کاچینسکی و احمدی‌نژاد و توپولف

نویسنده
سعید نادری

هواپیمای لخ کاچینسکی، رئیس‌جمهور لهستان  که ا زسال ۲۰۰۵ در این مقام بود، امروز در منطقه‌ای نزدیک به قتلگاه شماری از مردم لهستان توسط حکومت استالین سقوط کرد و او و بیش از ۸۰ نفر از همراهانش کشته شدند

برادران کاچینسکی که در جریان حمایت از اتحادیه کارگری همبستگی و در مخالفت با دولت کمونیستی لهستان وارد کارزار سیاست شدند،  در سیاست معاصر لهستان و اروپا تاثیر معینی به جا گذاشته‌اند.

 برادر دوقلوی لخ، یعنی یاروسلاو، هم دو سالی در سال‌های  ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ نخست وزیر لهستان بود. هر دو چشمان (و روحیه‌ای!) روباه گونه داشتند و  لهستان را بیش از ابعاد و اندازه اش در کانون توجه بین‌المللی قرار دادند. لخ شکست برادرش را در انتخابات دو سال پیش برنتابید و در اقدامی کم سابقه از حضور در مراسم تحلیف نخست وزیر جدید خودداری کرد.

لخ با دو همسایه بزرگ لهستان یعنی آلمان و روسیه پیوسته درگیر بود. او که از همان دوران شوروی گرایش‌های شدید ضد کمونیستی و ضد روسی داشت، تا همین روزهای اخیر هم بر همین مواضع ماند. سفر امروزش به کاتین در روسیه، که در پرواز آن جان باخت هم، برای آن بود که بدون حضور مقام‌های روسی در هفتادمین سالگرد جنایت شوروی در زمان استالین علیه بیش از ۲۲ هزار نفر از مردم لهستان شرکت کند و احیاناً دوباره سخنانی تند علیه روسیه و عدم آمادگی آن برای به عهده گرفتن جنایت یادشده بر زبان آورد. این در حالی است که ولادیمیر پوتین، نخست وزیر روسیه، روز چهارشنبه، در اقدامی بی‌سابقه همراه با رونالد توسک، نخست وزیر لهستان که از حزبی مخالف با لخ کاچینسکی است در کاتین حضور یافت و بی‌ آن که مستقیماً مسئولیت جنایات دوران استالین علیه لهستانی‌ها را به عهده بگیرد، گفت که در دوران استالین، هم مردم شوروی و هم مردم لهستان رنج و جنایات‌های مشترکی را تجربه کرده‌اند. بسیاری از محافل سیاسی لهستان، به رغم ناکافی‌بودن اقدام پوتین، همین که دیگر اصل وقوع جنایت توسط روس‌ها کتمان نمی‌شود را گامی درست در مسیری درست ارزیابی کردند و تاریخی‌اش لقب دادند.

روسیه سال ۲۰۰۴ پرونده بررسی جنایت کاتین را بست با این عنوان که این جنایت مشمول مرور زمان شده و به لحاظ حقوقی قابل بررسی و پیگیری نیست. ترس مقام های روسیه این است که با انبوهی از غرامت‌خواهی‌ بازماندگان جنایت یادشده یا دولت لهستان روبرو شود. ضمن این که برای روس ها هنوز هم سخت است بپذیرند که تاریخ جنگ جهانی دوم برای انها تنها تاریخ افتخارات نیست، بلکه خون برخی جنایات آن دوره بر دست و انگشتان آن ها هم نقش بسته است.

باری، کاچینسکی به ویژه در سال‌های ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ که با برادرش مشترکاً (در مقام رئیس جمهور و نخست‌وزیر) زمام امور لهستان را در دست داشتند، از حمایت آشکار و پنهان از انقلاب‌های رنگی و  از مخالفان گرایش به روسیه در اوکراین و گرجستان و روسیه سفید و… ابایی نداشتند. این که همکاری اتحادیه‌ی اروپا با روسیه گسترش و تعمیق نیابد هم از جمله تلاش‌های آنها در چارچوب اتحادیه اروپا بود. احساس بدبینی به اتحادیه اروپا و تلاش برای نزدیکی به واشنگتن، از جمله برای تشویق دولت بوش به تصمیم قاطع در زمینه ایجاد سپر دفاع ضد موشکی علیه روسیه، از دیگر نکات برجسته در سیاست رئیس‌جمهور متوفای لهستان علیه روسیه بود. مخالفت او با خط لوله ۱۲۰۰ کیلومتری گاز شمال که سه روز پیش احداث آن شروع شد و گاز روسیه را مستقیماً به آلمان می‌رساند، نیز رازی سر به مهر نبود. او  ایجاد این خط لوله و دورزدن لهستان را به قرارداد استالین و هیتلر بی‌شباهت نمی دانست و مجموعاً به مناسبات نزدیک روسیه و آلمان به دیده‌ی تردید و بدبینی می‌نگریست، امری که برخی از مردم لهستان با توجه به تجربه تاریخی خود  با آن همدلی می‌کردند.  

