اسماعیل نوریعلا، منتقد و نویسنده ایرانی اعتقاد دارد که “ضعف” آیتالله خامنهای “در شعرشناسی مدرن”، موجب شده تا او در صحبتهای اخیر خود درباره پروین اعتصامی و فروغ فرخزاد “به تئوری توطئه متوسل شود.” نوری علا عقیده دارد که پروین اعتصامی با “پشتیبانی از مدرن شدن ایران، و بخصوص کشف حجاب، به هیج روی نمی تواند به الگوی زن ایرانیِ مورد نظر خامنه ای” تبدیل شود، میگوید: “خامنه ای اتفاقاً از پروین است که می ترسد و می کوشد به او انگ زن اسلامی بزند. اما هر که با تفکر پروین آشنا باشد می فهمد که او نمونهی زنی است که می خواهد از چنبرهی تسلط این مغزهای پریشان و خرافی رهایی یابد.”
آقای نوری علا، اگر پروین اعتصامی را به عنوان اولین شاعر شاخص زن در نظر بگیریم و پس از او از سیمین بهبهانی و فروغ فرخزاد نام ببریم، چه تغییراتی را در این سیر تاریخی میتوان مشاهده کرد؟
من فکر می کنم اول باید دید چرا پروین یا فروغ و یا سیمین را شاعر می دانیم. ادبیاتچی های کلاسیک برای شعر یک سلسله نشانی های بیرونی (شکلی) قائل بودند؛ مثل اینکه شعر کلام موزون و مقفی و متساوی الابیات است. در این اعتبار حتی نمی توانم شعر فرخزاد از پس “تولدی دیگرش”را شعر بدانیم چرا که نه نظم هندسی اوزان وابیات در ان رعایت شده، نه سلامت بحر و نه جایگاه آوردن قافیه؛ حال آنکه در همین رابطه پروین و سیمین شاعرند چرا که هر دودقیقاً همه ملاحظات شمس قیس رازی را رعایت می کنند. اما اگر بخواهیم به عصر نیما و شاملو پا بگذاریم و نشانی های بیرونی (شکلی) را برای شعر دانستن اثری کافی و حتی لازم نشماریم، در آن صورت فروغ فرخزاد شاعر برجسته شعر نیمائی می شود (من او را در مقاله ای “آخرین شعله بلند شعر نیمائی” نامیده ام). اما در مور پروین و سیمین باید ببینیم که آیا “ضوابط درونی” پیشنهادی شعر نو (مثل وحدت ساختمان و مضمون، تصویرسازی ناشی از تشبیه و عدول از توالی زمانی یا فقدان عنصر گذشت زمان و فشردگی و دارای اشارات به استوره ها و منابع و مراجع) در کلام موزون کلاسیک آنها نیز وجود دارد یا نه. اگر وجود داشته باشد آنگاه به اعتبار این ضوابط کارشان را شعر می خوانیم و اگر نمونه ای از این ضوابط مشاهده نشود ناچاریم کار را صرفاً یک کلام موزون و یک حرف منظم (نظم در مقابل نثر) بدانیم. فراموش نکنیم که قدمای ما متون پزشکی و ریاضی را هم برای دادن قابلیت حفظ کردن به انها با نظم و وزن می نوشتند و ادعای شعر بودن آنها را هم نداشتند. باری، پروین پیش از شایع شدن شعر نوی نیمائی و مطرح شدن افکار و پیشنهادات او می زیست و از آنها بی خبر بود و به ناچار کارش بیشتر موزون و منظوم سازی سخنانی غیر شعری بود، حال آنکه سیمین با حفظ اصول کلاسیک می کوشید ضوابط شعر نو را در کار خود رعایت کند. در این مورد خودش در مقدمه گزینه اشعارش (انتشارات مروارید، تهران 1369) توضیحات کافی داده است و من تکه ای از آن را برایتان نقل می کنم: “من هنوز آن شهامت را نداشته ام که از بنیان ویران کنم. هنوز از همان افاعیل معمول استفاده می کنم. اما ضرب را، آن ضرب رقصان و خوش آیند و آشنا را، به دور افکنده ام.. رابطه قراردادی میان افاعیل را گسسته ام… در یک غزل ده بیتی قدیم ممکن است ده مضمون و پیام پراکنده و حتی در جهت تضاد با یکدیگر مشاهده شود. اما شعر امروز غالبا این پراکندگی و تشتت را پذیرا نیست، و یک شعر از یک مضمون واحد، که حاصل توجه ذهن به جزیی از زندگی است، بوجود می آید که ممکن است در کلیات مختلف منطبق شود… در این شیوه (ی جدید غزلسرایی) فعالیت آزاد ذهن، در نهایت، منتج به یک نتیجه ی کلی و واحد می شود و همه ی پراکندگی ها در نقطه ی پایان، بر روی هم ، یک کل را یه وجود می آورند نه چندین جز را.” باری، تغییراتی که سیمین در غزل قدیم ایجاد کرد بسا بیش از این هاست و می توان نشان داد که او در نگاه و برداشت و ارائه نیز همردیف شاعران نوسرای نیمائی و شاملوئی است، حال آنکه پروین بیشتر یک ناظم دنبال کننده همه کلیشه های سخن منظوم کلاسیک است. در نتیجه اگر با ضوابط سخن منظوم کلاسطک به آثار این سه زن نگاه کنیم فروغ در این مجموعه نمی گنجد و اگر با ضوابط شعر نو در اثارشان بنگریم پروین از مجموعه خارج می شود. در این میان، سیمین در هر دو قلمرو حضوری تردید ناپذیر دارد.
