کم بود ولی خیلی خوب بود

نویسنده
سها سیفی

ای کاش شرق و هم میهن رفع توقیف نمی شدند

نویسنده تهرانشهر از دعوای شرقی ها و هم میهنی ها می نویسد:

دیروز دیدم که همه چیز تمام شده و همکارانم به دو دسته «شرقی» و «هم میهنی» مبدل شده اند. جالب آنکه همان ها که مقصران واقعی هستند چه در شرق و چه در هم میهن؛ همچنان روابط شان برقرار است و همین جا قول می دهم چندی بعد در جای دیگری با هم کار خواهند کرد. تنها ماییم که در فضای هیچ در هیچ و پیچ در پیچ شرق یا هم میهن به جان هم افتاده ایم. در این گیر و دار البته یک چیز جالبی هم دیدم. چه در شرق و چه هم میهن. نفرت تازه واردان هر دو روزنامه که به هیچ وجه نتوانستم درکش کنم. کسانی که بی اطلاع از آنچه در شرق و میان بچه های قدیمی اش گذشته به خود اجازه می دهند نفرت بی مایه اشان را نثار آن دیگری کنند. فقط با این توجیه که او هم میهنی است یا شرقی.

رفته بودم هم میهن اما ای کاش نمی رفتم. اول به این خاطر که ای کاش این روزنامه فارغ از کیفیتش اصلا توقیف نمی شد تا ناچار نشوم مجددا دوستانم را بی روزنامه ببینم. و دوم به این خاطر که یقینی حاصل نمی شد که چه ساده و چه به سادگی برخی پاهای آبله روشان را روی همه چیز می گذارند. کسانی که تنها یک سرباز در صفحه بازی بزرگانند و دیگر هیچ. مثل خود من. از توقیف هم میهن بسیار متاسفم. اما ای کاش اصلا رفع توقیف نمی شد. همچنان که ای کاش شرق نمی شد تا دست کم مزه شیرینش برای همیشه زیر زبان های مان بماند.

کوله پشتی در حافظه تاریخ

خسرو نقیبی یکی از نویسندگان برنامه کوله پشتی که مناظره مجری اش با سردار رادان جنجالی شد، در وب سایت شخصی اش نقطه ته خط؛ در این باره چنین نوشته و خبر داده است:

اتفاقی که باید می‌افتاد، افتاد گمانم. باید ثابت می‌شد که حتی با «یک» برنامه‌ی نزدیک به آن‌چه می‌خواستیم می‌شود به صفحه‌ی اول روزنامه‌ها رفت و باید مشخص می‌شد فرق اجرای خوب و بد. فرزاد را چه دوست داشته باشید و چه نه، اجرای شب سی تیر در حافظه‌ی تاریخ ثبت شد و یک مقیاس در اجرای تلویزیونی به دست داد که چندان شیشه‌ای نیست و فکر نمی‌کنم به این زودی‌ها بشکند. به قول نیما که کنایه می‌زند، «کم بود ولی خیلی خوب بود»…

«کوله‌پشتی» را با افتخار به فهرست کارهام اضافه می‌کنم. اصلا هم مهم نیست دوستان روشن‌فکرم در وبلاگ‌هاشان هیچ واکنشی -خوب و بدش را کار ندارم، هیچ واکنشی- به برنامه‌ی ما نشان ندادند و سعی کردند اصل اتفاق را با شعار «تلویزیون اصولا رسانه چیپی است» نادیده بگیرند. ما کاری را که باید، انجام دادیم. ری‌اکشن‌هاش را هم در وبلاگ‌های عمومی و خیابان‌ها دیدیم و در روزنامه‌های امروز. همین ما را بس. ….تا این لحظه که این‌ها را می‌نویسم داستان تمام است. نه فرزاد برنامه را اجرا خواهد کرد، نه من و نیما رسول‌زاده که نویسندگان برنامه در این ده قسمت بودیم، سر برنامه خواهیم رفت. گمانم داستان تمام شده است.


خود افشاگری وبلاگی

خود افشاگری بازی جدید و جالبی ست که توسط برخی وبلاگرها آغاز شده و طی آن هر بلاگری که اعترافاتی می کند، آنگاه از برخی بلاگرهای دیگر هم دعوت می کند تا خود را افشا کنند. یلدا نیلیان؛ از صدف فراهانی دعوت کرده بود تا به این بازی بپیوندد. صدف هم در وبلاگ اش این اعترافات را داشت:

الف) قریب به چهار ساله که به صورت ناپیوسته به وسیلهء دوست روانکاوم روانکاوی میشم (این اعتراف مثلاً جهت فرهنگسازی بود).

ب) به مدت شش ماه بدون گواهینامه رانندگی کردم و بار اولی که با ماشین به دانشگاه رفتم به خیال خودم ماشین رو توی کوچهء باریک کنار دانشگاه پارک کردم و زنگ زدم به دو تا از دوستام که بیان ببینن چه خوب پارک کردم.توی این فاصله تا دوستام برسن یه راننده ای که به زحمت تلاش می کرد ماشینش رو از عرض کم کوچه رد کنه سرشو آورد بیرون و داد زد:کی به تو گواهینامه داده؟ منم با افتخار جواب دادم :هیچکی! وقتی دوستام رسیدن خیلی جدی ازم سووال کردن که چرا ماشین رو وسط کوچه نگه داشتم!

ج) با وجود اینکه طرفدار احقاق حقوق زنان هستم ترجیح میدم با زنها کار نکنم، به خصوص توی پروژه های فیلم!

