اهمیت نگرش پساموسوی به تحولات ایران

روزبه میرابراهیمی
روزبه میرابراهیمی

این مقاله به نوعی ادامه ای است بر نوشته قبلی ام که به بهانه مقاله “چهل دلیل در ضرورت نامزدی خاتمی” (نوشته محمدرضا جلایی پور) به رشته تحریر درآورده بودم. در آن نوشته ضمن مرور دلایل و استدلال های نویسنده٬ انتقاداتی به مبانی استدلال و غفلت های آن رویکرد٬ داشتم. به دلیل اینکه محوریت اکثر استدلال ها٬ شخص خاتمی و مشی و مرام رفتار سیاسی او بود٬ من نیز محوریت نقادی ام را بر همین موضوع متمرکز کرده بودم. آن نوشته٬ عدم موافقت و گاها مخالفت هایم با استدلال های “شخص محور” نویسنده در “ضرورت نامزدی خاتمی”بود٬ اما بدان معنا نبود که صاحب این قلم نامزدی خاتمی را مفید و تاثیرگذار نمی بینم. در هیچ کجای آن نوشته هم ننوشته ام که مخالف نامزدی خاتمی هستم.

در نوشتار پیش رو٬ به تبیین تحلیلم از چگونگی تاثیرگذاری و کیفیت حضور یک نامزد اصلاح طلب در حد خاتمی٬ در تغییر معادلات سیاسی کنونی ایران خواهم پرداخت و تلاش می کنم پاسخی به این پرسش بدهم که در شرایط کنونی ایران٬ حضور خاتمی با چه کیفیتی می تواند جامعه ایران را در مسیر دموکراسی خواهی اش یاری رساند.

 

رویکرد اصلاح طلبانه به انتخابات

در مواقع انتخاباتی در جمهوری اسلامی همواره دو پرسش اساسی را مدنظر قرار می دهم و از طریق این دو پرسش به رهیافت جریان اصلاحی می نگرم.

پرسش اول-: آیا از نظام نشانه یا پیامی دریافت شده است که اصلاحات را خواهد پذیرفت؟

پرسش دوم:- آیا در جریان اصلاح طلب تغییری در شیوه رهبری و پیشبرد مسالمت جویانه اصلاحات دموکراتیک در سیستم جمهوری اسلامی٬ با توجه به تجربیات٬ ایجاد شده است یا خیر؟

لزومی ندارد که پاسخ هر دو پرسش مثبت باشد٬ بلکه مثبت بودن یکی از آنها کفایت می کند که به طور بسیار جدی به مقوله انتخابات به عنوان یک فرصت پرداخته شود.

در انتخابات ۱۳۸۰ پاسخ پرسش اول منفی بود اما طبق توافق و جمع بندی های اصلاح طلبان پاسخ پرسش دوم مثبت بود و قرار بود اقداماتی صورت گیرد. پس در تحلیل نهایی ام در آن زمان٬ با وجود اینکه در ابتدا از مخالفان نامزدی دوباره خاتمی بودم٬ اما به مشارکت و رای دادن (فرصت دوباره) رسیدم.

در انتخابات ۱۳۸۴ پاسخ پرسش اول منفی بود٬ پاسخ پرسش دوم هم منفی بود. علی رغم اینکه جمع بندی متفاوتی در جریان اصلاحات شکل گرفته بود٬ اما نه “رهبری” قابل اتکایی برای تغییر مشی احتمالی وجود داشت و نه توافقی در مورد رویکردها. پس در آن انتخابات٬ جمع بندی تحلیلی ام٬ “عدم مشارکت” در انتخابات بود و به همین دلیل هم رای ندادم.

در انتخابات ۱۳۸۸ پاسخ پرسش اول همچنان منفی بود٬ اما در جریان مبارزات انتخاباتی و با ظهور “میرحسین موسوی مدل ۸۸” پاسخ پرسش دوم٬ مثبت بود و همین مثبت بودن برای من کافی بود تا انتخابات ۸۸ را فرصتی جدی برای تاثیر در فرآیند اصلاحات تلقی کنم. پس هم از نامزدی موسوی حمایت کردم و هم به او رای دادم.

و حالا جامعه در ماه های منتهی به انتخابات ۱۳۹۲ قرار دارد. برای من باز هم همان دو پرسش٬ پایه های تاثیرگذاری هستند. تا این لحظه که این یادداشت را می نویسم٬ پاسخ به پرسش اول همچنان منفی است ولی هنوز برای یافتن پاسخ نهایی پرسش دوم فرصت باقی است. مباحث و گفت و شنود ها و تبادل نظرهای اخیر برای من دقیقا در همین چارچوب اهمیت دارد.

