آینده تونل وحشت نیست

هدی صابر
هدی صابر

بدون جمع‌بندی ادوار تاریخی نمی‌توان برای اکنون و آ‌ینده بنایی پی افکند. چرا تاریخ؟ چکار به گذشته‌ها و چه نیازی به حافظه اکنون؟ در سالیانی به‌سر می‌بریم که یک سده از جنبش پدران ما برای مشروط کردن حکومت و حد زدن به قدرت بی‌مهار سپری شده است، یک سده، نه به اندازه یک چشم برهم زدن و نه بر بستری از طرح.

صدسال انباشته از شوق، حس، آرمان، مهر، رنج، مشقت، خون، اشک، عرق، پیچ‌وخم، کاروبار، یأس، بریدن، بازخیز، بازشدن باریک راه‌ها، پرتگاه، رستنگاه، فصول بهاری، چشم‌اندازها، پایداری‌ها، بازرفتن‌ها وکمک‌خواستن‌ها.

چرا تاریخ و چه نیازی است به استخراج از این پهنه و چه لزومی به احتجاج از آن؟

آیا تاریخ تنها فریادی است از پیشینیان، آیا ما با تاریخ فاصله داریم یا با آن در تنیده‌ایم؟

آیا دستیابی به جمع‌بندی از تاریخ جبری روشنفکرانه است یا دستمایه‌ای است برای پیشبرد کالسکه چهارچرخ آرمان‌ها.

در سیری روبه‌جلو و رو به افق تنفس در سده مشروطه مسئولیتی مترتب برخود دارد، قرن پشت سر چه بود، چه شد، اکنون در کجای تاریخ ایستاده‌ایم؟ پاسخ‌یابی برای مجموعه پرسش‌های مطرح شده نیازمند تخصیص است؛ تخصیص جانمایه‌ فکری، تخصیص دقت و تعهد اجتماع لازم.

اینک همان مسئولیت مترتب که خود تاریخی است گردمان آورده است برای نقدی به گذشته‌ها، تشریح ماضی به سمت حال و به جانب اکنون، متعاقب به این مسئولیت ضرورتی است بر غبارروبی گذشته‌ها، شفاف‌سازی‌ها، تجربه‌اندوزی‌ها، عبرت‌آموزی‌ها و البته اعاده‌ حیثیت از تاریخ مغفول.

مقدم بر اینکه فرازهای پیشین را برگ زنیم، فرض است که شرایط کنونی را از منظر تاریخی بازشناسیم، سپس ضرورت‌های وارسی تاریخ را برشماریم و در پس آن دریابیم که تاریخ چیست؛ جانش، سمتش و فلسفه‌اش؟

ایجاب عقل و تجربه آن است که در پرده آغازین هر بحث فکری، ضرورت بحث کارایی‌های بحث و مبانی تئوریک آن تبیین گردد. بدان سبب که در پرتو مرور ضرورت‌ها، کارایی‌ها و مبانی معرفت‌شناختی، آگاهانه‌تر، روان‌تر و هدف‌دارتر می‌توان به متن تاریخ ورود کرد.

باید اعتراف کنم که نه من یک فرد تاریخی‌ام، نه رشته‌ام تاریخ است، اما “دغدغه” دارم جهت تجهیز تاریخی نسل جدید وگرنه نه صاحب کرسی هستم و نه صاحب کسوت، مقصود تنها صرفا درمیان گذاشتن یک دغدغه تاریخی است.