د)کلاس دوم راهنمایی که بودم تصمیم گرفتم به جای انشائی که موضوعش آزاد بود نقد فیلم بچه های خیابان روکه اتفاقاً باعث شده بود تصمیم بگیرم فیلمساز بشم بنویسم.اعتراف می کنم که هفتاد درصد نقد فیلم رو از نقدی که چیستا یثربی تو مجلهء سروش برای این فیلم نوشته بود دزدیدم .در همان دوران بریده هایی از این نامهء سید علی صالحی که آخرش میگه”حال همهء ما خوب است اما تو باور مکن” هم زیاد سر از انشاهای من در می آورد. البته اون موقع فکر می کردم از مسعود بهنود دزدی می کنم چون این نامه رو توی نوار کانال دو مسعود بهنود شنیده بودم.

گلایه های سردار

خبرگزاری انتخاب، منعکس کننده گلایه های سردار میرفیصل باقرزاده بود که از برخی مطبوعات گله داشت که طرح او در خصوص معاوضه هاید پارک با باغ قلهک را به مضحکه گرفته بودند:

معدودی از سایت ها و روزنامه های وطنی، نه تنها همراهی ننمودند؛ بلکه بدون آنکه از کم و کیف موضوع و اسناد و مدارک پرونده، اطلاع دقیقی داشته باشند، به این طرح حمله کرده و به صورت کاملاً جانبدارانه ای شروع به دلسوزی برای استعمارگر پیر کردند. مثلاً هنگامی که به انگلستان پیشنهاد شد تا باغ قلهک را قبل از مفتوح شدن پرونده های جدید به ایران بازگرداند و یا وجه آن را بپردازد و یا آنکه مکانی چون «هایدپارک لندن» را به عنوان معوض در اختیار ایران قرار دهد؛ ناگهان عده ای از همین ها در داخل کشور برآشفتند و از این اقدام به عنوان یک پیشنهاد عجیب یاد کرده و با ناخرسندی تمام، نگرانی خود را برای هاید پارک اعلام کردند. مثلاً یکی از روزنامه های اصلاح طلب مدعی گردید: چه نشسته اید که اگر هاید پارک گرفته شود ریه لندن گرفته شده است! تو گویی باغ قلهک برای تهران ریه نمی باشد که حدود 170سال در تصرف استعمارگر پیر است؟!

آیا آنچه که صورت گرفته است، برمبنای کدام وظیفه ملی و دینی بوده، به عبارت دیگر رسانه های مدعی دفاع از حقوق ملت، چگونه در مواجهه با چنین پرونده حساسی بدون اطلاع از عمق مسأله، این گونه سراسیمه برای دولت فخیمه، سینه چاک می کنند؟!

از ترکیه سکولار یاد بگیریم

سایت الف؛ اظهارات زادسر نماینده جیرفت را منتشر کرد که طی آن وی گفته بود تنها باید عوامل سرسپرده و مطیع نظام توسط شورای نگهبان تایید صلاحیت شوند. در زیر این نوشته؛ یک کامنت گذار به نام عادل چنین کامنتی گذاشت:

این طرز فکر کردن در باره فضای انتخاباتی آزاد! را با فضای انتخاباتی رقابتی ترکیه سکولار مقایسه نموده و برسیم به اینکه چرا ما در جا که چه عرض کنیم؛ پسگرد میکنیم.

اصولگرایی مسجد محور!

این اظهارات سردار طلایی عضو شورای شهر تهران را هم فردا منتشر کرد:

طلایی در ادامه خود را اصولگرا معرفی کرد و گفت: خیمه‌گاه خانه‌ام و چادر سیاسی بنده اردوگاه اصولگرایان است که مبنای این اردوگاه قانون‌اساسی، اسلام، رهبری، مردم و کشور است. مرام سیاسی بنده اصولگرای اصلاح‌طلب، رفتارم اصولگرای اخلاق‌گرا و در فرهنگ معتقد به اصولگرایی مسجدمحور هستم.

نه مزاحم مال مردم نه مزاحم جان شان

جملیه کدیور دروبلاگ اش پیرامون انتخابات اخیر ترکیه چنین نوشت:

به نظر بسیاری تحلیلگران، در ترکیه حکومت نه مزاحم مال مردم است و نه جان آنها و نه آزادی آنها. کافی است روزنامه های ترکیه را به عنوان دلیل این مدعا و چون ویترین این کشور بررسی کنیم. در دوران حکومت اردوغان هیچ روزنامه ای تعطیل نشد و از هیچ روزنامه ای هم دولت شکایت نکرد و این در حالی است که تندترین نقدها هم علیه دولت اردوغان منتشر شد. دو روزنامه اصلی و مهم ترکیه حریت و زمان، هر دو همزمان به انگلیسی هم قابل دسترسی هستند. امکانی که هیچ روزنامه ای در ایران ندارد و به ضرورت آن اندیشیده نشده است. برای نخستین بار نمایندگان مستقل کرد های ترکیه- بیست نماینده - به مجلس راه یافتند. تا به حال هویت کردها انکار می شد. حتی آنها را «ترک کوهی،» می خواندند. حضور مشخص کردها بی شک بر استقرار و طمانینه ترکیه خواهد افزود.اما مهمترین پیام انتخابات ترکیه، پیام روشنی به نظامیان است که از معادله قدیمی تقابل با گرایش اسلامی دست بردارند. مگر می شود ارتشی جدای از ملت خود تعریف شود؟