پیش از این در یادداشتی با عنوان persian/opinion/opinion-article/archive/2013/january/06/article/-f93e8e20fb.htmlیک انتخاب٬ یک برنامه٬ یک نامزد اشاره ای هرچند مختصر به این بحث کردم. در ادامه تلاش خواهم کرد تا بیشتر به ابعاد این موضوع بپردازم.

چگونه می توان از ظرفیت های سید محمد خاتمی در این مسیر بهره برد؟ آیا او بی تاثیر است؟ آیا بود و نبود او٬ یا آمدن و نیامدن او یکسان است؟ با چه کیفیتی از حضور او می توان به گشایش های تعیین کننده٬ امید بست؟

در گذشته و در یک دوره زمانی خاص “ما” با پرسش ها و دغدغه های “پسا خاتمی” روبرو بودیم. اینکه پس از خاتمی چه باید کرد. به تعبیری باید با واقعیت های موجود و تجربه های اندوخته شده٬ که به نام خاتمی گره خورده بود٬ خود را روبرو می کردیم و به فهم “وضع موجود” و مقدورات “وضع مطلوب” می اندیشیدیم. اما امروز دیگر مساله “پسا خاتمی” نیست. امروز مساله اصلی پذیرفتن واقعیتی به نام “موسوی” و روبرو شدن با مسایل مبتلابه جامعه و حکومت بر منبای درک “پسا موسوی” است.

امروز با چند موضوع بسیار مهم غیرقابل انکار روبرو هستیم:

با هر تحلیلی اگر بخواهیم به مسایل ایران بپردازیم اما واقعیت های “پسا موسوی” را در نظر نگیریم راه نادرستی در پیش گرفته ایم. برخی انتقادات اخیرم به نوشته ها و مواضع بعضی از اصلاح طلبان٬ برهمین مبنا بود که آنها همچنان درگیر مسایل “پسا خاتمی” هستند در حالی که دیگر چیزی به نام “پسا خاتمی” موضوعیت خود را از دست داده است.

اما وقتی از “پسا موسوی” می گوییم از چه چیزی می گوییم؟

 

تجربه جامعه:

جامعه ایران در چهار دهه اخیر٬ تجربه های متفاوتی را پشت سر گذاشته است. از تجربه انقلاب تا تجربه هشت سال جنگ با صدام. از تجربه توسعه آمرانه پس از جنگ تا تجربه توسعه سیاسی و جنبش اصلاحی سال ۷۶. از سرازیری “امید” در پایان دوره اصلاحات خاتمی٬ تا سربرآوردن دوباره “امید” در دوره اصلاحات موسوی. در تمام این فراز و فرودها٬ یک نکته بسیار پررنگ بوده است و آن اینکه در غالب این تجربه ها٬ جامعه ایران به گذشته٬ رجعت نکرد و حتی اگر شده هرچند اندک٬ مسیرش رو به جلو بوده است.

تاثیر حضور موسوی در سال ۸۸ و پس از آن٬ به جامعه ایران تجربه جدیدی را هدیه کرد. تجربه ایستادگی و مقاومت در مقابل روش های مستبدانه و قیم مابانه. حتی اگر نماد آن٬ فردی باشد که از بنیانگذاران نظام موجود (هشت سال نخست وزیر و عضو برخی از نهادهای عالی مانند مجمع تشخیص مصلحت یا شورای انقلاب فرهنگی) بود٬ اما هجمه های نظامی و امنیتی و تبلیغاتی حکومت باعث نشد از دفاع از حقوق مردم روی برگرداند. تجربه موسوی به جامعه٬ اعتماد به نفس برای ابراز اعتراض خیابانی را داد و جامعه تحقیر شده٬ به میدان آمد و حقوق خود را بلند فریاد زد.

جامعه ای که در دوران اصلاحات خاتمی٬ از تردیدها و غفلت ها و فرصت سوزی های اصلاح طلبان٬ رنجیده و سرخورده شده بود٬ امروز تجربه اصلاح طلب متفاوتی را به خود دیده که همچنان آنها را امیدوار نگه داشته است. آنهم پس از چهار سال اعمال خشونت از سوی حکومت و سرکوب و خفقان در همه عرصه ها.

آیا می توان این تجربه جامعه تحول طلب را از او گرفت و در محاسبات خود نادیده انگاشت؟ آیا می توان سطح توقعات را به سطح پایین تر از تجربه های قبلی گذشته بازگرداند؟! آنچه در مقطع چند ماهه پس از انتخابات ۸۸ شاهدش بودیم در ترم علوم سیاسی یکی از نشانه های پروسه “ملت سازی” ( Nation-Building ) بود که تجربه ای گرانبهاست.

