در خوش بینانه ترین وضعیت ایجاب سکوتی هولناک بر انتخابات را اتخاذ نموده بودند، محفل اقلیت اصلاح طلبان با حضور در کمپ اصولگرایان و بهره گیری از فرصت های رسانه ای از عدم تکرار اشتباهات گذشته، التقاطی بودن اعتراضات سال 88 و تاکید بر حفظ اصول و اساس نظام می گفتند یا با سکوتی که طبعا نشانه ای از رضایت از وضع موجود تعبیر می شد بر صادقانه بودن کلام شان صحه می نهادند. در واقع اقلیت اصلاح طلبان حاضر در انتخابات در همراهی با محمد خاتمی و همراهانش با تعلیق عیان گفتمان اصلاح طلبی چه در ادبیات و چه در عرصه ی عمل، خود را در آغوش اصولگرایان انداختند. گویا تعلیق گفتمان اصلاح طلبی در برهه ی انتخابات جزئی از سیاستی بود تا بتواند آرایش جدیدی در قالب اصولگرایان جدید با محوریت برخی سران اصلاح طلب و اصولگرایان منتقد با فرض پذیرش تام و تمام اصول اساسی جمهوری اسلامی ایجاد نماید و این چنین اصولگرایانی همچون علی مطهری، احمد تولکی و امثالهم حضور اقلیت اصلاح طلبان ( بخوانید توابین) را در کمپ خود به فال نیک گرفتند. طبیعتا محفل اقلیت اصلاح طلبان در قالب “اصولگرایان جدید” در تقابل با مدعیان اصلی اصولگرایی و بازی محفل قدرت مابین رهبری و دولت نمی تواند چشمداشتی به کرسی های مجلس داشته باشد، لذا در برهه ی انتخابات صرفا به پذیرش و رسمیت یافتن از سوی حاکمیت سیاسی و البته حضور در طیف اصولگرایی اکتفا می نماید. همچنان که حضور محمد خاتمی و همراهانش در پای صندوق ها و رای نمادین اش به اصل جمهوری اسلامی (1) از سویی در خواست بی مدعایی برای پذیرش وی و جریان نئواصولگرایی حامی اش بوده و از سویی دیگر گواهی بر تعلیق گفتمانی که همواره از وی چهره ای در مقابل نظام ترسیم می کند. همچنان که در ادامه طرح چهره هایی همچون کمال خرازی و حسن خمینی به عنوان عناصر مورد وثوق حاکمیت سیاسی در انتخابات آینده را می توان به عنوان بخشی از ابراز ولایت مداری نئواصواگرایان همراه خاتمی در نظر انگاشت. طبیعتا دلایل و عوامل بالا تنها شامل “شرایط لازمی” است که تمامی نیروهای سیاسی برای ورود به محفل قدرت در جمهوری اسلامی نیازمند اند، اما جهت تفوق بر مدعیان اصلی اصولگرایی تنها برخوداری از شرایط لازم اصولگرایی کفایت نخواهد کرد، چه آنکه در نظام ولایی قاعدتا تازه مسلمانان همواره با شک و تردید نگریسته می شوند لیکن اصولگرایان جدید نیازمند “شرایط کافی” جهت حضور و ارتباط با محفل قدرت خواهند بود، شرایطی که دلیلی بر برتری تازه مسلمانان یا اصولگرایان جدید با محوریت محمد خاتمی و حلقه ی همراهانش بر “اصولگرایان واقعی” باشد، همچنان که طی دو سال اخیر و پیرو منازعات مشهود و محسوس دولت و رهبری، مدعیان اصلی اصولگرایی، کذاب از آب در آمده و اعتماد محفل قدرت از گوش به فرمان ترین و ولایی ترین اصولگرایان رخت بربسته و اوصاف این مدعیان دروغین در شرایط حاضر مصداق استخوان در گلویی شده که در هر دو صورت هضم و دفع جانکاه اند. لذا ضروری است اصولگرایان جدید در میدان رقابت با سایر مدعیان و مسئله ی مدعیان دروغین بر نقطه ی مطمئن دیگری اتکا کنند تا تکافوی چانه زنی در عرصه قدرت را بنماید.
