سقوط اسد، باخت ایران و برد آمریکا

نویسنده

» گزارش گو سن آنجلو درباره وضعیت سوریه

کلیفورد دی می

 

گفته می شود که سیاست همبستر شدن با غربیه هاست. اما گاهی برنامه ریزی برای  امنیت ملی، با غریبه تر ها همبستر می شود.

اندرو مک کارتی، دوست و همکار ما، در این مورد مثال جالبی دارد. در نوشته اخیرش در نشنال ریویو  وی می نویسد  پیشنهاد کمک آمریکا به سوری های معترض برای سرنگون کردن اسد، میت رامنی، جان مک کین و جمهوریخواهان و بقیه اسلام هراسان واشنگتن را در کنار رهبر القائده، ایمان الظواهری ویوسف قرضاوی سمبل اخوان المسلمین قرار می دهد.

درست است که به همان نسبت می شود گفت که مخالفان کمک به مردم سوریه برای سرنگون کردن حکومت این کشور هم در کنار ولادیمیر پوتین و رهبر ایران، علی خامنه ای، قرار می گیرند.

در میان ائتلاف مبارزان علیه اسد، مبارزان راه آزادی، که من بعضی از آنان را شخصا می شناسم، قرار دارند. اما اسلامگرایان هم در این ترکیب هستتند. اگر اسد سقوط کند، چه کسی به قدرت می رسد؟

ما نمی توانیم مطمئن باشیم و همین عدم اطمینان وزنه را در کاسه مبحث سیاست عدم مداخله می اندازد. در مورد نگرانی هایی که در مورد فجایع انسانی وجود دارد، می شود گفت در جایی که اتحادیه عرب با دیدن قتل عام زنان و کودکان از جایش تکان نخورد و درعوض چشمان خشمگین اش را متوجه اسرائیل کرد و یا وقتی که سازمان همکاری کشورهای اسلامی هیچ اهمیتی به سلاخی شدن مسلمانان توسط مسلمانان نمی دهد، چرا آمریکا باید در این مورد انرژی بگذارد؟

پاسخ من به همه این سووال ها این است: زیرا سوریه تحت حکومت دیکتاتوری اسد، بزرگترین سرمایه ایران است و ایران مهم ترین تهدیدی است که آمریکا با آن مواجه است.

مک کارتی معتقد است که حکومت ایران تنها انقلاب ضد آمریکایی نیست که در دنیای واقعی هم یک تهدید بزرگ محسوب می شود، بلکه نسخه های گوناگونی از این تهدید تحت عنوان شریعت اقتدارگرا و عقاید ضد یهود در خاورمیانه وجود دارد. این درست است اما من معتقدم که ایران تنها جایی است که حکومت ریشو ها، توانایی دستیابی به سلاح اتمی را پیدا کرده است.

بعلاوه، رهبران ایران مدت های طولانی است که حامی تروریسم جهانی هستند. آنها به کشته شدن آمریکایی ها در عراق و افغانستان کمک می کنند. دستیابی آنان به سلاح اتمی، اگر اتفاق بیافتد، به آنها این اجازه را می دهد که بی پروا تر بشوند.

با چنین نقشه ای: آنها کویت، امارات و بحرین را تهدید خواهند کرد؛ تلاش می کنند تا تنگه هرمز را که مهم ترین گذرگاه دریایی نفت است، کنترل کنند؛ به راحتی در مسائل یمن دخالت کنند؛ نفوذشان را در عراق و افغانستان را افزایش می دهند؛ بر علیه عربستان اقدام خواهند کرد و مسلم است که سلاح اتمی شان را مانندد  شمشیر داموکلس روی سر اسرائیل قرار می دهند.

جنگ ایران و غرب، همزمان با انقلاب در این کشور در سال 1979 آغاز شد. انقلابی که جنبش های اسلامی مدرن و جهاد ها (از جمله القائده) از آن نشات گرفته است و بردن و بازنده شدن دراین جنگ از طریق “اعتماد سازی” صورت نخواهد گرفت.

با درک این موضوع قادر خواهیم بود به این سووالات پاسخ بدهیم: استراتژی ما برای جنگ چیست؟ ما درکدام میدان باید به مصاف دشمن برویم؟ در کدام نبرد باید پیروز شویم؟

پاسخ به این سووالات بستگی به کمک هایی دارد که در اختیار مخالفان سوری قرار می گیرد. و این مسئله ای است که در اینجا به آن می پردازیم: کسانی که در مقابل سلاح اسد ایستاده اند، از ما نمی خواهند که وارد میدان نبرد بشویم. آنچه آنها می خواهند تجهیزاتی است که بوسیله آن از خود دفاع کنند، ابزاری که در میدان نبرد به کارشان بیاید.

کمک امروز ما این شانس را به ما خواهد داد که امروز روی مخالفان نفوذ داشته باشیم و بعد ها بر سوریه بعد از اسد. اگرچه در این مورد تضمینی وجود ندارد.

اسد و اربابانش در تهران با قدرت هرچه تمام وارد میدان نبرد سوریه شده اند. آنها می دانند که سقوط اسد، شکست بزرگی برای آنان خواهد بود.

در عین حال این یک شکست بزرگ برای غرب نیز خواهد بود اگر خامنه ای با کمک روسیه بتواند ارزشمند ترین متحد اش در دنیای عرب را حفظ کند.

خوب است بیاد بیاوریم: در جنگ جهانی دوم، ما در ابتدا با آلمان جنگیدیم اما نه در اروپا، بلکه در صحراهای آفریقای شمالی. درست همان میدان جنگی که قادر نبودیم دانه ای درآن بکاریم.

و در آن نبرد، ما درکنار شوروی قرار گرفتیم، زیرا همانطور که پرزیدنت فرانکلین روزولت گفته بود، او حاضر بود با شیطان دست بدهد اما ایدئولوژی و جنبش فاشیسم از بین برود. او دریافته بود که آن سیاست امنیت ملی با آن غریبه همبستر می شود؛ همیشه شده بود، درآینده هم خواهد شد.

گو سن آنجلو، 11 ژوئن