 

تجربه جنبش اصلاحی:

هرچند تلاش اصلاحی در تاریخ معاصر ایران سابقه ای بیش از صد سال دارد اما اگر تجربه های تاریخی مان را محدود به نسل حاضر کنیم٬ باید تاکید کرد که پس از انقلاب اسلامی۵۷ ٬ ایران شاهد خیزش دو موج اصلاح خواهی بود که در فاصله بین نسلی بسیار کوتاهی نمود پیدا کرد. جنبش اصلاحی سال ۷۶ و جنبش اصلاحی سال ۸۸.

با همه فراز و فرودها٬ همچنان جنبش اصلاحی در ایران یکی از کارآمدترین روش های بهبود خواهی و تحول طلبی است. اینکه نتایج یک جنبش اصلاحی می تواند٬ ساختار شکن و انقلابی هم باشد٬ مقوله دیگری است که بحث دیگری را می طلبد. اما آنچه غیر قابل انکار است همین تداوم تاثیرگذاری جنبش های اصلاحی در وضعیت سیاسی٬ اجتماعی ایران است.

موج سبز انتخابات و جنبش سبز پس از آن نیز یک جنبش اصلاحی٬ خشونت پرهیز و مسالمت جو بود و همچنان نیز هست. در این چارچوب تجربه جنبش اصلاحی٬ نیز در موقعیت “پسا موسوی” قرار دارد. قرائت (استبداد ستیز) و راهبری (اصولگرایانه) و هدف گذاری (اجرای بدون تنازل قانون اساسی) موسوی از جنبش اصلاحی٬ عملا این مشی سیاسی را با تجربه جدیدی روبرو کرده است. این قرائت و رهبری و هدف گذاری در مقایسه با تجربه اصلاحی خاتمی٬ روبه جلو بود. تجربه اصلاحی خاتمی٬ قرائت اش (محتاطانه و مبهم)٬ راهبری اش (محافظه کارانه و مردد) و هدف گذاری اش (تحمیل تفسیری دموکراتیک از اصول قانون اساسی) ناموفق بود.

آیا می توان تجربه نسخه اصلاحی موسوی در جنبش اصلاحی در ایران را در محاسبات خود نادیده گرفت؟ و سطح محاسبات را به قبل از آن بازگرداند؟ آنچه جنبش سبز بدست آورد٬ با همه هزینه ها٬ در چارچوب تحولات سیاسی ایران٬ یک تجربه گرانبها بود که باید از آن برای حرکت به جلو بهره برد.

 

تجربه جمهوری اسلامی:

اما همانگونه که جامعه یک اصلاح طلب همانند موسوی را تجربه کرد و یا جنبش اصلاحی٬ رهبری٬ قرائت و هدف گذاری تازه ای همچون موسوی و رویکردهایش را به خود دید٬ نظام جمهوری اسلامی نیز “تجربه موسوی” را در کارنامه خود دارد.

جمهوری اسلامی نیز به مقوله “پسا موسوی” می اندیشد. دیگر مسایل مورد توجه نظام٬ حواشی و احتمالات حول خاتمی نیست بلکه اکثر محاسبات نظام حتی در مواجه با خاتمی٬ نیز با در نظر گرفتن موسوی و تجربه اوست. پس در تحلیل جمهوری اسلامی موجود٬ نیز باید به جمهوری اسلامی “پسا موسوی” نگریست٬ نه جمهوری اسلامی “پسا خاتمی”.

جمهوری اسلامی پاسخ “پسا خاتمی” را با شیوه های پیچیده مهندسی در نظام٬ با “احمدی نژاد” داد. همانگونه که پاسخ جنبش اصلاحی به یکی از پرسش های “پسا خاتمی”٬ “موسوی” بود. آنچه جمهوری اسلامی همچنان درگیرش است و به آن پاسخ نداده٬ مقولات مرتبط با “پسا موسوی” است. ماه ها و هفته هایی که در آن بسر می بریم از این جنبه برای نظام نیز حایز اهمیت است. آنها نیز دقیقا تلاش دارند٬ تا حاصل “پسا موسوی” شان٬ تحکیم پایه های رویکردهای تمامیت خواهانه باشد.

حالا اگر در چنین موقعیتی٬ که نظام با آن روبرو است٬ برخی اصلاح طلبان همچنان در قاب فضای “پسا خاتمی” به مقوله سیاست ورزی و فرصت انتخابات بنگرند٬ در زمینی بازی کرده اند که نظام با شیوه ها و اندوخته های خود٬ پاسخ اش را پیش از این یافته است.

در مقاله بعدی به این موضوع خواهم پرداخت که خاتمی چگونه می تواند در موقعیت “پسا موسوی” بازی تاثیرگذاری را پیش ببرد که هم صلاح کشور و هم اصلاح طلبان در آن در نظر گرفته شود و دموکراسی خواهان نیز از آن چشم انداز روشنی بدست دهند.