از آخرین پست “رشید اسماعیلی” پیداست که هنوز از نتیجه انتخابات آمریکا مطلع نیست یا اگر مطلع است، هنوز فرصت نوشتن در این باره را پیدا نکرده است:
اینجا خیلی بحث می شود که مک کین یا اوباما؟ من که خیلی متوجه دلیل این همه بحث نشدم، مک کین و اوباما در مورد ایران و جمهوری اسلامی اختلاف عقیده بنیادینی ندارند، دایره انتخاب برای همه انها محدود است بنابراین بعید می دانم که مثلا انتخاب اوباما چیزی از فشار بین المللی و فشارهای آمریکا بر جمهوری اسلامی کم کند، بر عکس دلایلی هست که نشان می دهد با انتخاب اوباما نهایتا اگر تغییر رفتار بنیادینی از سوی هسته اصلی قدرت در ایران صورت نگیرد شرایط برای جمهوری اسلامی سخت تر خواهد شد پس لا اقل از این زاویه فکر نمی کنم سوال مک کین یا اوباما؟ برای ما سرنوشت ساز باشد؛ این سوال البته زوایا و جنبه های دیگری دارد که می تواند بسیار جالب توجه باشد اما عجالتا مک کین یا اوباما هیچ کدام به سود جمهوری اسلامی نخواهند بود.
روی کار آمدن اوباما به نفع ایران است
”سمیه توحیدلو” در همین زمینه، نظر دیگری دارد:
مدتهاست که تحلیلگران بین الملل رفتارهای رهبران ایران را با توجه به احتمال های مختلف در آمریکا ارزیابی می کنند. مدتهاست که پیش بینی وضعیت آینده ایران مستقل از وضعیت آمریکا چندان معنا ندارد. حضور جمهوریخواهان و مک کین در کل برای ایران خوش فرجام نخواهد بود. این مسئله را بخش زیادی از بدنه محافظه کار می دانند. اینگونه نیست که محافظه کاران ایرانی علاقمند به بیرون آمدن نام مک کین از صندوق ها باشند. شک نیست که آمدن مک کین و روحیات جنگ طلبانه ایشان وضعیت را به مراتب بدتر خواهد کرد.
اما درباره اوباما فرق می کند. اوباما با اندیشه تغییر در کشورش پا به عرصه گذاشته و تغییر در جامعه ای اجازه تهاجم های بی دلیل و از سر سیری را نمی دهد. کاری که بوش در دوره ریاست جمهوری اش انجام داد. شاید شوخی باشد برقراری ارتباط و دوست و همراه شدن دو کشور بعد از روی کار آمدن اوباما. اما همین که بر طبل این اختلافات کوفته نشود، می تواند مفید باشد. البته امدن او بخشی از محافظه کاران و در راس آنها رییس دولت را برای پرخاشگری های چموشانه معمول خود علیه آمریکا و دیگر دشمن های فرضی فعال تر خواهد نمود.
برد اوباما، زیادی تاریخی بود
اما “آق بهمن” که از آنها بهروزتر و از نتیجهی انتخابات امریکا مطلع شده، چنین پست کوتاهی دارد:
اوباما رئیسجمهور شد. آن هم با اختلاف زیاد. زیادی تاریخی بود. حتی من که علاقه خاصی به خود اوباما نداشتم، واقعاً احساساتی شدهام. اولین رئیسجمهور سیاهپوست آمریکا، درست ۴۰ سال بعد از سخنرانی تاریخی مارتین لوترکینگ.
کاش اوباما مثل انسان حکومت کند!
”جعفر گلابی” یک نویسنده اصلاح طلب دوم خردادی، آرزو کرده است که اوباما در تراز یک انسان حکومت کند:
اکنون اوبامای سیاه رییس جمهور آمریکاشده است و در کنیا جشن گرفته اند که یکی از فرزندان آنها برکرسی قدرتمندترین کشور دنیا تکیه زده است، شاید پیروزی اوباما ثابت کند که دنیا آنچنان که می نماید برای هیچ گروه وقشر ونژادومذهب وعقیده ای تنگ وتار نمی ماند، کاش اوبامای سیاه قدر موقعیت کنونی را بداند و درد میلیونها انسان سیاه و سفیدوزرد و سرخ رادرک کند و فارغ از گرایشها و اختلافات ظاهری طراز یک انسان حکومت کند.
