1- ایضاح تحلیلی- تعلیلی یک کنش جمعی – بهویژه در جامعه ایرانی – همواره با دشواریها و پیچیدگیهایی مواجه است. تحلیل و تعلیل کنش غیرقابل پیشبینی مردم در انتخابات 92 از این قاعده مستثنی نیست. این کنش (در عین حال “واکنش”) جمعی، در سطح تحلیل نخست، تداعیکننده نوعی “جنبش حضور” بود. این جنبش حضور، صورتی دیگر هم داشت که در قاب و قالب یک “جشن” نمایان شد: جشن تولد سوژه سیاسی. سوژه سیاسی همان کنشگر خردورزی است که میتواند نسبت به وضعیت و موقعیت خود شناخت حاصل کند. او یک فاعل شناساست، یک هستی موقعیتمند در جهان که قادر به معنادار ساختن آن از طریق کاربرد قدرتهای ناشی از خودآگاهی خود است.
2- در سطح تحلیل دوم، این کنش/ واکنش آگاهانه جمعی بیش و پیش از آنکه بر انگیزشها و آرمانهای طبقاتی استوار باشد، بر یک مطالبه مشترک، یعنی خواست “تغییر” مبتنی بود. اگرچه در تحلیل نهایی نمیتوان از نقش طبقه متوسط در این خیزش به سهولت گذشت، اما همچنین نمیتوان آن را در سطح یک کنش طبقاتی تقلیل داد. تصویر تصور “کلبودگی” یا “جمعیتبودگی” همواره و همیشه خاستگاه و گرانیگاه طبقاتی واحد نیست. آنچه این کنش جمعی آگاهانه را شکل داد، گرهخوردگی تمامی ارادههایی بود که میخواستند مولف روایتهای تاریخیای باشند که زندگی و سرنوشتشان را میسازد، و میخواستند بهمثابه سوژه سیاسی، سیاست را موضوع بازتقریر و بازانشای خود قرار دهند. لذاست که در فرآیند این خیزش شکوهمند شاهد ساختهشدن یک اراده جمعی که محصول مفصلبندی حادث و تاریخی مطالبات متفاوت، اما معطوف به تغییر، هستیم که بهواسطه یک امر مشترک منفی- شرایطی که در تقابل با همه این مطالبات قرار گرفته بود- به یکدیگر گره خوردند و به خلق یک عاملیت سیاسی فراگیر ره بردند.
به دیگر سخن، مطالبات جزیی سوژههای اجتماعی متفاوت از خلال همارزی مطالبات از میان رفت و میان سوژههای اجتماعی نوعی همبستگی یا اتصال ایجاد شد و نوعی عاملیت یا سوژه پوپولار متولد شد. بنابراین، آنچه موجب تفوق منطق همارزی بر منطق تفاوت در این فرآیند شد و سوژههای ناهمگن را کنار هم جمع کرد و بدانها قسمی وحدت بخشید، افزون بر وجود یک امر مشترک مثبت و ایجابی- خواست و اراده تغییر - یک منفیت یا امر مشترک منفی و سلبی نیز بود.واژه “مطالبه” یا demand در زبان انگلیسی معنایی دوپهلو دارد: از یکسو، به معنای درخواست و تقاضا است و از سوی دیگر، به معنای کنشورانهتر تحمیل تقاضا ـ ادعا ـ بر دیگری (مانند، “توضیح خواستن”) . بگذارید با مثالی مطلب را سادهتر کنیم. فرض کنیم که درخواست عدهیی از شهروندان رد شود. بیگمان این تصمیم به وضعیت نارضایتی اجتماعی خواهد انجامید. اما اگر تنها با یک مطالبه برآورده نشده طرف باشیم، وضعیت اساسا دستنخورده باقی خواهد ماند. اما اگر، به هر دلیلی، تعداد مطالباتی که برآورده نمیشوند بسیار زیاد باشد، این نارضایتیچندگانه به منطقهای اجتماعی کاملا متفاوتی منجر خواهد شد. اگر، برای مثال، گروهی از شهروندان که درباره درخواست حملونقل بهتر