شاید کلمه “آزادی” پر کاربرد ترین واژه در فرهنگ سیاسی ایران باشد. برخلاف کلماتی مانند انتخابات یا رای گیری یا واژه هایی با کاربرد جدید مانند جمهوری یا واژه های تازه سازی مانند مردم سالاری که واژه های نسبتا تازه ای هستند، آزادی واژه ای ریشه دار در فرهنگ ایرانی است. واژه ای که به معنایی تقریبا شبیه به همین معنایی که امروز ایرانیان از آن می فهمند در شاهنامه فردوسی و در معنایی بسط یافته با فرهنگ عرفانی در غزلیات حافظ به کار رفته است. شاید به همین دلیل اندیشه آزادی به عنوان یک نوآوری فکری متجددانه به سرعت در میان مردم ایران فراگیر شد بی آن که رسانه های بزرگ توده ای در ایران آن زمان شکل گرفته باشد.
برخلاف بسیاری از واژه های فرهنگ سیاسی مدرن در ایران که به عنوان برابر نهاده ای برای یک واژه فرنگی ساخته شده است، واژه آزادی را در ایران به معنایی خودی و نه ترجمه شده می فهمیم. اما برخلاف این آشنایی با واژه آزادی درک مفهوم اجتماعی و سیاسی آزادی در چارچوب یک نظام سیاسی و حقوقی برای ایرانیان مفهومی تازه و نیازمند ترجمه بود.
“حریت” هم به معنای آزادی به کار برده می شد. متجددین ایرانی گاه این واژه را به معنای معادلی برای مفهوم جدید آزادی در اروپا یا آزادسازی به معنای یک روند سیاسی یا مدنی مدرن به کار می بردند، مانند نام گزاری “انجمن حریت نسوان” که نام تشکلی بود در دوره مشروطیت که اندیشه آزاد سازی زنان را دنبال می کرد.
به این ترتیب تلاش برای کاربرد واژه آزادی به معنای تازه اروپایی که نشانگر یک روند اندیشه ای و مدنی و سیاسی در برابر استبداد و بی قانونی است تلاشی تازه و همزاد درک نوین سیاست در ایران و شکل گیری دولت مدرن در ایران تلقی می شود. درست مانند بسیاری از مفاهیم به کار گرفته شده در تجدد سیاسی در ایران واژه آزادی هم با اندکی تاخیر نسبت به کاربرد آن در اروپا تحت تاثیر اندیشه و عمل سیاسی در اروپا به معنایی مشابه به کار رفت و باز هم مانند بسیاری از این مفاهیم در فضای اجتماعی و سیاسی متفاوت با اروپا سرنوشتی متفاوت پیداکرد.
هماکاتوزیان در مطالعه ای در باره ریشه یابی درک ایرانیان از آزادی و روند مبنایی آن یعنی لیبرالیسم به عنوان یک تحول فراگیر در زندگی و اندیشه در انگلستان، فرانسه و آلمان و در درجه بعد در کشورهایی مانند عثمانی و روسیه نشان داده است که در ایران هم مانند اروپا دو درک از آزادی به معنای مثبت و به معنای منفی آن کاربرد یافته است: آزادی به معنای منفی یا سلبی بیشتر به معنای آزاد شدن از قید یا محدودیتی است که از بیرون بر اراده آدمی تحمیل می شود. در برابر آن و به گمان برخی به عنوان مکمل آن، درکی از آزادی است که به عنوان آزادی مثبت به مثابه حقی در آدمی برای داشتن اندیشه ای یا انجام رفتاری به رسمیت شناخته شده و بسط داده می شود. این تمایز گذاری در مفهوم آزادی پس از تعریف “آیزا برلین” از آن تقریبا پذیرش عام یافته است.
پیشگامان اندیشه آزادی در ایران که به نوعی پیشگامان اندیشه اصلاحات و پروژه نوسازی دولت و به طور خاص طراحان اولیه ساختن دموکراسی در ایران بودند کوشیدند تا هر دو درک از آزادی را پیاده کنند: آزادی منفی به معنای رها شدن از استبداد شاه و دست اندازی او و دربار و کس و کارش به جان و مال افراد در جامعه و آزادی مثبت به معنای یادآوری حق مردم در داشتن محاکم عادلانه و آزادی بیان یا اندیشه و انتشار آزادانه مطالب در روزنامه ها و مهم تر از همه حق مردم برای برخورداری از قانون و برابری همه در برابر قانون.
این درک از آزادی رهنمای نخستین نظامنامه حکومتی آزادی لیبرال در ایران است که ۱۴۵ سال پیش توسط گروهی از آزاد اندیشان تدوین شد و در سال ۱۸۷۰ مبنای اداره سازمان اداری دولت ناصرالدین شاه شد. نظامنامه ای که مبنای صدر اعظمی میرزا حسین خان مشیر الدوله معروف به سپهسالار شد. البتهآن رفرم یا به تعبیری نخستین اصلاحات ایرانی بیش از دو سال دوام نیاورد اما چنان که می بینیم همین مبنا بعدا در قانون اساسی مشروطیت و قانون اساسی حکومت پهلوی و قانون اساسی جمهوری اسلامی با اندکی تغییرات بسط یافت.