 

شرایط تاریخی از منظر امروزین

1ـ ایران کشور تاریخ شفاهی: تاریخ معاصر کشور ما بیشتر از مکتوبات در پس پیشانی‌ها و سه کنج سینه‌‌هاست و آن نسل صاحب کسوت تاریخی اکنون در مرحله آنتروپیک قرار دارد، از طرفی حجم کل حافظه تاریخی مکتوب و داده‌های آن نسبت به کل رخدادها، ایده‌ها و داده‌های تاریخی کم است. حتی در نزدیک دست تاریخی در 120سال اخیر باز هم اطلاعات شفاهی که اعتبار تاریخی دارد ولی هنوز ثبت و ضبط نگردیده، کم نیستند و اگر ایده‌ها و نکات پس پیشانی نیروهای اصلی، استارتر، سازماندهندگان و پیش‌برندگان هشت فراز تاریخی استخراج می‌شد، تاریخ معاصر مکتوب ما بسیار حجیم‌تر و کیفی‌تر از اکنون بود و آرشیو‌ها و کتابخانه‌ها بار تاریخی بیشتری را حمل می‌کردند.

2ـ فقدان نهاد مستقل پژوهش تاریخی:‌بخش عظیمی از تاریخ‌نویسان گذشته و معاصر یا حاکمیتی بوده‌اند و یا در پیوند با حاکمیت و جهت منافع و میل آنها، عده‌ای دیگر را بختک سانسور در نگارش محدود کرده است؛ هرچند طیفی از تاریخ‌دانان مستقل و پراکنده و اصیل وجود دارند که البته امکانات محدودتری داشته‌اند و در حد خود توانسته‌اند حقایق را به ظرف تاریخ و اندیشه پمپاژ کنند ولی این طیف نتوانسته است برای خود نهاد و پژوهشگاه ایجاد کند.

3ـ حافظه‌زدایی تاریخی: تلاشی موفق جهت حافظه‌زدایی تاریخی در کشور صورت پذیرفته است. آموزش رسمی ما در طول این قرن انحصاری بوده است. آموزش فرهنگی و تاریخی کاملا در دست نهادهای رسمی قدرت بوده است. ممیزی‌ها با سه قیچی تاریخی، ایدئولوژیک و سیاسی داده‌ها را به میل ممیزی کرده است.

در کنار نهادهای رسمی آموزش، تلویزیون، مطبوعات و حتی بازار فیلم هم عموما در نسبت با قدرت خود را تعریف می‌کرده‌اند و عمر مطبوعات غیردولتی هم به مانند بهار کوتاه بوده است. آموزش‌های رسمی از مدرسه تا دانشگاه گونه‌ای القا می‌کنند که گویی 15 خرداد مبدأ تحول تاریخ بوده است و قبل از آن در مملکت ما رخدادی نبوده و اگر هم بوده همچون ملی شدن، محور آقای کاشانی است و در مشروطه محور شیخ فضل‌الله نوری، و در ادامه اینچنین گفته می‌شود که روشنفکران تماما خائنند و روحانیون به تمام خادم.

به‌طور کلی نهادهای رسمی به جای آموزش تاریخی، باور ایدئولوژیک تزریق کرده‌اند، آن‌هم با اطلاعات بسیار کم و داده‌های تاریخی کاملا گزینشی در کتاب‌های درسی آموزشی چهره‌های موردنظر ضرب در 100 شده‌اند و دیگران نیز تقسیم بر 100 شده، تبدیل به موجودات میکروسکوپی تاریخ شده‌اند. این وضعیت آموزش تاریخی اکنون نیز ساری و جاری است.

4ـ انقراض نسل صاحب حافظه تاریخی:‌ در سرشماری سال 1375 آمارها نشان داد که فقط 3درصد جامعه ایران بالای 65 سال سن دارند. اینها همان کسانی هستند که شاهد بلافصل فرازهای تاریخی پیشین بوده‌اند. این نسل تاریخی ناقل اکنون در حال وداع است. نسل میانسال هم به‌طور نسبی دو فراز را لمس کرده و البته حافظه تاریخی نسبی دارد.