مجموعه این سیاست‌ها و نگرش‌های نسبت به روسیه و این واقعیت که مرگ کاچیسنکی در هفتادمین سالگرد جنایت کاتین و آن هم در خاک روسیه رقم خورده است، طبیعی است که در میان بخش‌هایی از مردم لهستان شایعه‌ی طبیعی‌نبودن سقوط هواپیمای او و توطئه‌آمیز بودن آن را قابل توجه و اعتنا کند و به کاچینسکی در میان این بخش ها نقشی اسطوره‌ای ببخشد. به ویژه بخش‌های محافظه کار و روستایی لهستان که از سیاست‌های اجتماعی کاچینسکی (که بی‌شباهت به سیاست‌های احمدی‌نژاد نبود) و از تقاضای او برای احیای دوباره مجازات اعدام، مخالفت‌ سرسختانه با همجنس‌گرایان و نیز موضع منفی او نسبت به روسیه و  آلمان و اتحادیه اروپا ناراضی نبودند، مرگ کاچینسکی را در خاطره‌ خود ابعادی غیرطبیعی خواهند بخشید.

کاچینسکی در دوره‌ی بحث بر سر قانون اساسی اروپا با مقاومت‌های گاه بحث‌انگیز تا حد ممکن این قرارداد را به سود قدرت‌های متوسط اتحادیه مانند لهستان واسپانیا تغییر داد و تبصر‌ه‌ها و استثناهای متعددی به سود این کشورها به آن افزود.  او تا لحظه‌ی آخر مخالف پیوستن کشورش به حوزه‌ی یورو بود و حتی امضای قرارداد لیسبون (قانون اساسی اتحادیه اروپا) را هم به رغم آن که بیشترین امتیازها را در این قانون به سود کشورش گرفته بود با اکراه پذیرفت.

 

باری، سیاست‌های کاچینسکی برای برخی افراد و آگاهان مبنای عقلایی نداشتند و بیشتر در خدمت تحریک احساسات ملی لهستانی‌ها و تحکیم پایگاه او و  حزبش در میان بخش‌هایی از مردم جامعه لهستان بودند. همین سیاست‌ها باعث شدند که لهستان به رغم اهمیت نه چندان زیادش در عرصه بین‌المللی گهگاه در کانون دیپلماسی و توجه بین‌المللی قرار گیرد، همانگونه که ایران دوران احمدی‌نژاد هم چنین است.با این همه، کاچینسکی این تفاوت را با احمدی‌‌نژاد و آیت‌الله خامنه‌ای داشت که همه دنیا را علیه خود بسیج نکند به ویژه به دوستی با آمریکا توجه ویژه‌ای داشته باشد.

 با روی کارآمدن اوباما و عوض شدن برخی معادلات در مناسبات میان آمریکا و روسیه و از جمله با معلق شدن طرح سپر دفاع ضدموشکی آمریکا، سیاست کاچینسکی نیز بیش از پیش با مانع روبرو شد و زمینه برای مانور و عرض اندام نخست‌وزیر میانه‌روتر و پراگماتیست‌تر لهستان گشوده‌تر شد. کاهش محبوبیت کاچینسکی به گونه‌ای بود که از همین حالا همه‌ی نظرسنجی‌ها از شکست او در برابر رقیبش از حزب نخست‌وزیر در انتخابات پاییز خبر می‌دادند. این که مرگ فاجعه‌بار کاچینسکی چه تاثیری بر معادلات سیاسی در لهستان بگذارد و چه حد حزب او را دوباره محبوبیت بخشد، پرسشی است که باید برای پاسخ به آن عجله نکرد.

یک نکته قابل اعتنا در فاجعه امروز در روسیه، این واقعیت است که کاچینسکی به عنوان رئیس‌جمهور لهستان هنوز هم با توپولفی پرواز می‌کرد که از ۳۰ سال پیش هواپیمای اختصاصی رئیس‌ جمهور این کشور بود. اما در مورد ایران، احمدی‌نژاد زرنگ‌تر از آن است که هواپیمای مخصوص رئیس‌جمهور را از نوع توپولف انتخاب کند. برای مردم ایران ظاهراً اما این موضوع صدق نمی‌کند. آن ها همچنان به توپولف سوار می شوند و کشته می شوند!

مبهم بودن مرز قدرت و اختیارات رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر در قانون اساسی لهستان، از جمله در زمینه سیاست خارجی، بر موضوع خرید هواپیما برای رئیس جمهور هم تاثیر گذاشته بود، به گونه‌ای که از ۱۵ سال پیش که بحث خرید هواپیمای جدیدی مطرح شده بود، بحث و مناقشه بر سر نهاد ذیصلاح در باره‌ی تصمیم‌گیری در باره‌ی آن و موارد مشابه تا به امروز به نتیجه نرسیده بود. شاید سقوط امروز در جنگل‌های کاتین که ضربه دیگری به وجهه توپولف وارد کرد، هر چند که تا کنون خطای انسانی عامل فاجعه معرفی می‌شود، به بحث اصلاح قانون اساسی در لهستان هم شتاب و  شدت بیشتری ببخشد و دوره‌ی پر ابهام گذار از حکومتی اقتدارگرا به یک دموکراسی باثبات که سیاست‌های بعضاً غیرعقلایی کاچینسکی‌ و کاچینسکی‌ها کمتر عرصه بروز بیابد مرحله‌ی مثبت دیگری را طی کند.