“تد رابرت گار” در بررسی بسترهای ایجاد شورش های اجتماعی از منظر روانشناسی سیاسی استدلال می کند که “تفاوت بین انتظارات مردم” و “واقعیات موجود”، یکی از عناصر بنیادی در ایجاد شورش های اجتماعی و حتی تبدیل آن به خشونت های پراکنده است. به باور “گار”، اینگونه شورش ها پیش از آنکه در خیابان رخ دهند، ابتدا در “ذهن” شهروندان شکل می گیرند و در صورت ایجاد شرایط همسان برای این افراد و به پایان رسیدن آستانه تحمل شان، از “ذهن” به “عین” منتقل می شود و در خیابان ها نیز نمود پیدا خواهد کرد.
هدف این نوشتار قطعا پخش بذر ناامیدی در اذهان نیست، که مبادا روزی قلمی برای یأس و ناامیدی ایرانیان چرخانده شود، اما چه بهتر که همین امروز و ماهی بعد از روی کار آمدن دولت “تدبیر و امید” چند نکته مورد تاکید قرار گیرد برای پیشگیری از تکرار تلخکامی های تاریخی پیشین.
از یادمان نرفته که سیدمحمد خاتمی چگونه با ادبیاتی پرشکوه تر، همراهانی محبوب تر و در آتمسفری بسیار پرنشاط تر نسبت به امروز به قدرت رسید و کسی گمان نمی کرد که آنهمه “فشار از پایین”، اگرچه بدون “چانه زنی در بالا” اما به پدیده ای همچون محمود احمدی نژاد و پوپولیسم عریان اش منجر شود.
با اینهمه، شد آنچه از سر گذراندیم و “نظام” برای استمرار دولت بنیادگرای محمود احمدی نژاد (بنیادگرایی معطوف به صدر انقلاب ۵۷) از هیچ سرکوب و خشونتی، حتی در حق یاران آیت الله خمینی دریغ نکرد.
امروز که حدودا یک ماه از عمر دولت “تدبیر و امید” می گذرد، دست کم سه مورد نشان دهنده عقب نشینی و به عبارتی دیگر، “محافظه کاری مصلحتی” رئیس جمهوراست که وی را از ایجاد تغییراتی که وعده داده بود، بازداشت؛ این سه مورد عبارتند از:
1- عدم استفاده از اقلیت های دینی و مذهبی در کابینه و هیات دولت
2- حضور پررنگ تر و حتی خشونت آمیزتر گشت ارشاد در تهران و به راه افتادن مواردی همچون گشت تذکر زبانی در بسیاری از شهرستان ها
3- تهدیدهای آشکار سران سپاه برای به آتش کشیدن منطقه و پایان عمر اسرائیل در صورت حمله نظامی به سوریه
کارل پوپر معتقد است که “خوشبینی یک وظیفه اخلاقی است” و البته طبیعتا هنوز بسیار زود است که درباره کارنامه آقای روحانی قضاوت کنیم. با این وجود و علیرغم آگاهی بر انواع محدودیت های پیدا و پنهان آقای روحانی در پیگیری و تحقق وعده هایش (فارغ از نیت شخصی ایشان که طبیعتا ما از آن آگاه نیستیم)، ذکر دو نکته ضروری است؛ یکی خطاب به اصلاح طلبان و هواداران دولت آقای روحانی و دیگر خطاب به گروه های اپوزیسیون.
الف - اخیرا رویکردی در میان اصلاح طلبان و هواداران دولت دیده می شود که از آن می توان به “رویکرد توجیه گرایانه” نام برد؛ بدین معنا که همه عقب نشینی ها، محافظه کاری ها و کلا اقدامات دولت آقای روحانی را توجیه می کنند. این رویه، از زمان معرفی مصطفی پورمحمدی آغاز شد و تا امروز پررنگ و پررنگ تر شده است.
به نظرم، این رویکرد نه تنها شور و نشاط مردم در زمان انتخابات را به یأس و سرخوردگی دوباره ای تبدیل خواهد کرد، بلکه حتی برای کیفیت کار خود دولت، در همین ساختار معیوب نیز مفید نخواهد بود. چه، اگر تصمیم بر توجیه همه اقدامات باشد، مهمترین مصیبت های تاریخی همچون آشوویتس و هولوکاست را نیز می توان به نوعی با سفسطه و دور زدن واقعیت توجیه کرد.