5ـ گسست میان سه نسل (نسل متاخر، نسل میانی و نسل متقدم): برخلاف گذشته که خانواده معنا داشت و هم سفرگی محل نقل تاریخ، اکنون پیچیدگی‌های واقعی و همچنین گسست‌های اندوهبار انسجام محیط خانواده را برهم زده است، در خانواده‌ها سفره علاوه بر تناول، محلی برای تبادل فرهنگی و بین‌نسلی بود که الان آن وضعیت تقریبا درحال حذف از شئون زندگی است؛ البته به غیر از خانواده مکان‌های زیست‌جمعی چون پاتوق‌ها، باشگاه‌ها یا سرگذرها محل تبادل آگاهی‌ها و تجارب تاریخی بود. در این مورد می‌توان به‌طور ویژه به نقش کیفی قهوه‌خانه‌ها اشاره کرد که محل تبادل اخبار، تحلیل و درک و دریافت شرایط ایران و جهان در آنجا به بحث گذاشته می‌شد و افراد حاضر از منظر ذهنی تجهیز می‌شدند.

علاوه بر کاهش یا حذف مکان‌های زیست‌جمعی جهت انتقال تجربه، مسئله دیگر شورشی بودن نسل جدید است، این نسل با گذشته خودش به شدت ایدئولوژیک و ارزشی برخورد می‌کند و کل گذشته فکری و تاریخی را فاقد اعتبار می‌داند و البته اصلا نمی‌شناسد. در نتیجه این گسست سه نسل، گسل ویژه‌ای است و باید برای آن فکری کرد وگرنه سرمایه‌‌ها هدر خواهند رفت.

6ـ بی‌میلی نسل نو به مطالعه: ‌اکنون میانگین شمارگان چاپ اول کتاب در ایران زیر هزار است، قبلا دانشجو و حتی دانش‌آموزان کتاب‌ها را می‌بلعیدند. از قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب تا مجموعه داستان‌های صمد بهرنگی، البته طبقه متوسط فرهنگی به‌طور جدی‌تر و کیفی‌تر وقت خود را به مطالعه اختصاص می‌دادند.

نسل جدید خیلی کتاب‌خوان و مقاله‌خوان نیست و نهایتا در اینترنت اخبار را جست‌وجو می‌کند ولی قبل از انقلاب جوانان و دانشجویان تاریخ عمومی ایران و جهان را به خوبی می‌شناختند. هم کتاب تاریخ مشروطه کسروی خوانده بودند و هم تاریخ ساخته شدن آمریکا را. ولی نسل نو گویی با مطالعه وداع کرده است و همچنین رغبتی به مطالعه در سطح جامعه نیز دیده نمی‌شود.

7ـ نگاه نقطه‌ای به تاریخ: در این دوره نگاه به تاریخ نقطه‌ای است و فقدان نگرش روندی، تحلیل تاریخ را معیوب کرده است. با همه فرازها و جریانات، نقطه‌ای برخورد می‌شود، میدان دیدی در نگرش تاریخی وجود ندارد و مسیر تاریخ تعقیب نمی‌شود و با منزلگاه‌های تاریخی کوته‌بینانه برخورد می‌شود. در حقیقت نگرش پردامنه‌ای وجود ندارد، در مطالعه تاریخ عنصر یکپارچگی حذف شده است و به جای نگرش مواج دارای فراز و نشیب، صرفا نگاه بسته ی نقطه‌ای وجود دارد.

8ـ غلبه تفسیر کلان بر پژوهش: بحث‌های تاریخی به‌ویژه آنچه در مطبوعات مطرح می‌شود، کمتر حقایق تاریخی مستند هستند و بیشتر درباره تاریخ احکامی کلی صادر می‌شود. در احکام کلان تاریخی مستند تاریخی ضعیف است و ترسیم فضا یا تصویری از شرایط به روشنی وجود ندارد و به جای شیوه مواجهه علمی، تحلیلی و پژوهشگرانه، برخوردی از نوع اطلاعات عمومی و غیرتفصیلی صورت می‌گیرد.