نئواصولگرایان و محفل قدرت
طبیعتا نئواصولگرایان جهت حصول شرایط کافی ورود به محفل قدرت، بر داشته ها، امکانات و احیانا متغیر های منطقه ای چشم خواهند دوخت. در این زمینه عموما ظرفیت های یک آرایش سیاسی جدید را می توان در سه حوزه ی “پایگاه اجتماعی حامی آن جریان”، “توانمندی ها و برخی خصوصیات منحصر به فرد نخبگان حاضر در آن جریان” و در واپسین حوزه، “چشم انداز تغییر در محفل قدرت و عوامل منطقه ای و پیرامونی موثر بر آن” بر شمرد. در هر صورت به نظر می رسد محفل نئواصولگرایی از میان تمامی عوامل بالا و بنا به هر مصلحتی گزینه ی عوامل درونی و استفاده از پایگاه اجتماعی منسوب به خود را به کناری نهاده و همچنان چشم به تغییر در محفل قدرت و عوامل منطقه ای موثر بر ان دوخته است. در واقع گزینه ی تغییر و تحول در محفل قدرت جمهوری اسلامی و عوامل منطقه ای موثر بر ان همان مستمسکی است که می تواند نقش شرط کافی را برای ورود نئواصولگرایان به هسته ی قدرت در جمهوری اسلامی ایفا نماید و در این زمینه به طور مشخص چشم انداز ایشان به تغییرات شگرفی است که طی یکسال اخیر منطقه ی خاورمیانه را زیر و رو کرده و در این میان حیاط خلوت جمهوری اسلامی نیز از این طوفان در امان نمانده و دیری نیست که بر باد رود یعنی همان چیزی که از آن با عنوان سنگر طلا اندود مقاومت و کریدر حیاتی خاورمیانه برای جمهوری اسلامی یاد می شود: سوریه
لذا از نظرگاه نئواصولگرایان از دست دادن این سنگر طلا اندود و حیاط خلوت بازی های شیطنت آمیز جمهوری اسلامی در منطقه، حاکمیت سیاسی را بر ان خواهد داشت تا پشت جبهه را سامان بیشتری داده و به خانه نظر کند و درست در همین لحظه به دنبال جذب یاران نسبتا نزدیک و مشارکت نیرویی دست خواهد زد که ضمن برخورداری از هویت اصولگرایی و وجهه ی انتقادی تصویر با ثبات و مستحکمی از حاکمیت بر ایران به نمایش گزارد. در واقع محمد خاتمی و محفل حامیانش با اتخاذ روش اصولگرایی و اثبات پایبندی بر اساس نظام در نظر و عمل همچو رخداد 12 اسفند درصدد استفاده از این فرصت اند و بخت رجوع حاکمیت به خود را پس از ناکامی منطقه ای در سوریه از آن خود تلقی می کنند و این همان شرط کافی برای ورود نئواصولگرایان به محفل قدرت در جمهوری اسلامی است.
مصائب نئواصولگرایان در این راه
اما طرح رویکرد نئواصولگرایان در این سطح با موانع عدیده ای مواجه خواهد بود به شکلی که طرح را از اساس ساده انگارانه، ابتدایی و یک سویه خواهد نمود.
نخست آنکه اصولگرایان جدید همچنان که در طی 8 سال دولت اصلاحات نشان داده اند، بیش از انکه گوشی برای شنیدن فریاد تئوریسین های خود در اتکا به توان نیروی اجتماعی خود و چانه زنی در لایه ی بالای قدرت داشته باشند، تنها چشم بر ساحت قدرت دوخته و انتظار بخشایش را چشیده اند حال آنکه همچنان نیاموخته اند که دستان استبداد بیش از انکه بخشنده باشد، گیرنده است و مادام بخشایش نیز خلعت را به آنی خواهد داد که قدرت بیشتری داشته باشد. در واقع این امر اشتباه استراتژیک و مکرر اصولگرایان جدید در تعامل با محفل قدرت در جمهوری اسلامی است که منفعلانه آرزومند انعطاف حاکمیت سیاسی در گشودن فضای عمل و نظر بوده و همچون وضعیت کنونی چشم به راه به نتیجه نشستن تحولات سوریه است تا از نمد وضعیت رو به زوال حاکمیت در منطقه کلاهی برای خود ببافد و خویش را به عنوان نسخه ای جایگزین و زبان و دهان نسبتا موجه جمهوری اسلامی در عرصه ی بین الملل عیان نماید. در واقع محفل حامیان خاتمی یا اصولگرایان جدید خود را جهت به عهده گرفتن نقش اجرایی در دوران بحران منطقه ای و بغرنج داخلی جمهوری اسلامی آماده می کنند. اما درست بنا به همان دلیل پیش گفته وسابقه ی عملکرد حاکمان جمهوری اسلامی، استبداد حاکم دستش را نه به سوی مدعیان دروغین اصولگرایی و نه به سوی تازه مسلمانان نامطمئن که دستان قدرتمندی را خواهد فشرد که تکیه گاه نسبتا مطمئنی در منطقه و حتی نظام بین الملل باشد. در این زمینه یادآوری گفته ی ولادیمیر پوتین (2) پس از دیدار سال وی با رهبری جمهوری اسلامی آنجا که از “یافتن طرف اصلی گفتگو در ایران” سخن به میان می آورد قابل تامل و شاهدی بر مدعای پیش گفته است.