اتفاقا اشتباه برخی از اصلاح طلبان در دور دوم ریاست جمهوری آقای خاتمی نیز همین توجیه عقب نشینی های گام به گام آقای خاتمی، با استناد به دلایلی همچون “ناکافی بودن اختیارات رئیس جمهور” و “نقش روزافزون نهادهای غیرانتخابی در تصمیمات” بود و حالا همان رویکرد توجیه گرایانه، این بار نه در پایان عمر دولت بلکه از نخستین ماه ریاست جمهوری آقای روحانی با شدت بیشتری شروع شده است.
استمرار چنین رویکردی، دیر یا زود به فضایی از یأس و سرخوردگی در میان طبقه متوسط اجتماعی، همچون اواخر دور دوم ریاست جمهوری آقای خاتمی، خواهد انجامید و علاوه بر آن، بی شک بهترین فرصت را برای بازگشت گروه جدیدی از بنیادگرایان و پوپولیست ها فراهم خواهد کرد و این چرخه “امیدهای شکست خورده” و “استبداد” با همه مصائب دردناک آن همچنان بی سرانجام استمرار خواهد یافت.
بدین معنا، همانطور که مثلا باید برکناری صدرالدین شریعتی از دانشگاه علامه را به فال نیک گرفت، اما سه مورد یاد شده در کنار مواردی همچون حضور پورمحمدی در کابینه و دفاع آقای روحانی از وی اساسا «توجیه پذیر» نیستند و چه بهتر که برای دادن چک سفید به دولت، خواسته های کاملا “حداقلی” و “تحقق پذیر” مردم در همین قانون اساسی جمهوری اسلامی را از یاد نبرند.
ب – طبیعتا انتقادهای بسیاری را می توان به گروه های اپوزیسیون در خارج از کشور وارد دانست.حتی برخی اساسا معتقدند “کدام اپوزیسیون؟ کدام عملکرد؟” با این وجود و علیرغم همه کمی و کاستی ها اما نباید فراموش کرد که اگرچه اینک “نظام” به دولتی میانه رو تن داده، اما هسته اصلی قدرت و بنیان های نظام همچنان ویژگی های اصلی خود را حفظ کرده است.
هنوز لباس شخصی هایی که سال ۸۸ در خیابان ها می دیدیم وبهت زده نگاهشان می کردیم، در میان مردم نفس می کشند؛ هیچ زندانی سیاسی شاخصی آزاد نشده؛ فرماندهان سپاه همچنان بر طبل جنگ افروزی می کوبند؛ پول نفت به جیب دولت می رود؛ و مهمتر از همه اینکه، از اختیارات مطلقه ولی فقیه نیز ذره ای کاسته نشده است.
از سوی دیگر و همانطور که حتی بسیاری از تحلیلگران خارجی در مطالعات آکادمیک شان تبیین کرده اند، نظام جمهوری اسلامی همچنان از دو چهره معتدل-ـ تندرو (خاتمی یا روحانی / احمدی نژاد) برخوردار است. گویی این “ژانوس”(Janus) “الهه دوچهره ای” یونان باستان است که هر بار یکی از دو صورت خود را نشان می دهد.
از این رو، بعید نیست (بلکه بسیار نیز محتمل است) که دیر یا زود چهره تندخوی این الهه، به دلیلی و به گونه ای نمایان شود همچون دخالت احتمالی در بحران سوریه یا شکاف داخلی مثل سال ۸۸. اگر سال ۸۸ بسیاری از تحلیلگران از فقدان گروه های اپوزیسیون منسجم با برنامه های مدون، به عنوان یکی از دلایل شکست جنبش اعتراضی مردم نام بردند، اتفاقا امروز فرصت کار کردن و سازماندهی فکری و تشکیلاتی برای همین گروه اپوزیسیون ایرانی است.
به عبارت دیگر، دیر یا زود سرانجام شکاف های درونی جمهوری اسلامی مجددا فعال خواهد شد، به ویژه آنکه دیده ایم نظام تاکنون با هیچ یک از روسای جمهور سابق، سازگار نبوده است؛ نه اصلاح طلب، نه میانه رو و نه حتی اصولگرای پوپولیست.
از این رو، همین چند صباح آرام این روزها فرصت مناسبی است برای گروه های اپوزیسیون تا دست کم از نظر ذهنی خود را برای روزهایی که مجددا جنبش های دموکراسی خواهانه در ایران فعال شود، آماده کنند. به ویژه اینکه بعد از سال ۸۸ و با خروج صدها چهره سیاسی، دانشگاهی وغیره از کشور، نسل جدیدی ازاپوزیسیون ایرانی شکل گرفته که شاید دیگر نتوان کاستی های مربوط به نسل اول گروه های اپوزیسیون را درباره آنها صادق دانست.
دبیر دفتر سیاسی دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال ایران