مساله حقوق بشر در کردستان و وحدت ایران

علی افشاری
علی افشاری

خطر اعدام قریب الوقوع فرزاد کمانگر معلم خدمتگزار کرد، به همراه صدور احکام سنگین حبس برای فعالان ‏مدنی و سیاسی کرد، استان کردستان را به خط اول برخورد های سرکوب گرانه حکومت تبدیل کرده است. ‏

تایید احکام اعدام فرزاد کمانگر، فرهاد وکیلی، علی حیدریان، انور حسین پناهی، عدنان حسن پور، هیوا بوتیمار ‏توسط دیوان عالی کشور که آنها رادر خط انتظار کشنده مرگ قرار داده است به همراه وقایعی چون 11 سال ‏حبس برای محمد صدیق کبود وند، 5 سال زندان برای هنا عبدی، دانشجویان زندانی چون یاسر گلی، وجود ‏زندانیان گمنام فراوان، سرکوب گسترده و خشن تجمعات مسالمت آمیز، افزایش اعدام های غیر متعارف و ده ها ‏سخت گیری دیگر تصویری سیاه و دردناک را ترسیم می کند. تصویری که وقتی با آمار بالای فقر، فلاکت و ‏محرومیت در می آمیزد، فاجعه ای عمیق را نمایان می سازد. فاجعه ای که ابعاد رنج و درد آن حداقل درازایی به ‏قدمت چند قرن دارد. ‏

تجربه بالای مبارازتی مردم کرد و تحولات سالیان اخیر آنها در بکارگیری روش های مبازاتی مسالمت آمیز و ‏مدنی، دلیل اصلی شدت گیری برخورد های حکومت است. اهالی کرد در مقایسه با دیگر قومیت های ایرانی غیر ‏فارس از آگاهی سیاسی بیشتری برخوردار هستند و به مهارت های درخوری در زمینه سازمان دهی، کار های ‏تشکیلاتی و فعالیت جمعی رسیده اند. اما تاکید بر فعالیت های آرام، مرزبندی با تجزیه طلبی و دوری از روش ‏های خشونت آمیز و برخورد مسلحانه چشمگیرترین تغییری بود که به منبعی ارزشمند برای تقویت توان مبارزاتی ‏مردم کرد و پیشروی آنها در دستیابی به مطالبات تاریخی شان بدل شد. نزدیکی و حضور فعال در جنبش ‏اصلاحات و دموکراسی خواهانه مردم ایران دیگر عاملی بود که نیروی نسل جدید فعالان کرد را افزایش داد. ‏

عوامل فوق مراتب نگرانی نیروهای امنیتی را فراهم کرد که تا پیش از آن از برچسب های تجزیه طلبی و برخورد ‏مسلحانه برای توجیه فضای پلیسی و امنیتی در این خطه سر و سبز استفاده می کردند. آنها در برابر خط مشی ‏مبازرات مدنی درمانده شده بودند و شیوه های کنترل کننده قبلی کارایی نداشتند. بنابراین قرار دادن متهمان در ‏شرایط سخت و سنگین بازجویی، اخذ اعترافات اجباری و صدور مجازات های سنگین به بهانه های واهی، بکار ‏گرفته شد تا تحرکات اخیر مردم کرد مهار گردد و سیاست قدیمی ندادن آزادی و در محرومیت و سختی نگاه داشتن ‏این اهالی تحت ستم تداوم یابد. ‏

از هنگام طلیعه شکل گیری دولت متمرکز مدرن و ناسیونالیسم ایرانی، کرد ها به عنوان مشکل عمده ای برای ‏فرایند نوین “ ملت سازی ” تلقی شدند. تا بیش از دوران مشروطیت قوم کرد نیز مانند دیگر ایلات به حال خود ‏رها شده بودند و قدرت مرکزی تنها رئیس ایل را انتخاب می کرد و در محدوده ایل دخالتی نداشت. از سویی دیگر ‏کرد ها در حد فاصل دو امپراطوری ایران و عثمانی زندگی می کردند و گاه به گاه از یکی به عنوان پارسنگی ‏برای خلاصی از فشار دیگری استفاده می کردند و از همین رو مورد اعتماد هیچکدام از آنها نبودند. البته در کل، ‏تاریخ مردم کرد با تاریخ ایران پیوندی گسست ناپذیر دارد و اشتراک فرهنگ، زبان و تاریخ کرد ها همواره ‏باعث پیوند عمیقی با خانواده بزرگ ایران شده است که علی رغم دلخوری ها قائل به جدایی از ایران نشدند. ‏

