ماه خنجرآجین رهروان دلیر آزادی است: خون از سینه پروانه سرریز می کند، از تن پاره پاره داریوش می گذرد و به هفته ا ی می رسد که قتل محمد مختاری و محمدجعفر پوینده پانزده ساله می شود.
قاتل ـ معروف ترین قاتلان - سربلند می گردد، دستان رنگ گرفته از خون اهل قلم به نمایش می گذارد وسر افرازچت می کند وفخرمی فروشد. کانون نویسندگان ایران گل باران مزار یاران جانباخته راچنین طلب می کند:
نزدیک شو، اگر چه حضورت ممنوع است
یاران! همراهان! مردم آزادیخواه!
ارزش بارها پاسخگویی و روشنگری را دارد که چرا محمدجعفر پوینده و محمد مختاری، دو عضو مؤثر کانون نویسندگان ایران را در اقدامی سازمانیافته کشتند. پاسخ روشن است: خفه کردن صدای آزادیخواهانی که میکوشیدند با گسترش آزادی بیان، بستری فراهم آورند که همگان، و از آن میان مخالفان خودکامگی، خفقان، فساد و بهرهکشی، بتوانند خواستههای خود را فریاد بزنند و برای تحقق آنها مبارزه کنند.
با برملا شدن قتل جنایتکارانهی دو نویسندهی آزادیخواه و عضو کانون نویسندگان ایران فریاد بلند دادخواهی بر ضد این تاریکاندیشی مرگبار، به ویژه در میان روشنفکران آزادیخواه و متعهد، بالا گرفت. البته کمی پیشاز آن، داریوش فروهر و پروانه اسکندری سنگدلانه کاردآجین شده بودند. اما روشن است که قتلهای سیاسیِ زنجیرهای تنها محدود به این چهار تن نبود. آمران و عاملان قتلها برای حذف فیزیکی مخالفان و منتقدان مورد نظر خود کاملا بابرنامه و سازماندهیشده عمل میکردند. سررشتهی این قتلها به سال ۱۳۵۸ میرسد. بسیارانی که میتوانستند در آگاهیبخشی به مردم و اثرگذاری بر تحولات فرهنگی و اجتماعی سهمی داشته باشند در شهرهای مختلف به دست جوخههای مرگ از پا درآمدند، قتلهایی که به عمد به گونهای انجام میگرفت تا پیام رعب و وحشت در جامعه بپراکند. نام دهها تن دیگر در فهرستهای منتشرشده آمده بود تا نوبت-شان فرارسد. برای دستگاه سرکوب، روشناندیشان همواره مایهی تشویش و هراساند، زیرا روشنفکران متعهد موجودیت و منافع سرکوب-گرانِ آزادی را به معارضه میگیرند.
این دو یار کانونی، روشنفکران آزادیخواه و جانباختگان راه آزادی اندیشه و بیان، نه به دلیلهای واهی یا بهانههای یاوهای که بعدها قاتلان بیان کردند، بلکه به سبب منش آزادیخواهانه و نقش روشنگرانهشان در گشودن زبان نقد و حقطلبی کشته شدند. یاران ما و همهی کسانی که در این سرزمین آماج تیر و طناب دژخیمان قرار گرفتند قربانی نفرت کور سلسلهی سیاسی و اقتصادی و فرهنگیِ استبداد شدند. شک نیست که زورگویان بهرهمند بقای خود را در جامعهای فرمانبردار، ناآگاه و تسلیمشده میسر میبینند. اما عاشقان آزادی برای ایفای وظیفهی انسانی، آگاهیبخشی همگانی، مبارزه با سانسور و خفقان، گسترش آزادی اندیشه و بیان بی هیچ حصر و استثناء و دفاع از تشکل قدم در راه نهاده بودند. یاران ما، مصلحت-اندیش، عافیتطلب و دنبالهرو قدرت نبودند بلکه با تمام وجود به حقوق انسانی مردم و دفاع از آزادی میاندیشیدند.
فریاد اعتراض مردم در آذر ۱۳۷۷ گرچه به واکنشهای محدود و به راه افتادنِ مهارشده و ظاهرفریبانهی دستگاه قضا و قانون انجامید، اما حاکمیت هیچ کوششی برای شناسایی ریشههای واقعی این جنایت-های سابقهدار و پرشمار و معرفی آمران اصلی به کار نبرد. با این همه، آگاهیهای زیادی در مورد آن در جامعه رواج یافته است. دادگاههای نمایشی فرصت بیان دردها و شناسایی ابعاد جنایتها را ندادند بلکه فقط چند تن از عوامل اجرایی شناختهشده مدتی به زندان افتادند و سپس آزاد شدند. یکی از آنها نیز که زبان به اعتراف گشوده بود به صحنهی خودکشی کشانده شد. هنوز شمار کثیری از آمران، عاملان، معاونان و مباشران همچنان در خفا ماندهاند. طُرفه آنکه چندی پیش یکی از عاملان اصلی قتلها در مجلس ختم مادر یکی از همگنانش شرکت کرد و بیهیچ پردهپوشی در برابر رسانههای دیداری ظاهر شد. پیام روشن بود: “نپندارید چیزی عوض شده است”. اما نویسندگان متعهد با وجود این گونه پیامها همچنان به تلاش خود برای آزادی اندیشه و بیان ادامه میدهند.
در پانزدهمین سالگرد قتل جنایتکارانهی یارانمان، همراه با همه-ی کسانی که نمیخواهند سر بر یوغ سکوت و بردگی فکری بگذارند بر پیمان خود در راه دستیابی به آزادی بیان بیهیچ حصر و استثنا برای همگان پای میفشاریم.
چنان که پیش از این بارها گفتهایم اگر هزار سال نیز بدین گونه بگذرد باز همچنان خواهان محاکمه و مجازات آمران و عاملان قتل تبهکارانهی محمد مختاری و محمدجعفر پوینده و دیگر قربانیان قتلهای سیاسیِ زنجیرهای در دادگاهی علنی و عادلانه هستیم!
روز جمعه ۱۵ آذر ساعت ۲ بعد از ظهر در گورستان امامزاده طاهر گرد میآییم و مزار یاران جانباختهی خود را گلباران میکنیم.
گلباران مزار یاران جانباخته، گلباران آزادی است با دهانی که با پرنده کوچک شاملو می خواند:
آه اگر آزادی سرودی میخواند
کوچک
کوچک تر حتا
از گلوگاه یکی پرنده!
و سرود ابدی آزادی پل الوار راسر می دهد:
بر روی دفتر های مشق ام
بر روی درخت ها و میز تحریرم
بر برف و بر شن
می نویسم نامت را
روی تمام اوراق خوانده
بر اوراق سپید مانده
سنگ، خون، کاغذ یا خاکستر
می نویسم نامت را