بیانیه ای به مثابه فریاد در گلو مانده

بیژن صف سری
بیژن صف سری

بنام آنکه بر عاشق قلم داد

قلم بر خلق خود چندین رقم داد

یکی با این قلم جانها بسوزد

یکی را با قلم صد ها قدم داد

” کار روزنامه نویسی مشگل شده ، عرصه بر آنان به کلی تنگ و کمیت شان لنگ گردیده ، امروز به یک اطمینان کامل می توانم بگویم و با هزار دلیل و برهان ثابت و مد لل کنم که بیچاره ترین طبقات و مظلوم ترین اصناف ، این صنف هستند … “

نوشته بالا قسمتی از سر مقاله ای با عنوان “ عسر و حرج یا سختی احوال جراید ” است که در شماره ی 173 نشریه ی “حبل المتین ” (1925 تهران ) ، منتشر که به بعضی از مصائب روزنامه نگاران در سال های 1925 ق اشاراتی داشته است ، و همین عبارت کوتاه از آن مقاله ی تاریخی است ، که نشان دهنده ی قدمت بی پناهی قلم بدستان جراید این آب و خاک و نداشتن امنیت شغلی آنهااز آغاز تا به امروز است ، خاصه امروز روز هم به همان مصیبت گرفتارند .

گفتن مکرراست که بندگان قلم در پی حشمت جاه نیستند که آن را راهی دیگر است اما آنچه از یک صد وپنجاه سال پیش از این تا به امروز تکرارش ملال آور است ، حکایت پر رنج قلم بدستانی چون میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل و علی اکبر خان دهخدا و..است.که تکثیر سرنوشت پر رنجشان .همچون ارثیه ی شوم برای نسل امروزقلم بدستان باقی مانده است و در این رهگذر قلم تیز را شکستند و یا به حصر و بند کشیدند که اگر این نبود ، این همه قلم بدست در بند نبود وبی گمان آنچه منع کنندگان آگاهی از قلم بدستان جراید انتظار دارند همانی است که زنده یاد ابوالقاسم حالت در دهه سال های چهل به طنز سروده است تا آنجا که می

گوید :

ز آنچه گفتار سیاسی است دهن باید بست

نه از آن و نه ازین و نه ازو باید گفت

صحبت ظالم و مظلوم نمودن جرم است

سخن از رابطه ی سنگ و سبو باید گفت

پارگی را به صراحت نتوان فاش نمود

به کنایت سخن از طرز رفو باید گفت

اما از عجایب روزگارهمین بس که از این همه مشقتی که بر این قوم روا می دارند ، تا کنون هیچ طرفندی برای رهایی خود از مصیبت گرفتار آمده نیافته و اگرهم چاره ای اندیشیدند ،آنقدر سست و بی پایه بوده که جز نامی از آن باقی نمانده است که ایجاد تشکل های صنفی گونا گون ، از ابتدا تا به امروز ، (که بیشتر عملکرد سیاسی داشته اند تا صنفی) ، گواه این ادعا است .

اخیربیانیه ای از سوی 222 تن از روزنامه نگاران کشور در باب نقض حقوق صنفی روزنامه نگاران انتشار یافته که جان کلام این بیانیه شکایت از رفتارغیرحرفه ای و غیر صنفی برخی از مدیران جراید کشوردر حق روزنامه نگاران است که با نادیده گرفتن قانون کار و روا داشتن اجحاف صنفی به کارکنان تحریریه ویا حتی یا بهانه‌های سیاسی و عقیدتی ، بسیاری از احرار را بیکار کرده اند .

همه آنچه در این بیانیه آمده است نشاندهنده وضعیت اسفبار قبیله قلم بدست است که از دیرباز وجود داشته که به شهادت تاریخ پر رنج این قبیله بی یاور، در صدو یک سال گذشته روزنامه نگاران این مرزبوم ، به دلیل برآورده نشدن خواستها و نیاز هایشان همواره حرف تکراری زده اند و در تمام این سال ها که در چرخه ی اختناق بوده اند یک آرزو را از نسلی به نسل دیگر انتقال داده اند و آن داشتن نظام مطبوعاتی وامنیت شغلی است که تا کنون موفق به تحقق آن نشده اند چرا که در هر دوره از تاریخ این آب و خاک ، هر گاه با انگیزه ی تامین امنیت شغلی به گرد هم آمدند تا با ایجاد یک تشکل صنفی ، قبیله خود را سر و سامانی دهند فریب سیاست بازان و سیاست پیشگانی را خورده اند که جز رونق گرفتن “روزنامه نگاری حزبی ” وآلت دست شدن سیاسیونی که مطبوعات را سکوی پرش خود ساختند ، ثمری نداشت که از قضا ی روزگار اکثر قریب به اتفاق امضا کنندگان بیانیه اخیرکه بیشتر آنها جوانند و گرفتار این معضل هستند ، از زمره روزنامه نگاران حزبی بوده که حتی بسیاری از آنها تنها سابقه مطبوعاتیشان ، کار در نشریات حزبی است ، اگر چه گرایش به روزنامه نگاری حزبی بعد ازحماسه دوم خرداد و جنبش اصلاحات امری لاجرم بود که گروه کثیری از قبیله بی یاور قلم بدست مطبوعات جذب آن شدند.

غرض از آنچه گفته آمد نه کم رنگ کردن تلاش گروهی از هم قبیله گان است که نا خواسته و شاید هم از سر نیاز معاش ، به روزنامه نگاری این چنینی که شکلی از روزنامه نگاری حزبی است، تن داده اند، بلکه نیشتر زدن به زخمی است که در بیانیه ای مورداشاره تجلی می یابد .هر چند که حتی روزنامه نگاری حزبی هم دارای رسالتی است و در این رهگذرباید به انجام می رسید ، اما تاوان قهر ملت با مطبوعات را چه کسی پرداخت می کند ؟ روزنامه نگاران یا سیاسیون؟ تا نگوئید که این همه قصه و یا افسانه است یک بار به دقت متن بیانیه 222 تن از هم قبیله گانم را بخوانید.