ایا مقایسه نوع شعر فروغ و پروین به لحاظ تفاوت تاریخی قابل طرح است؟ می توان به نوعی فروغ را چهره رادیکال جریانی دانست که پروین اعتصامی آغاز کرد؟
بگذارید حال که از محتوای کار سخن می گوئید بجای “نوع شعر” بگوئیم “نوع کار”. یعنی یک فکر هفتاد هشتاد سال پیش را که از آن پروین باشد با فکر چهل سال پیش که از آن فروغ باشد مقایسه کنیم. دراین صورت البته که تفاوت وپیشرفت در کار امری بدیهی است، در عین اینکه ارتباطات بین این دو فکر هم وجود دارد. پروین با اصلاحات رضاشاهی موافق است و دوست دارد که جامعه اش به جهان نوین و متمدن متصل شود اما بشدت آدمی اخلاقی و اسیر مقیدات سنتی است حال آنکه فروغ محصول جامعه باز و مدرن ناشی از اصلاحات است و لذا قیود سنتی کمتر به دست و پایش می پیچد. بخصوص که ما در چهار کتاب او سطر این رهائی و آزادی را نیز می توانیم گام به گام تعقیب کنیم. اما در کار پروین پیشرفت و پس رفتی در کار نیست. آیا فکر فروغ رادیکال شدهی فکر پروین است؟ شاید از لحاظ اشتیاق به آزادی چنین باشد؛ هرچند که میزان آگاهی نسبت به قیودات ورهائی از آنها در فروغ بسا بیشتر از پروین است.
پروین و فروغ هر دو به نوعی جسارت بیرون آمدن از پستوها را به زن ایرانی آموختند. از این جهت پروین اعتصامی به علت پیشگام بودن اش به لحاظ زمانی آیا جایگاه شاخص تری دارد یا فروغ که در بیان بی پرده تر بود؟
من در مورد اینکه پروین بصورتی آگاه و سیستماتیک و پر مخاطره در پی بیرون آمدن از پستوها ی زن ایرانی باشد شک دارم. در نتیجه فکر می کنم فروغ بدون وجود پروین هم می تواسنت فروغ باشد. پیشگامی و پیشاهنگی را با نتایج روشن آن می توان سنجید. چنین نتایجی در روند آزادی زن در جامعه ما از کار پروین چندان حاصل نمی شود.
صحبت های اخیر آیتالله خامنه ای درباره پروین اعتصامی این مساله را که حکومت ایران و شخص خامنه ای قصد دارند از این طریق پروین اعتصامی را به عنوان الگویی برای زن ایرانی ارایه کنند به نوعی تایید کرد. از نظر شما آیا پروین اعتصامی، شعر او و سبک زندگی و طرز فکرش، به عنوان یکی از شاعران زن پیشرو در عصر خود، این قابلیت را دارد تا تبدیل به الگوی دلخواه و رسمی زن ایرانی از نگاه رهبر ایران شود؟
اولاً که پروین به عصر اصلاحات رضاشاهی تعلق دارد و با پشتیبانی از مدرن شدن ایران، و بخصوص کشف حجاب، به هیج روی نمی تواند نماد زن مورد نظر خامنه ای باشد. خامنه ای اتفاقاً از پروین است که می ترسد و می کوشد به او انگ زن اسلامی بزند. تکلیف او و مردم با فروغ و سیمین روشن است و خامنه ای، بطوری که خانم شکوه میرزادگی در مقاله خود نشان داده، از لج سیمین، با انشالله گوئی ها و تردیدهای مصنوعی، می خواهد او را عاقبت به خیر جلوه دهد تا گفته باشد که سیمین عاقبت بخیر نشده است. اما مسئله پروین برای او و جامعه باید جدی باشد. پروین از مشخصات زنی که او بر جامعه تحمیل کرده خارج است و به نظر من این وظیفهی بخصوص جامعهی زنان ما است که بکوشند پروین را از چنگال اسلامیست های ضد زن نجات دهند.
آیتالله خامنه ای در صحبت های اخیر خود به “برخی” که سعی کردهاند چهره پروین اعتصامی را بپوشانند و “برای بالا بردن فروغ فرخزاد، پروین اعتصامی را خرد میکردند” اشاره کرده است. آیا از نظر شما چنین جریانی هرگز وجود داشته؟
این البته به فهم آقای خامنه ای از ادبیات و شعر هم بر می گردد. او در این زمینه، برخلاف کوششی که می شود تا بر خلقیات نوجوی نأکید کنند، آدم متوسط و گرفتار تحجر ادبی است و اساساً درک درستی از نوآوری های نیما و شاملو و فروغ ندارد و اساساً در زمینه نقد و تشخیص و ارزشیابی شعری دارای اطلاعات و ذوق نیست. من هیچ کس را سراغ ندارم که با کم ارزش دانستن کار پروین خواسته باشد فروغ را بزرگ کند. فروغ بزرگ هست چه پروین را بخوانین و چه نه.
فکر میکنید آیتالله خامنهای با چه انگیزه و هدفی چنین صحبتهایی را مطرح کرده است؟
خامنه ای، با ضعف در شعرشناسی مدرن، اساساً نمی تواند بفهمد که چرا مردم از شعر فروغ بیشتر از کار پروین لذت می برند و ناچار است به تئوری توطئه متوسل شود. در عین حال نمی تواند توضیح دهد که چرا عده ای می خواهند، با بزرگ کردن فروغ، پروین را “تحقیر کنند”؛ یعنی در تئوری ایشان معلوم نیست که منتقدین و شعرشناسان چرا با پروین بد هستند! ولی از همین زمینه استفاده می کند تا ماهیت پروین را به سود افکار خود تغییر دهد. اما هر که با تفکر پروین آشنا باشد می فهمد که او نمونه زنی است که می خواهد از چنبرهی تسلط این مغزهای پریشان و خرافی رهائی یابد.