9ـ چهره‌شناسی به جای دوران‌شناسی: در دوره کنونی چهره‌ها به‌جای دوره‌ها و برش‌های تاریخی نشسته‌اند؛ یعنی شناسایی از نهضت ملی کمتر از خود دکتر مصدق است، شناخت از میرزا کوچک بیشتر از نهضت جنگل است یا عموم تابلوهای حزبی و تشکیلاتی در زیر بیرق اسامی بزرگ گم شده‌اند و به‌طور کلی چهره‌شناسی جای شرایط‌شناسی و بسترشناسی را گرفته است و تفاسیر و تحلیل‌ها حول محور چهره‌هاست و عرصه‌ها، بسترها و فضاها نادیده گرفته شده‌اند.

10ـ تبدیل شدن دور باطل و سیکل معیوب به ایدئولوژی دورانی: طیف گسترده‌ای در جامعه ایران وجود دارند که مجموعه حرکت‌های 120ساله اخیر را سراسر شکست می‌دانند و هیچ دستاوردی برای جنبش‌های تاریخی قائل نیستند، جایگاه کنونی را همان جایگاه تاریخی عصر مشروطه می‌دانند و این حس ناکامی فرجامین باعث شده است که نگاه به تاریخ نیز صرفا خطی باشد؛ یعنی اینکه برداری از مشروطه تاکنون ترسیم می‌شود و هیچ فراز و نشیبی دیده نمی‌شود در شرایطی که جامعه ایران در نسبت با عصر مشروطه ارتفاع گرفته و رشد یافته است.

11ـ احساس یأس تاریخی: ‌در ایران کنونی حتی روشنفکران دچار یأس تاریخی‌اند. خروجی این حس یأس تاریخی به یک مهاجرت دوسویه تبدیل شده است؛ یکی مهاجرت به خارج و دیگری مهاجرت به درون و میل به تفرد. این نوع نگاه محصول نگرش جسدوار و بی‌جان به تاریخ بشر است. از این خوانش تاریخ چیز امیدوارکننده‌ای برنمی‌تراود.

12ـ‌ارتقا شناخت تاریخی در دهه اخیر: در دهه اصلاحات استارت موفقی جهت شناخت تاریخ و عناصر آن زده شد. نشریات، فیلم‌ها و بخشی از رمان‌ها در شناخت دوره‌‌های تاریخی نقش مؤثری ایفا کرده‌اند‌، رشد خاطره‌نویسی، برگزاری مراسم متناسب با مناسبت‌های تاریخی به‌ویژه با میزبانی تمام قد دانشگاه نیز در شناخت از تاریخ بس مفید بود و چهره‌هایی چون مصدق و بازرگان چهره‌شناسی نسبتا کیفی شدند.

13 ـ موسم جمع‌بندی: نیروهای کیفی تاریخ بعد از شکست‌ها به سمت جمع‌بندی رخدادها و کنش و واکنش‌های گذشته تاریخی می‌روند. دستاوردها و کاستی‌ها را می‌یابند و جهت رفع کاستی‌ها می‌اندیشند و طرح خود را در پس جمع‌بندی درمی‌اندازند و این مهمترین بخش از شرایط کنونی جامعه ایران است.

 

ضرورت وارسی تاریخ

 چهار گزاره، از ضرورت و انگیزه بحث بالا منتج می‌شود که خوانش تاریخ را بس ضروری و پراهمیت می‌سازد:

1ـ رفع نقیصه فقدان حافظه تاریخی

2ـ برداشت از تاریخ مشحون بدین معنی که در 120سال اخیر کمتر ملتی 8 تا 9 فراز و خیز تاریخی داشته است. بنابراین این دوره شایسته کنکاش با دقت است.

3ـ متقاضی بودن تاریخ؛ این وضعیت تاریخی نیروهای حامل دید تاریخی را می‌طلبد.

4ـ موعد ارزیابی 8 فراز بعد از 120 سال تکاپوی بسیار فرارسیده است.

