مهدی برو مهدی برووووو

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

من اگر جای امام زمان بودم از دست این حکومت دیوانه شده بودم. بعضی اوقات فکر می کنم تمام این تاق نصرت بستن و دعای ظهور خواندن و چاه درست کردن و قرآن سر گرفتن و شیرینی و شربت دادن برای روز تولد امام زمان همه اش تله است. مطمئنم دوست دارند امام زمان یک دفعه پاشود از لندن یا جزایر برمودا یا هر جایی که هست، عملیات ظهور را انجام بدهد و فکر کند واقعا این آقایان دوستش دارند، برود تهران، در همان فرودگاه مهرآباد پاسپورت اش را بگیرند و فی الفور دستبند بزنند و ببرند به اوین و حالا خر بیار و باقالی سوار کن.

هر چی عقلم را به کار می اندازم و فکر می کنم که بالاخره این آقایان که دست چپ شان به دست راست شان می گوید اوه اوه، بالاخره می خواهند چه غلطی بکنند، نمی فهمم. نه اینکه نمی فهمم، می فهمم چه می گویند، ولی این چیزی که می گویند با بقیه کارهایی که می کنند ربطی به هم ندارد. بالاخره آدم مهمان دعوت می کند می گذاردش روی سرش، هلش نمی دهد که توی چاه. اصلا هل هم بدهد، بالاخره بعدش درش می آورد و عذرخواهی می کند و پذیرایی می کند. وقتی می گویند مهدی بیا مهدی بیا، انگار دارند می گویند مهدی برو مهدی برو. البته بگویم که اصلا برای من فرقی نمی کند که امام زمان بیاید یا نه، ما هیچ خرده برده ای از هم نداریم، ولی حالم گرفته می شود از رفتاری که با این آقا می کنند. یعنی شما هم باشید بهتان برمی خورد.

همین آقای محمد شعبانی، جانشین مجتمع دانشگاهی امام حسین اعلام کرده که زمینه های ظهور امام زمان در حال فراهم شدن است. لامصب یک طوری حرف می زند انگار دارد مقدمات شام را می چیند و دارد سالاد درست می کند و کوکو می پزد و مرغ سرخ می کند. گفته مقدمات ظهور امام زمان فراهم است و بلافاصله نسبت به آغاز شورشهای خیابانی هشدار داده است. حالا این شورش چه ربطی دارد به امام زمان، هر چه بالای مطلب را خواندیم، پایینش را خواندیم نفهمیدیم. حالا نشانه های شورش یا ظهور، من هنوز نفهمیدم این دو تا یکی هستند یا دو موضوع جدا هستند. فقط گفته که: “بازگشت مهدی هاشمی و محمد رضا شجریان به ایران از نشانه های فتنه است.”

همین آقای محمد شعبانی، نه یک محمد شعبانی دیگر، دقیقا همین محمد شعبانی گفته که “فتنه آینده مشکوک بوده و ممکن است از کف خیابانها آغاز شده و به انتخابات برسد.” بعد هم همین آقای شعبانی از خامنه ای خواسته که خودش را برای سخت ترین شرایط آماده کند. حالا حدس بزنید منظورش از این حرفها چیست؟

 

اول: سپاه مقدمات ظهور امام زمان را آماده کرده ولی چون مهدی هاشمی و شجریان به ایران برگشته اند، امام زمان دیگر نمی تواند ظهور کند؟

دوم: امام زمان خودش می خواهد فتنه را اداره کند و مهدی هاشمی و شجریان را فرستاده که مقدمات فتنه ظهور را فراهم کنند. لابد اگر قرار بود حضرت مسیح ظهور کند، مسیح علی نژاد و گوگوش به ایران برمی گشتند.

سوم: قرار است مهدی هاشمی اعتراف کند که برای کمک به ظهور امام زمان به ایران برگشته و همزمان با ظهور امام زمان کنسرت شجریان در تهران برگزار می شود و 313 نفر نامزد انتخابات می شوند که با امداد غیبی شورای نگهبان صلاحیت همه شان رد می شود و فعلا همان نایب الامام به جای امام به کارش ادامه می دهد.

چهارم: جمهوری اسلامی یک سال زور زده که مهدی هاشمی به ایران برگردد، حالا هم که زندانی اش کرده، نمی داند که آمدن مهدی هاشمی به ایران برای مهدی هاشمی خطرناک است یا برای جمهوری اسلامی. یعنی آدم نمی فهمد که این سیستم اطلاعاتی کشور اصولا می فهمد چه چیزی به ضررش هست یا نمی فهمد؟ و اصولا شجریان این وسط چی کاره است؟

پنجم: چه امام زمان بیاید، چه برود، به هر حال به زودی یک شورش در کشور اتفاق می افتد.

