چه باید کرد؟

بیژن صف سری
بیژن صف سری

همه چیز رو به اضمحلال است، پایه های نظام به لرزه درآمده ویکی پس از دیگری در حال فرو ریختن است.  صف آرایی های جدید جامعه بین الملل ودشمنان خارجی نظام وایضا فشار تحریم های اقتصادی، سران  حکومت جمهوری اسلامی را به وحشت انداخته؛ خاصه که با بمب گذاری ها ورخنه دشمنان به  پایگاه های نظامی رژیم، ادعا ی رهبری و یارانش را درتوانمندی مقابله با نفوذ دشمنان، پوچ و بی اساس ساخته و ریزش نیرو های خودی را باعث گردیده تا بدانجا که  حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات رژیم، به صراحت از وحشت وزیدن باد عربی درایران می گوید.

 شاید ازهمین  وحشت است که حتی برای مصون ماندن ازاحتمال  کودتای نظامی، به فتوای  دیگری از “آقا”، ماشین ترور نظام  بازهم براه می افتد، تا سرداران  مخالف درسپاه و حامیان دیروز رژیم یکی پس از دیگری، بنام مرگ طبیعی  از بین برده می شوند؛ طرفه آنکه  آشفتگی در اقتصاد وغیر قابل کنترل بودن  رشد بی رویه نرخ ارزاق عمومی و سخت تر شدن معاش ملت، دل نگرانی های مضاعفی را موجب ساخته که آمار زندانیان مخالف نظام بیش از هر دوره ای افزایش یابد وبار دیگرموج  تازه ای از بازداشت مخالفان براه افتد.

 در این میان مردمی که در بپا خاستن بر علیه ظلم تعلل  داشته، امروز در اثر فشارو تنگدستی های تحمیل شده از سوی  حاکمان مسلط بر خود، بجای  هر گونه اعتراض نسبت به وضعیت موجود و فریاد کشیدن بر سرعاملان و مسببان این سیه بختی،  هریک با صبوری  بر آمده از ظلم پذیری، گلیم خوداز آب می کشند، اما با این همه حاشا  نمی کنند که با همه دل نگرانی های تامین معاشی که هر روز سخت تر می شود، دلواپس جنگ ناخواسته ای هستند که احتمال  وقوعش را عنقریب می دانند، چرا که بخوبی میدانند، تحریم ها، نفی حمله  نظامی نیست بلکه  مقدمات آغاز حمله ای ویران کننده است؛ سر نوشتی  که پیش از این برای کشور هایی چون  عراق و لیبی رقم زده شد.

 و ده ها نگرانی های مشابه  دیگر که  آنچه به اختصارگفته آمد، قطره ای از دریای هراسی است که امروز در دل هر ایرانی وطن پرستی در تلاطم است، واین خود قلاب علامت سئوالی  است که امروزبر شیارذهن می پیچد که براستی چه باید کرد؟ آیا همزمان با فرو پاشی نامحسوس نظام، ما خود نیزدراین گرداب اضمحلال فرو خواهیم رفت وغرق می شویم؟ و یا قبل از وقوع هر واقعه ای نا خوشایند، ازویرانی وطن تا انحطاط اخلاقی که در پروسه فرو پاشی هر حکومت ظالمانه ای بر جامعه آزاد شده از بند، تحمیل می گردد، باید بفکر چاره بود؟
ازجراید و نشریات کشورانتظاری نیست که در اختناق بسر می برند، اما  جراید خارجی نشانه های زوال حکومت را دیده اند وخبر از هجوم مردم به فروشگاه های مواد غذایی می دهند و از نگرانی همه گیر برای شروع جنگ و تحریم و قحطی می نویسند.چرا که  این  روزها درلابلای همه اخبارناخوشایند سیاسی واقتصادی از ایران، اخباری نیز در پس افزایش قیمت ارز ها و قیمت  سکه و طلا پنهان می ماند که تعمقی برآنها نمی شود؛ اخباری چون مرگ شفقت  و زوال عاطفه، که بیگانگی با یکدیگررا در جامعه امروز ایران ما دامن زده است.تو گویی این جبری است ازپس سقوط یک نظام سفاک که اجتناب ناپذیر است؛ آنچنانکه امروز در تحولات  ناشی از بهار عربی وجود دارد، قتل، غارت، تجاوز به عنف…

آیا ملت ایران نیز به چنین انحطاطی گرفتار خواهد شد؟ و یا بار دیگرچون سال 57 که گمان مان  آزادی و برابری بود، در مسیر آزادی دمی غافل ازهم نوع و یاری رساندن به هم وطن خود نبودیم و همه در اتحادی بی مثال، پشت در پشت یکدیگر خواهیم بود؟
می گویند کە در جنگ جهانی  فرزانه ای تفالی بە حافظ زدە بود تا نظر خواجە را بداند. مشهور است کە این غزل آمدە بود:

 ما قصه سکندر و دارا نخوانده ایم

 از ما بجز حکایت مهر و وفا مپرس!

و عجبا که  چندی پیش طنازی آواره از خانه، در چگونگی حال امروز وطن باز تفالی به دیوان حافظ می زند و این بارجواب میدهد:

مصلحت دید من آنست کە یاران همە کار

بگذارند و خم طرّه یاری گیرند…