اما درگیری بین اسماعیل خان سمیتقو با رضا شاه و چشم طمع شوروی به کردستان و تحریک آنها به جدایی ‏زمینه ساز سیاست غلطی از سوی دولت مدرن متمرکز ایران شد. ‏

همچنین ناسیونالیسم ایرانی، ناسیونالیسم کرد که در سودای تشکیل دولت مستقل کرد در مناطق کردنشین ایران، ‏ترکیه و عراق بود را تهدیدی جدی برای تمامیت ارضی ایران ارزیابی کرد و در مجموع توافقی نانوشته بین ‏حکومت وبرخی از نخبگان ملی گرای ایرانی امضا شد که به موجب آن جامعه کرد کشور مانند دیگر مناطقی که ‏مستعد شکل گیری نطفه های جدایی هستند، باید تحت سیاست های انقباضی باشند و بر اساس اعمال سیاست ‏تمرکزگرایی شدید، حکام و مسئولین محلی باید تابع بی چون و چرای دولت مرکزی باشند و تدریس زبان های ‏محلی ممنوع شود. ‏

همچنین تصور می شد که وجود سیستم آموزشی واحد، تدریس انحصاری زبان فارسی و ارائه محصولات ‏فرهنگی یکسان از طریق تلویزیون، رسانه و دیگر ابزار های ارتباطی کمک می کند تا به مرور تمایزات و ‏تفاوت ها با مرکز از بین رود. ‏

علاوه بر اجرای این سیاست ها که آشکارا با اصل انجمن های ایالتی و ولایتی در قانون اساسی مشروطه تعارض ‏داشت، دولت از زمان رضا شاه به بعد از سرمایه گذاری زیاد در این مناطق خودداری کرد و دست و پنجه نرم ‏کردن مردمان آنها با سختی ها و محرومیت ها را عاملی اساسی در خاموش شدن زمزمه های جدایی طلبانه ‏دانست. ‏

اتفاقات بعد از ماجرای قاضی محمد در جمهوری مهاباد و حضور فعال روشنفکران کرد در نهضت ملی شدن ‏نفت باعث شد که این روند در دوران پهلوی دوم نیز ادامه یابد. اما کردستان بر اساس ظرفیت مردمانش و سابقه ‏تاریخی خود تبدیل به یکی از مراکز مخالفت با نظام سیاسی گذشته شد و نه تنها مبارزات مردم کرد در قالب ‏خودمحتاری و یا رفع محدودیت ها از این مردم زجر کشیده را در بر گرفت، بلکه میزبان گروه های سیاسی ‏مخالف بخصوص با مشی مسلحانه بود که موقعیت جغرافیایی و وجود مسیر های کوهستانی صعب العبور ‏امکانات مناسبی را در اختیار آنان قرار می داد. ‏

حوادث پس از انقلاب و تجمع مخالفین در کردستان در مجموع باعث شد که جمهوری اسلامی نیز استراتژی نظام ‏پهلوی را با شدت بیشتری ادامه دهد. جلوگیری از تدریس زبان کردی، سلب حقوق اساسی، انتصاب افراد غیر ‏کرد بر مناصب و پست های کلیدی استان، حاکم کردن فضای پلیسی و امنیتی، تحمیل محرومیت و سرمایه گذاری ‏محدود و ناچیز رئوس کلی این سیاست بودند که تا کنون با فراز و نشیب اجرا شده است. جنبش اصلاح طلبی دوم ‏خردادی نیز علی رغم پاره ای از تلاش ها در تغییر این نگرش ناکام ماند.‏

تصور اینکه برقراری آزادی و توسعه در کردستان منجر به جدایی این خطه از ایران می شود، شالوده راهبرد ‏محدودکننده حکومت است که بی محابا و بی پروا به اعمال خشونت و سخت گیری در آن می پردازد. البته ‏مقاومت مردمان کرد در برابر اعمال اقتدار حکومت و استفاده از هر ظرفیتی برای نمایش نارضایتی ها و ‏مطالبات تغییر طلبانه نیز نقشی بسزا دارد. بگونه ای که در تمامی انتخابات ها، گرایش این مردم به سمت افراد و ‏گروه هایی بوده است که یا مستقل بوده اند و یا بخش مسلط قدرت با آنها مخالفت می کرده است.‏

اما در مواجهه با این سیاست ناعادلانه حکومت، نگرشی افراطی نیز در بخشی از نیروهای کرد شکل گرفته است ‏که به غلط علت اصلی مشکلات را در دشمنی قوم فارس دانسته و تشکیل کردستان مستقل و برخورد قهرآمیزبا ‏حکومت را تنها راه رهایی قوم کرد از مصائب تاریخی خود نشان داده اند. این نگرش که اینک گروه پژاک ‏عملا حامل اصلی آن است نیز به نوبه خود محرومیت ها و تنگناهای مضاعفی را ایجاد کرده و حتی گاها توجیه ‏لازم برای مشروعیت سختگیری بر این منطقه را نیز فراهم نموده است. ‏