 

کارایی‌های وارسی تاریخ

1ـ درک و دریافت عمومی از تاریخ: اگر به این هشت فراز تاریخی به مثابه یک جسد متعفن نگریسته نشود بلکه به آن به صورت یک جسم زنده پرحافظه بنگریم، به یک درک و دریافت جدی از سیر روندی رخدادهای سده معاصر ‌دست خواهیم یافت آنگاه دیگر آینده را یک تونل وحشت نخواهیم انگاشت.

2ـ درک روندی از تاریخ: بدین‌معنی که محتوای تحول و سیر این نقطه‌چین‌ها درک شود و امتداد آن در حد چند قدم جلوتر فهم گردد.

3ـ دستیابی به درک استراتژیک مبتنی بر تجهیز تاریخی، درک و دید تاریخی در بین مجموعه روشنفکران وجود ندارد و دانش استراتژیک ضعیف است می‌توان از خوانش تاریخ، نگرشی استراتژیک به مسائل داشت.

4ـ درک سنن الهی بدین‌معنی که خدا به عنوان ناظر و مشرف بر تاریخ و به عنوان وجودی که لحظه‌ای از صحنه کشاکش‌های تاریخی غایب نبوده است درک و لحاظ گردد.

5ـ مجموعه شناسایی‌ها: بدین عنوان که ظرفیت‌های تاریخی و کشش تاریخی مردم و… فهم گردد.

6ـ تجهیز به توان جمع‌بندی: ‌طرح نو، استراتژی نو و میل و حرکت نو در تاریخ محصول جمع‌بندی از گذشته تاریخی است و بدون جمع‌بندی ادوار تاریخی نمی‌توان بر اکنون و آینده بنایی را پی افکند.

اکنون به “چهارچوب موضوعی وارسی” تاریخی فرازها می‌پردازیم. طراحی آن بدین‌ صورتبندی نظام‌یافته است که ابتدا فضای بین‌المللی کندوکاو می‌شود و بعد به وضعیت ایران پرداخته می‌شود، البته اصالت با درون است و عنصر بیرون از متن عرض و فرعی محسوب می‌شود ولی از آنجا که ما در خلأ زندگی نمی‌کنیم و ایران نیز بخشی از پیکره جهان است وضعیت جهان و منطقه را هم در هر دوره تاریخی رصد می‌کنیم و تأثیر و تأثر گفتمان‌های مختلف را به شرایط ایران پل می‌زنیم. سوتیترهای شناخت و بررسی در هر فراز تاریخی به صورت زیر می‌باشد.

ـ شناخت فضای بین‌المللی دوره

ـ شرایط داخلی (اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی)

ـ زمینه‌ها و بسترهای داخلی بروز حرکت

ـ روایت فراز تاریخی

ـ مطالبات دوره

ـ شعارها

ـ رهبری یا کادر و طیف رهبران

ـ فهم نیروهای آغازگر و استارتر

ـ فهم نیروهای دست‌اندرکار و پیش‌برنده

ـ مردم و نقش‌شان

ـ تشکیلات‌ موجود دوره

ـ استراتژی محوری نیروها

ـ مشی دورانی

ـ ایدئولوژی‌های دورانی (فهم انباشت ایده که بستر اصلی هر حرکت دوران‌ساز است)

ـ برد اجتماعی ـ‌جغرافیایی جنبش‌‌ها

ـ جهت‌گیری‌های طبقاتی و آرمانی جریانات و روح دوره

ـ دستاورها (استراتژیک ـ سیاسی ـ اجتماعی و فرهنگی ـ تشکیلاتی) هر دوره

ـ فهم کاستی‌ها و علل ناکامی

ـ فرجام جنبش و فراز

ـ جمع‌بندی دوره تاریخی

ـ آموزش‌های فراز

بعد از چهارچوب تحلیلی وارسی تاریخ به اصول و اسلوب جمع‌بندی فرازهای تاریخی می‌پردازیم. هر واژه‌ای شأنی دارد و جمع‌بندی به واسطه “حامله” بودنش اعتباری اساسی در تحلیل تاریخ دارد.

