روزگار عوض شده

ثمینا رستگاری
ثمینا رستگاری

بیش از سه دهه از انقلاب می‌گذرد. سه دهه، همه یا بخش زیادی از سال‌های عمر ما را تشکیل می‌دهد. این 30 سال شامل یک انقلاب و یک جنگ هشت‌ساله و یک دوره پرفراز و نشیب خیزش سیاسی و اقتصادی است که همه با نام سازندگی و اصلاحات در خاطرمان ثبت کرده‌ایم. در حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی پیشرفت جامعه ما چنان بوده که دیگر نمی‌توان بازگشتی برای آن متصور بود.

 همین امروز تعداد دخترانی که به دانشگاه می‌روند از پسران بیشتر است. این رقم مربوط به جامعه‌ای است که 30 سال پیش در آن به مدرسه رفتن دختران خودش اتفاقی محسوب می‌شد. همین امروز دانشگاه رفتن دیگر مخصوص قشر متوسط به بالا نیست. پایین‌ترین طبقات اجتماعی هم دانشگاه رفتن را حق خود می‌دانند. سبک زندگی ما آنقدر تغییر کرده که با دیدن سریال‌های چند سال پیش باور نمی‌کنیم که ما هم زمانی مدل لباس‌ها و خانه‌هایمان این‌گونه بوده است. در کنار همه اینها ما در عرصه سیاست هم پیشرفت کردیم. معنای رقابت سیاسی را درک کردیم. هر سال یک انتخابات در کشور ما برگزار شد حتی زمانی که به خاک ما حمله شده بود، حتی وقتی که مسوولان سیاسی را ترور کردند و حتی زمانی که شهرهای ما بمباران می‌شد، در همه این سال‌ها ما توانستیم سیاست را هم همپای حوزه‌های دیگر جلو ببریم، از جامعه مدنی دموکراسی تساهل و مداراجویی سخن بگوییم و به همزیستی با یکدیگر بیندیشیم.
توانستیم میلیون‌ها نفر از آنها را که با صندوق رای قهر کرده بودند پای صندوق‌ها بیاوریم و ایران برای همه ایرانیان را به یک باور ملی تبدیل کنیم. در تمام این سال‌ها رقابت سیاسی مفهوم داشت و میعاد و محل قرار حل منازعات در تمام این مدت صندوق رای بود. تک‌حزب جمهوری اسلامی به نفع چپ و راست بودن کنار رفت و همیشه برایمان بدیهی بود که چپی و راستی باشد. همه این عبارات یعنی که ما از نظر سیاسی توسعه پیدا کردیم, سیاستمداران ما که امروز همه کهنه‌کار شده‌اند و پا به دوران کهولت گذاشته‌اند 30 سال فرصت آزمون و خطا داشتند. همه آنها جوانان پرشور انقلابی بودند که برای رسیدن‌شان به امروز عمر و زندگی و سال‌های جوانی جمعیتی به اندازه یک کشور هزینه شد.
اینها همه یعنی اینکه ما 30 سال سرمایه‌ای به دست آوردیم سیاستمداران ما نوشتند و خط زدند تا بالاخره کاربلد شدند آنقدر که اگر امروز مشکلی پیش آمد و گرهی در کار افتاد بتوانند آن را با دست باز کنند نه با دندان.
اما آیا همین طور است؟ آیا از یک سال گذشته عزمی برای بازگشت به نقطه اول جزم نشده است؟
به همان نقطه آغازی که مملکت‌داری و سیاست‌ورزی و همزیستی و ‌شناسایی رقیب واژه‌های ناآشنایی بودند و شگفت‌آور است که وقوع این اتفاق و بی‌اعتنایی به این سرمایه سیاسی در میان همان نسلی که امروز باید فن سیاست را آموخته باشد، رخ می‌دهد.
همان نسل، امروز با مشکلی روبه‌رو شده است که برای رفع آن به فرمول‌های 30 سال پیشش بازگشته است؛ همان فرمولی که سیاست را نه هنر رقابت و مذاکره و ائتلاف که توان حذف و کنار گذاشتن می‌داند.
در ایران امروز ما اتفاقی افتاده است و عده‌ای معترضند. این محافظه‌کارانه‌ترین عبارتی است که می‌توان به کار برد. حال چه باید کرد؟ آنهایی که اعتراضی و انتقادی دارند از بیرون مرزها نیامده‌اند و در رژیم گذشته رشد نکرده‌اند. در همین 30 سال شخصیت‌شان شکل گرفته است. در همین 30 سال به مدرسه رفته‌اند. آیا در برخورد با آنها می‌توان از همان فرمولی استفاده کرد که با اسلحه به دستان منافق و فدایی روبه‌رو می‌شدیم؟ آیا بعد از سه دهه رقابت می‌توانیم خواستار اعدام رقیبان دیروزمان شویم؟ پس در این 30 سال چه آموختیم؟ در سال‌های عمرمان چه بنایی ساختیم؟ مگر همه با هم پیش نرفتیم؟ مگر یاد نگرفتیم حضور همدیگر را ‌شناسایی کنیم؟ حالا همین امروز درست است که دوباره از همان قالب‌های گذشته استفاده کنیم؟
دوباره همان طور که مرگ بر منافقین صدام می‌گفتیم می‌توانیم در مجلس جمع شویم و شعار مرگ بر دهیم؟ آن هم مرگ بر کسانی که در دل همین تجربه‌های ما برآمده‌اند و بخشی از تاریخ که نه زندگی مشترک ما هستند؟
آیا رجل سیاسی برآمده از این 30 سال همان‌ها که زمانی رئیس پارلمان و دولت بودند، همان کسانی که درست یک سال پیش صلاحیت‌شان در حد رئیس‌جمهور شدن تایید شد نفوذی بودند؟ اجازه دهید به عنوان یک شهروند ایرانی بپرسیم که چه شده است؟