این دو نگرش همچون لبه های دوگانه قیچی، رفاه، توسعه و آزادی در کردستان را قربانی کرده اند.‏

اما محصول برایند مبارزات طولانی و سیر تحولات این استان پر تلاطم، هژمونیک شدن دستیابی به حقوق مردم ‏کرد در چهارچوب ایرانی دموکرات و اعطای خودگردانی به کردستان مشابه دیگر مناطق کشور با استفاده از ‏روش های مبارزاتی مسالمت آمیز و مدنی در سال های اخیر است. در این نگرش مردم هر منطقه ضمن پایبندی ‏به سیاست های کلان کشوری در حوزه خود آزادند تا در اتخاذ تصمیمات مربوط به انتصاب مدیران محلی، توزیع ‏و تخصیص منابع ونظارت بر حسن عملکرد مسئولین بومی مشارکت داشته باشند و همچنین در برگزاری فعالیت ‏های هویت طلبانه خود اعم از مناسبت های فرهنگی و آموزش زبان مادری در کنار زبان فارسی با محدودیت و ‏تنگنایی مواجه نگردند.‏

در اصل این نگرش قرائت معتدل و کنترل شده ای از خود مختاری است که با شرایط خاص جامعه ایرانی ‏وسابقه تاریخی آن تناسب دارد و به نحو توامان هم خواسته های قومیت های ایرانی چون کرد، ترک عرب، ‏ترکمن و بلوچ را برآورده می سازد و هم برطرف کننده نگرانی های مربوط به حفظ تمامیت ارضی کشور ‏است.‏

بنابراین گرانیگاه اصلی برخورد مهار گسیخته و سنگین اخیر حکومت در کردستان به نگرانی از گسترش این ‏رویکرد جدید بر می گردد و بر این اساس فعالانی که شیوه مدنی و مسالمت آمیز را برای بیان اهداف و مطالبات ‏شان برگزیده اند، بیشتر مورد مجازات و تنبیه قرار می گیرند. نیروهای امنیتی ترجیح می دهند با گروه های ‏خشونت طلبی چون پژاک مواجه باشند تا کسانی که در سازمان های غیر دولتی، جنبش های اجتماعی مطالبه ‏محور ونهاد های حقوق بشری فعالیت دارند. ‏

البته برای توجیه احکام سنگین سعی می شود تا به ناروا آنها را منتسب به خارج از کشور و گروه های با خط ‏مشی مسلحانه کنند و بدینترتیب با استفاده از این حربه مسیر فعالیت های مسالمت آمیز و مبارزه مدنی را مسدود ‏سازند. ‏

اما عامل دیگری که مسیر نسق کشی از فعالان کرد را هموار می کند، سکوت بخش مهمی از روشنفکران، فعالان ‏سیاسی و نیروهای جامعه مدنی است که گمان می برند حمایت موثر و برخورد فعال با این مسائل تنور گرایش ‏های جدایی طلبانه را گرم می کند و بنابراین سکوت اختیار می کنند و وارد این میدان نمی شوند. گویی هم میهنان ‏کردی حکم برادر ناتنی را دارند. ‏

به نظر می رسد هنوز رسوبات نگاه های کلاسیک به مقوله ناسیونالیسم و برخورد مکانیکی با مقوله وحدت ملی ‏بر سپهر سیاسی و اجتماعی ایران سنگینی می کند. دیدگاه روشنفکرمیهن دوستی چون دکتر افشار در اثر “مساله ‏ناسیونالیسم و وحدت ایران” به خوبی این نگرش را بازتاب می دهد که معتقد است : “باید تدریس زبان های ‏قومی ممنوع گردد، بخش از غیر فارس زبانان به مناطق قارس زبان کوچ داده شوند و بالعکس و در تقسیمات ‏کشوری نیز حد و مرز این مناطق تغییر یابد.“‏

این راه حل که پاسخی افراطی و غیر منطقی به نگرانی به حق تجزیه ایران است، سبب عدم شکل گیری رابطه ‏مناسب بین اقوام ایرانی با نیروهای مرکز نشین شده است. البته گرایش های گریز از مرکز و دسیسه های برخی ‏از دولت های خارجی برای بهره گیری از این شکاف ها نیز بر بغرنجی ماجرا افزوده است. ‏