ششم: در عرض یک سال، ارزش پول کشور شده یک سوم، پانزده درصد کارخانه های کشور تعطیل شده اند، یک حکومت از وسط جر خورده و از لای شکافش دائم آدم می افتد پائین، در طول یک سال سه بار رئیس دفترسیاسی سپاه عوض شده، در عرض همان سال نصف حکومت تبدیل به دشمن شده، برای اینکه پنج نورچشمی سرکار بمانند، پانصد هزار کارگر بیکار شده اند، بعد دنبال دلیل شورش می گردند. اصلا این مملکت با این مسوولان سیاسی و اقتصادی و دوستان خارجی و داخلی، نیاز به کسی دارد که فتنه راه بیاندازد؟

 

برهان مقطوع

گاهی اوقات آدم نیاز دارد، احتیاج دارد، اصلا دوست دارد، به هر حال ما به عنوان انسانهای باشعور علاقه داریم که وقتی کسی نظری می دهد دلیل بیاورد. همین…، واقعا فقط همین. یعنی همین که دلیل بیاورند خودش کلی نعمت است. یعنی چیزی را که اصلا دوست نداشتیم و نداریم و نخواهیم داشت فقط و فقط به خاطر همین دلیل و منطق و رفتار عاقلانه قبول می کنیم. ما که دشمن نیستیم… البته، دروغ چرا، یک کمی دشمن هستیم، یعنی مثلا به این اندازه که دلمان نمی خواهد سر به تن این آقای کوثری باشد. درست است ایشان اسماعیل است و من ابراهیم، اما اصلا رابطه پدر و فرزندی مهم نیست. اینکه دلم نمی خواهد سر به تنش باشد هم ربطی به داستان ابراهیم و اسماعیل و سر بریدن و قربانی و خداوند و از این چیزها ندارد، کلا با این آدم حال نمی کنم. خوب، من هم به عنوان یک ایرانی وقتی با یک چیز حال نمی کنم، دوست دارم سر به تنش نباشد. البته امروز فرق می کرد. یعنی این آدم امروز چنان محترمانه و با استدلال و منطق و حساب و کتاب و ادب و چیزهای دیگر حرف زد که من کم آوردم. فکر کردم چرا وقتی ما استعدادهایی در این حد داریم، وقتی کسی می تواند این طوری با دلیل و منطق و حساب و کتاب خیلی راحت حرف بزند، چرا باید یک آدمی مثل مهمانپرست که موهای پیشانی اش تا ابرویش آمده و دارد می رود توی دماغش و دو کلمه هم بلد نیست حرف بزند، باید سخنگوی وزارت خارجه باشد. واقعا چرا ما از این استعدادها استفاده نمی کنیم. مگر مردم جز دو کلمه حرف محترمانه چه می خواهند؟ همین. فقط همین.

اسماعیل کوثری نماینده مجلس و یکی از اهداف عالیه خدابیامرز لیاخوف، درباره بازداشتگاههای غیرقانونی گفت: “هر کسی می گوید بازداشتگاه غیرقانونی داریم غلط کرده است.” … تمام شد. ما همین را می خواهیم. یک دلیل، یک مدرک. یک جمله محترمانه. … به خدا همین توضیح را اگر دو سال قبل داده بود، بیخودی کسی گیر نمی داد هی سوال کند پس کهریزک چی؟ پس زندان 59 چی؟ پس بازداشتگاه 39 چی؟ و هزار تا حرف مفت. حیثیت نظام را بدهد به فنا و ضایع کند برود. دستت درد نکند اسمال آقا. مووووووووووووچ!

 

غلومعلی، غلومسین، غلومرضا

عصر برده داری تمام شده. آن دورانی که یک عده ای خودشان را مالک دیگران می دانستند، برای سرنوشت مردم تصمیم می گرفتند، برای لباس مردم تصمیم می گرفتند، برای نحوه فکر کردن مردم تصمیم می گرفتند، حتی به زنها می گفتند مدل موهایت چطور باید باشد که نه، اصلا مدل مو نباید داشته باشی. یا به پسرها می گفتند شلوارت باید گشاد باشد یا تنگ، اصلا به یارو می گفتند چکمه ات باید توی شلوارت باشد یا شلوارت توی چکمه ات، فاق شلوارت بلند باشد یا کوتاه، رشته علوم انسانی باید باشد یا نه، باید بچه داشته باشی یا نداشته باشی. این چیزها تمام شد، دوره اش تمام شد.

یعنی تمام شد؟ … واقعا جدی می گویید یا مسخره می کنید؟ چی چی تمام شد؟ کجا تمام شد؟ فکر کن یک عده ای که تازه در راس امورند، اینها چه حقی دارند؟ حق دارند تصمیم بگیرند؟ نه. چنین حقی ندارند. حق دارند سوال کنند؟ نه، چنین حقی ندارند. اصلا حق دارند نظر بدهند؟ نه، حق ندارند نظر بدهند. حتی حق هم ندارند نظر ندهند. یعنی این یکی دیگر نوبر است، جرم طرف این است که “ساکت” است. طرف صلاحیت ندارد چون هیچ حرفی نمی زند. اصلا “ساکتین فتنه” یک نوع مجرم هستند. یعنی شما نه تنها نباید نظر مخالفی داشته باشی، بلکه اگر رئیس با چیزی مخالف بود تو هم باید مخالف آن چیز باشی. ته دلت هم باید مثل رئیس باشد. حالا همه این کارها را کسانی باید بکنند که در راس امور هستند، ماها که در ذیل امور هم نیستیم. یعنی کلا وجود نداریم.