ظرفیت‌‌های قانونی
دلیل وجود این همه روزنامه و خبرگزاری و سایت عصبانی چیست؟ اگر مجبوریم در مقابل اتفاقات هر روز واکنش نشان دهیم قادر نیستیم با آرامش و به دور از تهمت و افترا و فریاد طرح مشکل کنیم. برای رسیدن به هر راه‌حلی ناگزیریم از ‌شناسایی اتفاقی، بحرانی، مشکلی. مشکل کجاست؟ 30 سال مشق سیاست کردن، آن همه نوشتن و خط زدن برای این بود که به امروزی چنین رسیدیم. صورت‌مساله را پاک نکنیم. امروز گرهی افتاده در کار. این اولین قدم برای حل آن است.
ما تمامی آنچه که توانایی روبه‌رو شدن با این مشکل را به ما بدهد در اختیار داریم. ما یاد گرفتیم که انتقاد دستاورد انقلاب ماست. سرمایه سیاسی ما آنقدر هست که بنشینیم و سخن بگوییم. آنقدر هست که در برابر بازگشت به نقطه صفر مقاومت کنیم. قانون اساسی ما آنقدر توانا و پویا هست که با استناد به اصول آن آرامش را به کشور بازگردانیم و نهراسیم از اینکه قدرت را با رقیب‌مان تقسیم کنیم و استقبال کنیم از اینکه هر کس به میزان پایگاهی که در میان مردم دارد صاحب قدرت شود. میزان بودن رای ملت میراثی است که از امام به ما رسیده است. باید از آن پاسداری کنیم و پاسداری از آن با تهمت و افترا و تعیین تکلیف کردن نسبتی ندارد. امروز هر آن کس که گفت‌وگو، مذاکره و برون‌رفت از مشکل را با فلسفه وجودی‌اش در تضاد می‌بیند با آن میراث ما بیگانه است. حفظ آنچه داشته‌ایم و توسعه آنچه داریم مهم‌ترین خط فارق سیاسی امروز است؛ خط فارقی که می‌توانیم در دو سویش بایستیم؛ آرامش و حل بحران یا غوغاسالاری و تولید بحران؟

منبع: روزگار، هشتم اسفند