سیب دنیا چرخید و چرخید و حالا در کلبه عموتام بازشد و راهی بسوی کاخ سفید پیدا کرد، حال اگر عموتام زنده بود درون قایق کوچک خود روی رودخانه میسیسیپی پارو می زد و شعر می خواند و التیام دردهای کهنه اش را انتظار می کشید، آی آقای عموتام امشب با همین قایق خیال به خواب آقای اوباما برو.
آخر برادر من، پدر من، یک چیزی بگو که بگنجد!
”فهمیه خضر” در حاشیه بحثهای مطرح شده در جلسه استیضاح کردان، خطاب به او نوشته است:
آخر برادر من، پدر من، یک چیزی بگو که بگنجد. با مظلومنمایی و کشیدن پای زن و بچه وسط کارزار استیضاح و سوءاستفاده از احساسات عمومی که نمیشود از اتهام بزرگی در این سطح دفاع کرد. اینجا و در این مرحله که دیگر جای شوخی و سفسطه نیست. من نمیدانم آخر این آقایان چطور سیاستمدارانی هستند که مسائلی تا این حد ابتدایی و ساده را هم درک نمیکنند. آیا مسخرهتر از این میشود که نمایندگان مجلس دارند آقای کردان را استیضاح میکنند و ایشان در دفاع از خود میگوید: “امریکا باید محاکمه بشود!!”. یا اصرار دارد که “اینها جنگ روانی استکبار است!“؟!
آخر امریکا و اسرائیل چه ربطی به مدرک تحصیلی جعلی شما دارند؟ آنقدر استکبار و استثمار و استعمار و اینحرفها در جلسه امروز تکرار شد که حتی خود رئیس مجلس هم در رد یکی از تذکرها آشکارا گفت: “لازم نیست تذکر بدهید… میخواهید درباره همین استکبار و اینها بگویید دیگر…“
از اینها که بگذریم اما من این یکی را دیگر اصلا نمیفهمم که آقای وزیر کشور سابق بیاید پشت تریبون مجلس بایستد و در دفاع از خود بگوید: “خانمم بیماری سختی دارد که از بیان آن در این تریبون معذورم!!” و بعد حرف را بکشد به مظلومیت زینب و معصومیت زهرا و “باز این چه شورش است”.
به هر ریسمان پوسیدهای چنگ زد تا بماند
”اعظم ویسمه” هم به همان اندازه، وزیرسابق کشور را به خاطر نحوه دفاع از خودش، مورد سرزنش قرار داده است:
کردان امروز در مجلس به هر ریسمان پاره ای چنگ می زد تا باقی بماند؛ در جلسه ای که برای دفاع واثبات صداقتش به مجلس اومده بود پشت سر هم دروغ می گفت و تو احساس می کردی این آدم ناخواسته این همه دروغ می گه. مثل بچه ای که فکر می کنه بزرگترش متوجه دروغ های بزرگ او نیست.قسم می خورد، شهادتین می گفت، از خانواده همسر و فرزندانش هزینه می کرد تا احساسات نماینده ها بر انگیخته بشه و تو فقط دلت برای یک آدم می سوخت که اینطوری می تونه خودش رو لجن مال کنه. تصور کنید که در محیطی باشید که همه به شما به نگاه یک دروغگو نگاه کنند و علنا تو چشم شما نگاه کنند و بگن داری دروغ می گی، هنوز هم دروغ می گی، بس کن دروغ نگو…
تمام مدت جلسه استیضاح فکر می کردم کردان الان می گه اومدم از خودم دفاع کنم و استعفا بدم اما کردان با دروغ هایی که مثل روز روشن بود می خواست بمونه به هر قیمتی. همه مسخره می کردند وقتی آخره جلسه گفت که من جانباز شیمیایی هستم، بچه ها گفتند الان بنیاد شهید بیانیه می ده تکذیب می کنه!
از شر پیامکهای کردانی راحت شدیم
”حامد قدوسی” از جهتی دیگر از پایان یافتن رسوائی کردان خوشحال است:
کردان رفت و ما هم خلاص شدیم. طبعا منظورم این نکته بدیهی نیست که از دست کردان خلاص شدیم بلکه از دست دهها جوک و کاریکاتور و نقاشی و تحلیل بیمزه که این مدت صفحات وبسایتها و ایمیلها را پر میکرد و ملت با هیجان و علاقه در مودش حرف میزدند راحت شدیم. من در این مدت از یک چیز خیلی حالم گرفته بود: تنزل سطح امر سیاسی به موضوعاتی در این حد.
میخواستم چیزی بنویسم، گفتم ولش کن!