اما اشتباه محاسباتی دیگر اصولگرایان جدید، رویکرد منفعلانه ی ایشان در قبال طرح کلان حاکمیت سیاسی در تغییر نظام سیاسی از ساختار ریاستی به پارلمانی و تعیین نخست وزیر از سوی مجلس است، روشن است که این تغییر در نظام سیاسی که از فقدان احزاب، جامعه مدنی و پارلمانی آزاد و مستقل رنج می برد به نتیجه ای جز بسته تر شدن فضا و تنگ تر شدن حلقه ی حاکمیت سیاسی در یک نظام استبدادی نخواهد انجامید و این تعبیر حقیقی سخنان علی خامنه ای در کرمانشاه است (3) که ظهور فرزند ناخلفی چون احمدی نژاد، نتیجه ی همان انتخابات پر مسئله و پر هزینه ای است که امروز همچو استخوان در گلو می آزرد و فرو نمی رود. در حقیقت طرح کلان حاکمیت در تغییر از ساختار ریاستی به پارلمانی در اتمسفر سیاسی ایران، به منزله ی ایجاد کریدری امن و کم هزینه برای ورود به محفل قدرت است و این مطلوب نیز با شکل گیری پارلمانی یک دست، گمنام، بله قربان گو و ریاست مامور ویژه و مورد وثوقی چون حداد عادل برآوردنی است تا ضمن افزایش کنترل بیشتر بر نخست وزیر و کرسی سست اش و حذف انتخابات پرهزینه و غالبا مسئله ساز از وقوع چنین فرزندان ناخلفی جلوگیری نماید لذا وجود چنین طرحی همچنان که از نشانه هایش پیداست دلیل دیگری است که نئواصولگرایان علاوه بر دلایل سابق، بختی برای کامروایی نخواهند داشت. در واقع به نظر نمی رسد طرحی که برای تصفیه ی یاران یار در محفل قدرت، تعلیق انتخابات و کنترل تام و تمام دولت در جمهوری اسلامی تدوین گشته، اصلاح طلبان سابق را از نظر دور دارد و نقشی برای ایشان در این طرح در نظر گرفته باشد و درست از همین جهت نئواصولگرایان نسبتی با رویکرد جدید حاکمیت نخواهند داشت بلکه در خوش بینانه ترین صورت، منفعلانه باز هم چشم انتظار تغییرات خواهند بود تا نقش تدوین و تبیین شده ای را در رویکرد جدید حاکمیت بر عهده گیرند و در پایان آنچه بازی نئواصولگرایان را در زمین سوخته، سراسر باخت رقم می زند، نادیده انگاشتن پایگاه اجتماعی خود، توده های منتقد و معترض مردمی و هرگونه اتحاد هرچند نیم بند اپوزیسیون سیاسی جمهوری اسلامی است. در واقع تعلیق گفتمان اصلاح طلبی در برهه ی انتخابات 12 اسفند تا کنون و تاکید بر اصل و اساس نظام حاکم، آگاهانه به معنای پذیرش هویت اصولگرایی بوده که نتیجه ی محتوم آن از دست دادن پایگاه اجتماعی اصلاح طلبان و برقراری فاصله ی حداکثری با طیف معترضانی است که به عیان شاهد عهد شکنی و بی اخلاقی یکی از سران اصلاحات و همراهانش در 12 اسفند 90 بودند؛ همچنان که این بد عهدی و بی وفایی منجر به صدور نسخه ی دستورالعمل های بعدی کیهان (4) برای خاتمی و همراهانش در فردای روز انتخابات شد، نسخه ای که به نظر نمی رسد حتی در صورت برآوردن آن، ضمانتی برای بار یافتن به بارگاه را برای نئواصولگرایان به ارمغان آورد و ایشان را مشمول عنایت عالیه گرداند.
پی نوشت:
1- www.rahesabz.net/story/50103/
2- http://hamshahrionline.ir/news-34159.aspx