کلیدهای طلایی راه آینده

روزبه میرابراهیمی
روزبه میرابراهیمی

نگاهی هر چند گذرا به تاریخ تحولات چندین دهه اخیر کشورمان به ما این نکته را نشان می دهد که برای رسیدن به آینده ای بهتر و شایسته حداقل سه نکته کلیدی وجود دارد که باید تلاش کرد با هر نظر و دیدگاهی که داریم رفتار و اهداف و کنش های سیاسی اجتماعی مان را بر اساس آنها تنظیم کنیم.

 

اول. خودی و غیرخودی:

تقسیم بندی خودی و غیر خودی سم مهلکی است که سال های سال در تاریخ مبارزات ملت ایران هر از چندگاهی در پوستین جدیدی رخ می نمایاند و چون خوره تنه ملتی ریشه دار را می خورد. خودی و غیرخودی های مذهبی و غیرمذهبی ،  ملی و غیرملی ،  قومی و غیر قومی ، این مسلکی و آن مسلکی ، این زبانی و آن زبانی ، این رنگی و آن رنگی ،  حکومتی و غیرحکومتی ،  ضدانقلاب و انقلابی…. . همه ما اگر اندکی صادقانه با خود برخورد کنیم در گوشه ای از افکار و اندیشه هایمان این مرز بندی را با رنگ و بوهای متفاوت به همراه داریم. و دقیقا بر اساس همین مرزبندی ها علیه هم قضاوت می کنیم و با قضاوت خود به طرد و جذب یکدیگر می پردازیم. البته تاریخ ما سرشار از «طرد»ها بوده و «جذب» های اندک و مقطعی را به خود دیده است. اولین هدف پناه بردن به این تقسیم بندی ها «خود» را محور دانستن و «غیرخود» را طرد کردن است. پس محوری ترین نکته حرکت در مسیر آینده، عبور از این غده خانه مان برانداز است. اگر نتوانیم چه در حکومت و چه در میان اپوزیسیون و چه در میان جمع های تک تک بخش های جامعه در این مسیر گام برداشته و رفتار و اهدافمان را بر آن استوار سازیم به مانند همه تاریخ گذشته مان باز هم اسیر دورهای باطلی خواهیم بود که نسل های پی در پی را قربانی خواهد کرد.

 

دوم: تعریف گسترده واژه ملت:

با پای گذاردن در مسیر اول ،  تعمیق نکته دوم از اهمیت فراوانی برخوردار می شود. حاکمان اگر بخواهند روزگار بیشتری در قدرت مبتنی بر رضایت مردم پایدار بمانند به اجبار باید واژه ملت را به گونه ای تعریف کنند تا همه بخش ها و تفاوت های موجود در هر جامعه ای را دربر بگیرد. رمز موفقیت یک حاکم در تنگ کردن دایره ملت نیست بلکه ماندگاری اش به تعمیم این واژه و بال و پر دادن به آن درگستره اجتماع است. هرگاه حاکمیتی تعریف واژه «ملت» اش هر روز محدودتر شد، تردید نباید کرد که در سراشیبی سقوط قرار گرفته است. در شرایط کنونی و در مسیر تحولات پیش رو نیز باید در عمل و رفتار و اهداف به گونه ای پیش رفت که سایه «ملت» بر همه کنش و واکنش ها افتاده و تعمیم یابد.

 

 

سوم: پرهیز از گستردگی تحلیل های «امنیتی»