باز خدا را شکر که دیگر مثل آن روزگاران قدیم نیست که یک عده برده باشند و یک عده دیگر در مورد شان تصمیم بگیرند. واقعا این رهبر ما بیخودی حرف نمی زند که، اصلا از او بصیرت می تراود. گفته که: “غلام غیر خدا نباشید.” یعنی بیخودی هی مثل شیربرنج تا دستوری از ولی تان آمد وا نروید، یا تا حرارت به صد درجه رسید ذوب نشوید مثل جیوه راه بیفتید کف خیابان، شخصیت داشته باشد. خودتان باشید، فکر کنید. فقط از خدا اطاعت کنید، فوقش شما را میگیرند و به جرم مخالفت به مقام معظم ولایت می اندازند پنج سال زندان. مثل احمد زید آبادی. جرم اش چی بود؟ مخالفت با ولایت فقیه؟ نه. بحث با ولی فقیه؟ نه. قبول نداشتن ولی فقیه؟ نه. جرم اش این بود که چرا وقتی برای رهبر نامه نوشته، ایشان را درست خطاب نکرده. نه اینکه نوشته باشد اوووووی! یا مرتیکه الدنگ! یا اوهوووووی! اینها که نه. نوشته جناب آقای خامنه ای. اینکه شما ننویسی حضرت آیت الله العظمی خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی، و به جایش بنویسی آقای خامنه ای جرم است. البته باز جای شکرش باقی است که غلام غیر خدا نباید باشیم. اصلا. فقط خدا. به قول مصباح یزدی “ولی فقیه اختیار جان و مال مردم را دارد.” باز جای شکرش باقی است که یک کمی بیرون است که جای شکرش باقی است.

 

دموکراسی و خین و خین ریزی

من اصولا با خونریزی مخالفم. یعنی چی که آدم خون کسی را بریزد و همه جا را کثیف کند؟ آن هم برای کاری که هزار راه دارد. یک احمقی پیدا می شود مثل بشار اسد که شانزده هزار نفر را در یک سال می کشد، ده تا عکس سوریه را می خواهی با پرینتر چاپ کنی اولین جوهری که تمام می شود جوهر قرمز است. یعنی چی این حماقت؟ از آقای پوتین یاد بگیر، قدش یک سوم بشار اسد است. طرف خبرنگار مخالفش است، خوب باشد، ولی هفته دیگر نیست. نه اینکه مخالف نیست. اصلا نیست، یعنی وجود ندارد، چون از طبقه هشتم هتل افتاده پایین. حالا برای چی آدمی که خانه اش وسط مسکو است می رود هتل، این دیگر تقصیر خودش است. اصلا کسی که با پوتین مخالف است مرض دارد می رود طبقه هشتم هتل؟ باز طبقه اول بود دست و پایش می شکست نظرش عوض می شد، طبقه هشتم؟ یا مثلا طرف سرمایه دار است. دلیل نمی شود که با گلوله بزنی توی مغزش یا اعدامش کنی، خودش تصادف می کند می میرد. یا مثلا یک خبرنگار خارجی به روسیه می رود، مرض ندارند که او را مثل زهرا کاظمی بکشند و ده سال دچار بحران در روابط شان با کانادا شوند، خیلی راحت، خیلی تمیز، خیلی شیک، وارد آپارتمان او می شوند، دست به دلارهای نقد توی کمد نمی زنند، فقط پنجره را باز می گذارند که یادت باشد که دفعه بعد بچه ات از همین پنجره می افتد توی خیابان. آقای خبرنگار هم به جای اینکه گیر بدهد و صد بار برود و بیاید و بماند در زندان و دولتها درگیر شوند، چنان از روسیه فرار می کند که اثری از آثارش باقی نمی ماند. یعنی اصولا خونریزی چیز بدی است. به قول آقای لاوروف: “پیشبرد دموکراسی با خونریزی امکان پذیر نیست.”

 

رئیس فتا برکنار شد

بعد از چند هفته انکار و اصرار و نظرات الکی پزشکی قانونی و اتهام زدن به زندانیان اصلاح طلب و هزار تا حرف و حدیث امروز احمدی مقدم رئیس نیروی انتظامی مثل بچه های خوب رئیس پلیس فتای تهران بزرگ را به خاطر قصور در انجام وظیفه در ماجرای مرگ ستار بهشتی برکنار کرد. اصلا مهم نیست که فردا به طرف شغل دیگری بدهند، اصلا مهم نیست که طرف محاکمه شود، اصلا مهم نیست مجازات او به اندازه جرمی که انجام داده باشد، مهم این است که افکار عمومی، بخصوص افکار عمومی فضای مجازی با فشار آوردن به حکومت باعث شد که پلیس عقب نشینی کند. این اتفاق مهمی است.