اما پسامد این ارتباط معیوب، عمیق شدن شکاف نواحی غیر فارس مانند کردستان با نقاط مرکزی است که در سایه ‏شیوه اقتدارگرایانه اعمال حکومت خطر تجزیه تمامیت ارضی را زیاد می کند و بر سوء تفاهم، خصومت و ‏انزجار بین مرکز و پیرامون می افزاید. همچنین فضا را برای سوء استفاده گروه های خشونت طلب و تروریست ‏مساعد می سازد. ‏

بخصوص که وضعیت جدید کردستان عراق و تحریک اقلیت های نژادی ایران از سوی برخی کشور های ‏خارجی به منظور تلافی اقدامات بحران آفرین حاکمیت در منطقه حساس خاور میانه، ابعاد نگرانی هارا افزایش ‏می دهد.‏

طرفین ماجرا و بخصوص فعالان کرد و نیروهای جامعه مدنی ایران وظیفه سنگینی دارند که با در نظر گرفتن ‏دغدغه های متقابل، بد فهمی ها و نگرانی ها را بر طرف سازند وبا تکیه بر وجوه مشترک زمینه همکاری و ‏ارتباط موثر را فراهم سازند. ‏

جنبش دموکراسی خواهی ایران می باید جایگاه مناسبی را برای خواسته های مشروع اقوام ایرانی تعریف کند و ‏درفهرست مطالبات خود آزادی کنش های هویت طلبانه، مشارکت در تصمیم گیری های محلی و تخصیص منابع و ‏فرصت های ویژه برای محرومیت زدایی از مناطق غیر فارس زبان را بگنجاند و از سوی دیگر نیروهای هویت ‏طلب قومیتی نیز با تاکید بر استمرار عضویت در خانواده بزرگ ایران و مخالفت با جدایی طلبی و پیگیری ‏مطالبات خود در چهارچوب دموکراسی و حقوق بشر اعتماد لازم را برای رفع نگرانی ها فراهم نمایند.‏

وجود تمایز و تنوع در شاخه های مختلف تمدن ایرانی واقعیتی خدشه ناپذیر است که به هیچوجه نمی توان منکر ‏آن شد. هر تلاشی که به دنبال اثبات همسانی و یکسان بودن جامعه ایران در پهنه تاریخ کهنسال خود باشد، محکوم ‏به شکست است. همچنین نگرش هایی که می کوشند ترک، کرد و عرب بودن را هم عرض عضویت در ملت ‏ایران نشان دهند و موجودیتی مستقل و متمایز از آنان را به نمایش گذارند، جز تحریف آشکار تاریخ و هستی این ‏جوامع، رهاوردی ندارند و در مسیری بن بست گام می نهند. ‏

مخالفت آشکار و حمایت موثر و گسترده از فعالان کردی که ناجوانمردانه آماج برخورد های کینه توزانه حکومت ‏قرار گرفته اند، علاوه بر آنکه ضرورتی انسانی و فضیلتی اخلاقی است، ظرفیت ارزشمندی برای حفظ وحدت ‏جامعه ایرانی در شکل مناسب خود را نیز آشکار می سازد.‏

برخورد های غیر انسانی و ناقض حقوق بشری حاکمیت پادگانی – امنیتی در کردستان بذر های کینه ونفرتی را ‏می پراکند که می تواند در بطن خود طوفان های ویرانگری را بپرورد. ‏

تا دیر نشده باید به هوش بود، حقوق بشر امری فرا ملی است و ورای تمایز های نژادی، مذهبی، قومی، زبانی و ‏فرهنگی، باید کوشید تا همگان از ثمرات آن بهره مند شوند و از مضرات نبود آن محافظت شوند. ‏

شیرینی لغو احکام ستمگرانه اعدام و حبس های سنگین فعالان کرد از طریق راه انداری کارزار اعتراضی در ‏سطح ملی و جهانی ضمن آنکه حقوق خدادادی وسلب شده این عزیزان زجر دیده را استیفا می کند، کام ایران و ‏ایرانی را شیرین کرده ودرخت انسانیت را سیراب خواهد کرد. ‏

این پیروزی همچنین سیمای مناسبی از وحدت جامعه ایرانی را بازتاب می دهد که در درون خود بر تنوع ‏چشمگیر قومی، زبانی، مذهبی و فرهنگی تکیه دارد و از همسان سازی و ارائه تصویری یکسان پرهیز دارد. ‏تمایز ها و تفاوت ها همراه با اشتراکات و عوامل انسجام بخش، سیمای زیبای جامعه ایرانی را وحدتی پایدار می ‏بخشد همانگونه که علی رغم دشواری ها و مخاطرات فراوان از معدود ملت هایی در جهان است که توانسته، ‏استمرار تاریخی خود را برای چند هزار سال حفظ کند. ‏