 

پیش‌نیازهای جمع‌بندی

1ـ شناخت پدیده (شناخت ماهیت، میل، مسیر و فرجام)

2ـ توضیح پدیده

3ـ تحلیل پدیده

که از طریق چارچوب وارسی در مدل بالا پوشش داده می‌شود. اکنون به “اصول” ‌جمع‌بندی نظر می‌افکنیم. 4‌اصل بسیار مهم پایه هر جمع‌بندی هستند.

1ـ مبنا و شرط را لحاظ کردن: بدین مفهوم که مقدمتا برای هر پدیده اجتماعی، تاریخی و سیاسی باید به درون پدیده و کنش و واکنش‌های آن رجوع کرد؛ یعنی تحول درونی پدیده مبنا محسوب می‌شود و آنچه در پیرامون و خارج از پدیده است، شرط و عامل فرعی محسوب می‌گردد. همان بحث جوهر و عرض ملاصدرا، که ملاصدرا می‌گوید جوهر عطف به درون پدیده‌هاست و عرض مبنایی فرعی است زیرا پایدار نیست در غیر این صورت به دام نگرش‌های سطحی می‌افتیم که مشروطه کار انگلیسی‌ها بود و انقلاب 57 کار آمریکایی‌ها. در این نگرش تلقیح مصنوعی فرض می‌گردد و به سیر و سیکل بارداری دوران توجه نمی‌شود، این نوع برخورد با تاریخ برخوردی کاملا غیرمسئولانه است.

2ـ روبه‌جلو بودن: وجه دوم جمع‌بندی است، اگرچه تاریخ درباره گذشته و امر پیش‌بینی است ولی هنگام خوانش متن باید چشم‌انداز روبه‌جلو در ذهن متصاعد شود و نباید در گذشته سکونت کرد. بسیاری از مدرسان کلاسیک تاریخ در گذشته می‌مانند. در شرایطی که شیوه درست این است که بین دستاوردهای هر دوره و حرکت‌های آینده بتوان پیوند و ارتباطی برقرار کرد درغیر این‌صورت صرفا دانش تاریخی و اجتماعی حجم کمی بیشتری پیدا می‌کند. نقبی به گذشته جهت درک و دریافت سایه‌ ـ روشنی از شرایط پیش‌رو و چشم‌اندازی معطوف به دستمایه‌های تاریخ پیشین است.

3ـ آینده را ترسیم کردن: این مورد استراتژیک‌ترین وجه از جمع‌بندی می‌باشد؛ به این معنی که نقطه‌چینی از حوادث تاریخی و نقاط عطف گذشته و اکنون را به هم پیوند می‌زند. این دید امکان ترسیم سیر تاریخی را به ما نشان می‌دهد بدین صورت که انسانی که در ابتدا در غار بوده در مسیر تاریخ تسمه‌ای به گرده‌اش انداخته و کاروان بشر را تا اکنون پیش آورده است، بشر پیشرفته کنونی روی شانه‌های نسل‌های پیشین‌اش ایستاده است. در نگاه به گذشته تاریخی بنابر منکوب و مذمت نمودن نسل‌های پیشین نیست، بلکه هدف تحلیل تاریخی و کسب دید تاریخی است؛ فهم این موضوع که ما در نقطه الحاق نقطه‌چین گذشته و آینده قرار داریم و قرار نیست که آنچنان‌که خداوند نوع انسان را لطیف آفریده است، همانطور لطیف از جهان خارج شود، این سبک بودن با مسئولیتی که متوجه نوع انسان هست مغایرت بنیادین دارد، البته نقطه‌چین تاریخ چندسویه و رنگارنگ می‌باشد، هم نقطه‌چین کسانی هست که باری از دوش بشر برداشته‌اند و هم نقطه چین کسانی که بر تاریخ بار شده‌اند و نقطه‌چین‌های متنوع دیگر… و به‌طور کلی هدف از جمع‌بندی نیز همین مسئله می‌باشد که بتوانیم با آینده نزدیک دست ارتباط بهتری برقرار کنیم.