”مرتضی اصلاحچی” هم چنین حاشیهای بر همین مسئله دارد به اضافه عکسهایی از جسد مومیایی شده لنین در روسیه:
بالاخره ماجرای کردان تمام شد و انتخابات امریکا هم برگزار شد. خدا هر دو را خیر بدهد که در این مدت یک رونق اساسی به رسانه ها دادند و سوژه های هر روزه و تکراری و تازه آنها بودند. حالا بعد از استیضاح کردان و پیروزی اوباما باید به روال سابق کار خبری برگردیم و به موضوعات دیگر بپردازیم. خدایا کردان را از ما گرفتی، کردان ها را نگیر! چند وقت پیش مومیائی لنین شست و شو شد. عکس هایش را در اینترنت دیدم و فکر کردم بگذارم شما هم ببینید. می خواستم چیزهائی بنویسم که گفتم ولش کن بابا حوصله داری.
راهحل های درست، در شرایط سخت بدست میآیند
در این بین، “دانا” پست کوتاهی به این مضمون دارد:
قبلا میرفتم داروخانه میگفتم مثلا یک بسته استامینافون میخواهم. اما حالا علاقهمند شدهام بروم بگویم ببخشید شما دارویی دارید که تب ایجاد کند؟ راهحلها و رهیافتهایی که در تب پیدا میشوند به عقل جن هم نمیرسند.
آقای احمدی نژاد؛ دیدید گذاشتند اوباما رئیسجمهور شود!
نمیشود به مختصری از این پست تازه “اکبر منتجبی”اکتفا کرد. باید همهاش را نقل کرد:
پیشبینی آقای احمدی نژاد درباره رفتار قدرتمداران آمریکا خاطرتان است که گفته بود: “من دو سال است که اعلام می کنم آمادگی دارم با بوش در نیویورک و در حضور خبرنگاران مناظره کنم. گفتگو مشکلی ندارد اما بعید می دانم اجازه دهند اوباما بیاید و ریس جمهور شود. مناسبات قدرت در آمریکا را می شناسید. آنها در قدرت بسیار خشن عمل می کنند و رای مردم تضمین شده نیست.” اکنون اوباما رییس جمهور آمریکا است.
اول: تحلیل رییس جمهور ایران اشتباه از آب در آمد. این تحلیل یا از آن خود ایشان بوده یا مشاورانشان. که در هر صورت باید خود را اصلاح کنند و تغییرات بنیادین در آرا و افکار خود بدهند.
دوم: اکنون که اوباما رییس جمهور شده است آیا آقای احمدی نژاد برای او پیام تبریک می فرستد؟ بالاخره در سخن ایشان درباره اوباما نوعی حمایت ضمنی دیده می شود.
سوم : من انتخابات آمریکا را لحظه به لحظه دنبال کردم از طریق شبکه های خارجی. تا کنون خبری دال بر ”رفتار خشن” از سوی “ قدرت ” آنها ندیدم. خبری هم تاکنون دراین باره منتشر نشده که مثلا اوباما را تطمیع، تهدید، تخریب و یا تنبیه کرده باشند. پس مناسبات قدرت در آمریکا خصوصا در انتخابات آنچنان که ما می پنداریم نیست. فکر می کنم توهمی نسبت به لیبرالیسم وجود دارد که باید آن را اصلاح کنیم.
چهارم : رای مردم در آمریکا تضمین شد. آیا رای مردم ایران در انتخابات سال آینده تضمین می شود؟ بسیاری اعتقاد دارند آرای مردم در انتخابات ریاست جمهوری سال هشتادوچهار دست کاری شد. آقای کروبی، آقای هاشمی (که شکایت خود را به خدا برد)، آقای معین (که معتقد است آرا واقعی او قرائت نشد و دوستانش هم پیگیر ماجرا نشدند) و آقای احمدی نژاد (که کلهر مشاور او به خود من گفت که آرای واقعی احمدی نژاد بیش از بیست و یک میلیون بود اما فقط هفده میلیون آن را خواندند).