در کنار این درک عقل گرایانه که اصلاحات از بالا را به عنوان سرنوشت تاریخی اصلاح طلبی ایرانی بنا نهاد، درک دیگری از آزادی هم در ایران ریشه گرفت که می توان آن را درک رومانتیک از آزادی دانست. در اینجا مجال بحث در باره تفاوت های فلسفی و نظری این دو نگاه به آزادی نیست. دو نگاهی که یکی ریشه در نگاه عقل گرایانه جان استوارت میل و دیگر متفکران لیبرالیسم کلاسیک داشت و دیگری ریشه در نگاه غیرعقل گرایانه و رومانتیک کسانی مانند ژان ژاک روسو و ویکتور هوگو و بعدا متفکران آلمانی مانند گوته و شیلر و نیچه داشت.
افزون بر روشنفکران و متجددان دو گروه دیگر حامیان اصلی آزادی لیبرالی در ایران بودند: تجار و کسبه و علمای دینی. تاجران و بازاریان که در دوره نسبتا آرام تر اقتدار قاجار توانسته بودند مبادلات تجاری خود در درون خاک ممالک محروسه و با هند، عثمانی، روسیه و اروپا توسعه دهند از نظام بی قانون استبدادی و عدم امنیت مالکیت رنج می بردند و علما هم که به قدرت های مهم در مناطق مختلف مبدل شده بودند صرف نظر از نزدیکی به بازاریان به دوره ای از تنش در روابط با کارگزاران منطقه ای و عوامل دربار وارد شده بودند و هنوز عهده دار منصب قضا در کشور بودند.
سوی دیگر بسط مفهوم آزادی در ایران آن زمان اما بیشتر در میان روشنفکران بسط یافت و به باورهای تازه ناسیونالیستی و بعدا چپ گرایانه گره خورد. در درک رومانتیک از آزادی توجه بیشتری نشان داده می شد به تعارض میان آزادی و باورهای دینی و آنچه نتیجه یورش عرب ها به ایران تلقی می شد. این باور توسط کسانی مانند فتحعلی اخوندزاده و در قالب آثار ادبی و نمایش ترویج می شد و توسط کسانی مانند میرزاآقا خان کرمانی و حلقه هایی از فراماسون ها گسترش یافت.
پیروان ایرانی درک رومانتیک از آزادی بیشتر بر فردگرایی و فضیلت های اخلاقی باور به آزادی به بهای پناه بردن به تنهایی و انزوا یا تن دادن به شکست یا حتی ایستادن تا پای مرگ به خاطر ایستادن بر سر آرمان تاکید می کردند و ادبیات معاصر و به ویژه شعر و فرهنگ و هنر ایران مالامال از ثمره های این نگاه به آزادی است.
درک لیبرال از آزادی در بیش از ۱۴۰ سال اخیر شاهد فراز و نشیب های فراوان بوده است و همواره دچار حرکت سینوسی آزادی/اختناق و اصلاح/سرکوب بوده است. اما این درک از آزادی همواره از انتقاد های هیجانی جریان رومانتیک آزادی خواهی برخوردار بوده و به سازش با صاحبان اصلی قدرت متهم بوده است. در مقابل طرفداران نگاه لیبرال، رومانتیک ها را به نداشتن دستاورد مشخص و تکیه کردن به بهره بردن از دستاورد های آزادی لیبرال و دامن زدن به رادیکالیزم و هرج و مرج به عنوان زمینه ساز سرکوب و استبداد متهم کرده اند.
از این منظر وقتی به دامنه گسترده مجادلات اخیرـ به ویژه در فیس بوک ـ بر سر شرکت کردن یا نکردن در انتخابات یا نوع حضور در آن می نگریم باز هم ردپای مناظره ای قدیمی را در تاریخ معاصر ایران می بینیم. به نظر می رسد اگرچه در عمل این درک لیبرال از آزادی بوده است که توانسته به دستاوردهایی هرچند نیم بند و نصفه نیمه از آزادی و نهادهای لازم برای استقرار آن دست یابد اما این جریان نتوانسته همراهی لازم اکثریت روشنفکران ایران را برای رسیدن به نوعی توافق در مسیر استقرار نهادهای لازم برای رسیدن به آزادی به دست آورد. یکی از مهم ترین ضرورت ها برای پیشبرد پروژه آزادی و دموکراسی در ایران دریافتن زمینه ها و علل واقعی شکل نگرفتن همگرایی در میان جریان های اصلی حامی آزادی در ایران باشد. واگرایی که نشانی از سرشت ناپایداری آزادی در ایران است.