ناکام ماندهاند دریابند که مطالبات همسایگانشان نیز درباره امنیت، آبرسانی، مسکن، مدرسه و از همین دست برآورده نمیشود، نوعی همبستگی میان همه آنها ایجاد خواهد شد: همه آنها در این واقعیت سهیماند که مطالباتشان برآورده نمیشود. به عبارت دیگر، مطالبات ورای طبیعت ایجابی متفاوتشان دارای یک بعد سلبی مشترک هستند. در این حالت، شاهد شکلگیری وضعیتی اجتماعی هستیم که در آن مطالبات با بازتجمیع خود بر بنیان این عامل سلبی مشترک میپردازند و این نخستین پیششرط ـ ولی نه یگانه پیششرط ـ یک کنش جمعی است. به بیان دیگر، در چنین وضعیتی، تمامی مطالبات، با وجود خصلت افتراقیشان، با بازتجمیع خود، یکنوه زنجیره همارزی را شکل میدهند. بنابراین، هر مطالبهیی، در واقع، نوک یک کوه یخ است، زیرا اگرچه خودش را صرفا در جزییت خاص خودش نشان میدهد، ادعای آشکارش را تنها به مثابه ادعایی در میان مجموعه گستردهتری از دعاوی اجتماعی طرح میکند. در آستانه انتخابات 92 شاهد تولد چنین سوژه جمعیای که سوبژکتیویته آن از تجمیع همارزسازانه کثرتی از مطالبات حاصل آمده بود، هستیم.3- در سطح تحلیل سوم، این کنش جمعی را توامان ناظر بر نوعی سیاست پساسیاسی زیستگانی و سیاست زیستگانی مییابیم. ژیژک در کتاب خشونت؛ پنج نگاه زیرچشمی، از سیاستی بهنام “سیاست پساسیاسی زیستگانی” نیز نام میبرد و آن را وصف سیاستی میداند که ادعا میکند کشمکشهای ایدئولوژیک قدیمی را پشت سر گذاشته است و بهجای آن روی مدیریت و اداره امور توسط نخبگان تکیه دارد، حال آنکه “سیاست زیستگانی” سامان دادن به امنیت و بهروزی زندگی انسانها را هدف اصلی خود میداند. گفتمان انتخاباتی اکثریت کاندیداها در این دوره، تافت و بافتی از این دو نوع سیاست داشت. به بیان دیگر، دقایق و گزارههای گفتمانی، با بهرهیی آزادانه از واژگان فردید، بیش از آنکه دیروزی و فردایی و پسفردایی باشند، امروزی و ناظر و معطوف به زندگی روزمره مردم بودند. 4- در سطح تحلیل چهارم، این کنش جمعی را واکنش تمامی دگرتعریفشدگان - یا به تعبیر بزرگ اصولگرایی (ن. ک. به سایت الف)، “جریان اعتراض” - تعریف کرد: کسانی که به تصریح این بزرگ، به علت بدسلیقگی، امنیتی کردن فضای رسانهیی و محدود کردن تشکلهای دانشجویی و اساتید دانشگاهها و بستن رسانههای مخالف و غیره و سکوت قاطبه اصولگرایی، با تنها کارت در دست خود، یعنی کارت حضور، بازی کردند و پیروز شدند. البته امتداد و استمرار این بدسلیقگی یا کژسلیقگی رفتاری و گفتاری در فرآیند انتخابات ، تا بیطراوتی، تکراری و کلیشهیی بودنِ گفتاری و گفتمانی، بازی در زمین خودی و زدنِ گلبهخودیهای متعدد، صفرا فزودنِ سرکنگبینهای رسانهیی (به ویژه رسانه بزرگ)، تحلیلها و تخمینهای انتزاعی و غیرواقعی از شرایط و رفتار مردم – بر همافزایی جریانهای اعتراض افزود و از گستره شهرهای بزرگ و طبقات خاص فراتر رفت و به جغرافیای انسانی خودیهای گروه در قدرت نفوذ کرد و سرمایه انسانی آنان را پشتوانه حرکت و پیروزی خود قرار داد.
منبع: اعتماد، دوم تیر