آقای احمدینژاد؛ برای اوباما پیام تبریک بفرست
در همین زمینه، پیشنهاد “بهزاد افشاری” این است که آقای احمدینژاد پیام تبریکی برای اوباما بفرستد:
رویه ای که احمدی نژاد در برقراری ارتباط با آمریکا در پیش گرفته است رویه خوبی است و با توجه به نظری که ایشان در مورد بعید بودن به ریاست جمهوری رسیدن اوباما داشتند فکر می کنم در حال حاضر باید شگفت زده شده باشند و به همین علت باید پیروزی اوباما را رسما تبریک بگوید. این حرکت جسورانه احمدی نژاد هم نتایج داخلی خوبی برای او دارد و هم نتیجه خارجی خوبی ! من فکر می کنم اگر خیلی هم مستقیم این کار را نکند اما در موضع گیری هایش پالس های مثبتی در واکنش به پیروزی اوباما بفرستد که باز هم غنیمت است!
بایدهای هشتگانه طرفداران آمدن خاتمی
[](http://abdee-kalantari.blogspot.com/)
”عبدی کلانتری” با لینک دادن به وبسایتی که به منظور تحریص و تشویق خاتمی به آمدن راهاندازی شده و با استناد به مرامنامه آن نوشته است:
سایت بامزه ای به راه افتاده در حمایت از محمدخاتمی و ترغیب او به قبول نامزدی ریاست جمهوری که مرامنامه اش را به این سان بیان کرده است (یا به قول خودشان، “رقعه ای که از خامه تراویده”!):
باید که بیایی. خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم.
جناب آقای سید محمد خاتمی
رقعه ای که اینک پیش رو دارید تراویده خامه آن خیل از کسانی است که با رصد تحولات کنونی می کوشند در مقام توجیه، ضمن بیان باید های حضور حضرتعالی در عرصه انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری، آن ها را به این صورت به رشته تحریر در آورند:
باید اول: صیانت از دیانت، باید دوم: حفظ عزت ملت، باید سوم: دفاع از جمهوریت، باید چهارم: پاسداشت اخلاق و سیاست، باید پنجم: اصلاح وضع معیشت، باید ششم: حراست از حریت و عدالت، باید هفتم: عقلانیت و مدیریت. بر اساس همین بایدهاست که حالا آمدنت را نه زمزمه می کنیم که فریاد می زنیم.
ملاحظه می فرمایید؟! عقلانیت آخر لیست آمده، صیانت از دین اول! آزادی و عدالت هم ماقبل آخر!
حق سرقفلی
تازه ترین مطلب ” مجید زهری” چندان هم بیربط به فضای سیاسی ایران نیست. هرچند که درباره حق سرقفلی باشد:
اوایل ورودم به کانادا، یکی از اولین کارهایی که پیدا کرده بودم، دیری نپایید که به خاکستر نشست! ساده بگویم: صاحبکارم بعد از مدت کوتاهی عذرم را خواست! خب بهدردش نمیخوردم دیگر. اما من آنموقع اینطوری فکر نمیکردم که. برای همین بود که تا یکی دوسالی عجیب توی لک این “بیرونکردن” بودم و حسابی حالم گرفته بود. هی توی خودم دنبال عیب میگشتم و توی کلهی طرف دلیل اخراج… یا دنبال “حرامزاده”ای میگشتم که زیرآبم را زده بود! از شما چه پنهان که قدری کینه هم از بابا به دل گرفته بودم. امروز اما درک کردهام که آن آدم چه کارش درست بوده چه نبوده، حق داشته راجع به مسائل کاسبیاش تصمیم بگیرد و اقدام کند. من آنموقع احساسات را با موضوع جدی اقتصاد قاطی کرده بودم که اشتباه بود.
یکی از ناعادلانهترین قوانینی که در حوزهی ملک و کار در ایران اجرا میشود، قانون “سرقفلی” است. سرقفلی میگوید: اگر کسی مدتی - مثلاً چند سال- در ملکی تجاری کاسبی کرد، عملاً حق کسب آن ملک به او تعلق میگیرد. فقط این آدم باید وجهی ناچیز به عنوان اجاره به مالک بدهد و هر وقت هم که خواست، خودش مستقیماً میتواند سرقفلی آن محل کسب را به دیگری واگذار کند. زمین کشاورزی هم انگار تابع همین اصل است.
مدتها توی جوانب این قضیه مخم گیر بود تا اینکه رسید به امروز… امروز اما میبینم انگاری سرقفلی ریشهای دارد عمیق در فرهنگ و شخصیت ما. ما فکر میکنیم هر جا که مدتی کار کردیم، آنجا “حق آب و گل” داریم و کمی شدیدترش، ارث پدریمان است. این طرز فکر با اصل “حق مالکیت” نمیخواند و میدانیم که مدنیت، پایهاش حق مالکیت افراد است و حراست از داشته و دارایی افراد.