به عنوان کسی که بسیار نگران از دست رفتن سرمایه فرهنگی و اجتماعی گرانقدری به نام محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری و پس از آن بود، خوشحالم که وی پای خود را از این معرکه کنار کشید تا به امید خداوند در شرایطی مناسب، نقشی مهمتر و مفیدتر برای جامعه ایران بازی کند.
به واقع، مهمترین انگیزهای که مرا بر آن می داشت تا به اصرار از آقای خاتمی بخواهم در این دور از انتخابات وارد نشود، تحلیل خاصم از شرایط امروز ایران بود، شرایطی که آقای خاتمی در مقام رئیس جمهور تاثیری بر آن نمیداشت اما عملا قربانی آن میشد.
قاعدتا این وسوسه نفسانی گاهی به سراغم میآمد که: چرا خودت را با این دوستان نه چندان شکیبا درگیر میکنی؟ بگذار بیاید و قربانی شود تا چیزی که با کلام و نظریه قابل اثبات نیست، در واقعیت خود را به اثبات رساند.
اما بر این وسوسه غلبه کردم و با خود گفتم: اگر به راستی تحلیلات این است – هر چند که قطعیتی برای صحت آن نمیتوان قائل شد – وظیفهات این است که در حد توان خود نسبت به آن هشدار دهی.
به هر حال، آقای خاتمی نه به علت هشدار امثال من، بلکه به دلیل شرایط عینی که برایش پیش آمد، از صحنه رقابت انتخاباتی خارج شد.
اینکه برخی از حامیان آقای خاتمی از وی خشمگیناند، به هیچ روی موجه نیست. آنها در واقع باید از خود خشمگین باشند که در صدد برآمدند تا با معذب کردن وجدان اخلاقی محمد خاتمی، و به منظور آرام کردن وجدان خود، بر او باری را تحمیل کنند که خودش واقع بینانهتر از همه اطرافیانش به عاقبت آن آگاه بود.
وجدان آقای خاتمی هم نباید معذب باشد چرا که در این جهان، هر کس به اندازه وسع و توان خویش مسئولیت دارد و طلب بیش از آن، غیر مسئولانه و غیر اخلاقی است.
در هر صورت، آقای خاتمی از صحنه رقابت کنار رفته و اکنون اصلاح طلبان نمی توانند در سایه محبوبیت عمومی او، ضعفهای ساختاری و تاریخی خود را پنهان کنند.
شاید انتخابات پیش رو، فرصتی برای جبران برخی از این ضعفها باشد و شاید هم نباشد. بستگی به این دارد که اصلاح طلبان می خواهند چه بکنند.
گزینههای پیش روی اصلاح طلبان اکنون متعدد است.
آنان می توانند به توصیه آقای خاتمی به حمایت از میر حسین موسوی برخیزند.
آنان می توانند با حمایت از مهدی کروبی، آقای موسوی را به کناره گیری به نفع وی ترغیب کنند.
آنان میتوانند چهرهای تازه را برای حضور در انتخابات به صحنه بفرستند.
آنان میتوانند از صحنه رقابت کناره گرفته و در انتخابات شرکت نکنند.
و سرانجام آنکه آنان میتوانند به سراغ عبدالله نوری رفته و از او بخواهند که برای حفظ و پایداری گفتمان اصلاح طلبی واقعی، وارد گود انتخابات شود.
در واقع، گزینهای جز این پنج مورد وجود ندارد.
بدین ترتیب، اینکه مجموعه نیروهای – به قول آقای خاتمی – “خواهان تغییر” چه گزینهای را دنبال خواهند کرد، نشانهای از توان و موقعیت واقعی آنان در صحنه شفاف پس از عدم حضور محمد خاتمی است.
آیا آنان سهیل ترین و در نتیجه کم اثرترین گزینه را انتخاب میکنند و یا اینکه به دنبال سخت ترین اما تاثیرگذارترین گزینه خواهند رفت؟
مسلما انتخاب هر یک از گزینههای فوق با تشریح صادقانه پیامد آنها، از نقطه نظر اخلاق سیاسی مجاز است، اما آنچه مجاز نیست، برگزیدن ساده ترین گزینه و معرفی آن به مردم به عنوان موثرترین گزینههاست!