4ـ معطوف به عمل بودن: ‌اگر از هر جمع‌بندی یک خروجی و برآیند معطوف به عمل امروزین منتج نگردد، صرف خوانش تاریخ اعتبار تحلیلی ندارد بلکه اعتباری منقول‌گونه و روایتی دارد. اگر تحلیل و طبقه‌بندی داده‌ها به ذهن‌ها تلنگر نزند و گرهی از مصائب روز را حل نکند کار جمع‌بندی منظور نمی‌شود بلکه صرفا یک کنجکاوی تاریخی است.

 

عناصر جمع‌بندی

 ‌اکنون بعد از اصول چهارگانه جمع‌بندی به سراغ عناصر آن می‌رویم. عناصر به‌طور طبیعی با اصول جمع‌بندی درهم تنیده می‌باشند؛

1ـ سعی همزمانی ـ فهم دورانی: مسئله بسیار مهمی که وجود دارد این است که پژوهشگر تاریخ بتواند با فضای پیشینیان هم‌نفس شود. به‌طور مثال اگر کسی بخواهد به قله دماوند صعود کند باید در ایستگاه اول در دامنه ی کوه یک شب بخوابد زیرا اختلاف فشاری بین قله و دامنه کوهپایه وجود دارد اتراق در ایستگاه اول، این هم فضایی را ممکن می‌سازد؛ برای ایجاد هم‌فضایی و هم‌نفسی با گذشته لازم است که موارد زیر موردتوجه قرار گیرد:

ـ شناخت شرایط، وضعیت اقتصادی و اجتماعی دوره تاریخی درک گردد.

ـ بذل توجه به عرف و فرهنگ غالب زمانه تا به فضای دوره نزدیک‌تر شویم.

ـ درک ظرفیت شرایط و شناخت کشش تاریخی دوره‌ها، به سبب اینکه در دوره‌های تاریخی منتظر کن‌فیکون آرمانی و توهمی نباشیم و انتظار امروزینه از ظرفیت‌های آن دوره نداشته باشیم.

ـ شناسایی نیازهای زمانه و درک روح غالب خواسته‌ها و مطالبات دوره

ـ تنظیم انتظار: ‌انتظار متناسب با فهم موارد بالا و بدون قیچی کردن سیر زمان و دشواری‌های تحول تنظیم گردد.

2ـ برگیری قاعده از دوران

ـ درک قانونمندی امور: قواعد و قوانین هر دوره فهم گردد زیرا در جمع‌بندی علمی سیر تطورها بی‌قاعده نیست.

ـ استخراج قواعد و قوانین همه زمانی ـ همه مکانی:‌کشف و دریافت قواعدی که مربوط به نوع انسان می‌باشند و رنگ جغرافیا و زمان نمی‌پذیرند.

3ـ کاربست امروزین استفاده از دستمایه‌های تاریخی جهت مواجهه با دشواره‌های دورانی

ـ رعایت قوانین همه زمانی ـ همه مکانی: ‌بشر از زادروزش تاکنون در نقطه آغاز قرار ندارد بلکه در سیر خود قوانینی کارگشا را استخراج کرده است که در صورت عملیاتی شدن نتیجه‌بخش خواهد بود.

ـ ترجمان به روز قواعد تاریخی که ممکن است در بادی امر غیرکاربردی به نظر آیند.

ـ کنار نهادن قوانین غیردورانی و غربال قوانین غیرکارا و مانع دینامیسم تحول.

ـ تغییر، تصحیح و تکمیل قوانین: ‌به دلیل تکامل بشر و رشد جریانات اجتماعی قواعد باید با دینامیسم دوران همساز باشند.

 

پانوشت

بخشی از این مطلب در نشریات داخلی به صورت پراکنده چاپ شده