سومین نکته بعکس دو نکته پیشین بیش از همه مربوط به حاکمان است. زیرا این حاکمیت مستقر است که قادر به تعریف های بسیط از مقوله های متفاوت مرتبط با اداره امور است. حاکمیت زمانی کارآمدتر است که بتواند فهرست مقولات امنیتی را کاهش و محدود کند. یک حاکمیت ناکارآمد دقیقا بعکس عمل می کند. یعنی تلاش دارد فهرست معضلات و مشکلات طبیعی موجود در هر جامعه ای را با برچسب امنیتی بودن افزایش دهد. هرچه حکومتی برای پیشبرد امور کشور داری و برخورد با مسایل فرهنگی اجتماعی و سیاسی دست به دامان امنیتی کردن آن بزند یکی از اصلی ترین نشانه های ناکارآمدی را بروز داده است. در چنین وضعیتی مساله ای چون پوشش افراد جامعه و یا بازی فوتبال و در بسیاری موارد شادی کردن مردم که مسایلی کاملا غیر سیاسی و غیرامنیتی هستند تبدیل به معضلات امنیتی می شوند. پرهیز از گسترش تحلیل امنیتی مقولات غیر امنیتی نشانه قدرت و کارآمدی یک سیستم حکومتی است و عکس آن نشانه ای واضح از ضعف آن سیستم. تاریخ معاصر ایران نمونه های بسیاری را پیش روی ما می گذارد که دست یازیدن حاکم به ابزارهای امنیتی بر اساس تحلیل های امنیتی نه تنها کمکی به آن سیستم نکرده که فروپاشی آن را نیز تسریع کرده است.

جمع بندی: نظام جمهوری اسلامی به طرز دیوانه واری در تمام این سه مقوله مسیری را در پیش گرفته که فرجام تاریکی در پیش دارد. خوره «خودی و غیرخودی» سازی در جمهوری اسلامی آنقدر گسترده شده که «خودی» ها تنها جمعی کوچک و فرقه مآب هستند و بقیه در گستره وسیع «غیرخودی» ها جای گرفته اند.

واژه ملت در چند دهه اخیر بخصوص در جمهوری اسلامی هر روز تعریفی محدودتر به خود دیده بگونه ای که امروز منظور حاکمیت از «ملت» جمعی از وفاداران «چاپلوس» را در بر می گیرد و دیگران از دایره «ملت» مورد نظر حاکمیت خارج شده اند.

تکیه دیوانه وار بر تحلیل های امنیتی که ناشی از هراس روزافزون حاکمیت از پایه های مشروعیت خود است حاکمان را اسیر تصمیم های بنیان کن کرده است.

اما این نکات در میان نیروهای سیاسی اجتماعی(بخصوص در خارج از ایران) نیز رگه های پر رنگی دارد. مسلک و مرام های مختلف در «خودی و غیرخودی» سازی با حاکمیت در رقابت هستند اما در سوی دیگر میدان،  در ملتی هم که آنها تعریف می کنند واقعیت به نام حامیان هرچند اقلیت نظام موجود جای ندارد. در سیاه و سفید دیدن ،  بخش وسیعی از نیروهای سیاسی و حاکمیت اشتراک نظر دارند.

اما آیا پس از چند صد سال تجربیات مختلف زمان آن نرسیده است تا بازی سرنوشت را دوباره و این بار بگونه ای بنویسیم که چندی بعد دوباره مجبور به آغاز کردنش نباشیم؟

چندی پیش گزارش خاطرات دوست روزنامه نگارم مازیار بهاری از زندانش را می خواندم و چند روز پیش هم کتاب خاطرات رکسانا صابری از زندان و داستان هایش. اولین نکته ای که از تلخ نوشته های این دوستان به ذهنم آمد این بود که براستی چرا؟

با شناختی که از این دوستان داشتم آنها از جمله گزارشگران مثبت اندیشی بودند که با رسانه های غربی همکاری می کردند.تلاش وافری که هر کدام از این افراد در دوران فعالیت رسانه ای خود در ایران برای ایجاد تعادل در گزارش های خود داشتند تاریک کردنش تنها از یک حکومت بی خرد بر می آید که ظاهرا این رسالت انجام شده است.مرور هر دو نمونه این خاطرات نشانی از تلخ شدن کام آنهاست.

اگر برخی که امروز چهاردست و پا صندلی های قدرت را چسبیده اند فکر می کنند این راه به تداوم قدرت شان می انجامد سخت در اشتباهند. اگر باور ندارید فردایی که دیر شده است زودتر از آنچه فکرش را می کنید خواهد رسید.