در مناظره جاری بر سر توافق ۲۴ نوامبر با ایران درس مهمی آموخته شده: کشور و رژیم دو چیز متفاوت است. اما وقتی نوبت به ایران میرسد سیاست خارجی آمریکا این تفاوت را درک نمیکند.
کشور به یک نهاد مستقل سیاسی گفته میشود که حداقل از لحاظ تئوری قرار است منافع مشترک مردمش را دنبال کند. رژیم، از طرف دیگر شکلی از قدرت متشکل از مدیریت و نخبگان حاکم است.
این ادبیات انگیزههای شدیدا سیاسی دارد. در رسانههای غربی بسیار میشنویم که میگویند “رژیم ایران” و “رژیم اسلامی” اما زیاد نمیشنویم که بگویند “رژیم سعودی”، به رغم اینکه ایران نظام بسیار دموکراتیکتری نسبت به پادشاهی عربستان سعودی دارد.
در گفتمان برنامه هستهای ایران، اغلب به اشتباه، رژیم (به همراه آیتالله خامنهای رهبر ایران) معادل همان کشور فرض میشود. به تبع آن، مسئله هستهای تنها مشکل یک رژیم محسوب میشود که حریصانه به دنبال بقای خود است، نه کشوری که مجبور است به منافع ملی دراز مدت خود فکر کند.
اگر کسی مشکل را مثل میخ ببیند، برای حل آن باید به دنبال چکش باشد. از این منظر جای تعجبی ندارد که بسیاری از اعضای کنگره آمریکا فکر میکنند با افزایش فشار بر این رژیم به نتیجه خواهند رسید.
وقتی نوبت به مذاکره با ایران میرسد، میبینیم که وضعیت مشابه شوروی فرض میشود و حسن روحانی معتدل با میخائیل گورباچف مقایسه میشود. تمام گمانهزنیها بر این پایه قرار دارد که روحانی چطور میتواند معاهده را به دیگر نقشآفرینان در داخل کشور بفروشد و نهایتا خود رژیم، از جمله روحانی، چقدر قابل اعتماد است.
اما مردم ایران چه؟ برخی فرض میکنند آنها با هر توافقی که مشکلات اقتصادی آنها را کم کند راضی هستند. حتی ادعا میشود که مخالفان دموکرات ایران نیز نگران هستند توافق هستهای رژیم را قدرت بخشد.
اینها دقیق نیست.
دو روز پس از مکالمه تلفنی باراک حسین اوباما و حسن روحانی یک آهنگ رپ به نام “حسن و حسین” ساخته شد که در آن میگفت: “فقط یادت باشه وقتی میرقصی/کشور رو دو دستی به خارجیها نبخشی.”
بر اساس نظرسنجی زاگبی، ۹۶ درصد ایرانیها (از جمله حامیان روحانی) معتقد هستند “حفظ حق پیشرفت برنامه هستهای به بهای تحریمهای اقتصادی و انزوای بینالمللی میارزد.”
به عنوان مثال اردشیر زاهدی، سفیر شاه در آمریکا در مصاحبهای با بیبیسی فارسی در ماه ژوئیه ۲۰۱۲ از برنامه هستهای ایران رژیمی که او را مجبور به تبعید کرده است دفاع کرد: “ایران باید میهنپرستی خود را حفظ کند. مهم نیست چه کسی در قدرت است، ایران کشور ماست.”
اکبر اعتماد، بنیانگذار سازمان انرژی اتمی ایران در دوران شاه حتی پیشنهاد کرد که ایران از انپیتی و آژانس بینالمللی انرژی اتمی خارج شود تا بتواند برنامه غنیسازی اورانیوم را ادامه دهد. این همان دیدگاهی است که برخی از تندروهای ایران بر آن اصرار میورزند.
حتی رهبران جنبش سبز هم مخالف توافق هستهای هستند که منافع ملی را زیر پا بگذارد. در اکتبر ۲۰۰۹ سعید جلیلی مذاکرهکننده ارشد ایران با توافقی که اورانیوم غنیشده ایران را به خارج میفرستاد موافقت کرد، اما میرحسین موسوی رژیم را به انجام توافقی متهم کرد که بر علیه منافع ملی درازمدت ملت ایران است. رهبر ایران نیز بعد از آن با توافق مخالفت کرد.
ایرانیان با دو معاهده ننگین گلستان و ترکمنچای در اوایل قرن نوزدهم هرگونه توافقی را با آن میسنجند که آیا این توافق ترکمنچای یا گلستانی دیگر است یا نه؟ داستان دیگری که در تاریخ معاصر ایران وجود دارد این است که رهبر ایران روحالله خمینی در اواخر دهه ۱۹۸۰ پذیرفتن قطعنامه ۵۹۸ برای پایان دادن به جنگ با عراق را به نوشیدن جام زهر تشبیه کرد.
متخصصان میگویند نباید ایران بین ننگ تحریمهای فزاینده و جام زهر به عنوان امتیازات یکطرفه گیر کند. رئیس جمهور آمریکا ظاهرا این را دریافته است. او شنبه گذشته گفت نباید تصور کرد که ایران با تحریمهای بیشتر تسلیم میشود. “به نظر من این درک درستی از مردم ایران یا رژیم ایران نیست.”
سیاستمداران آمریکا در امور خارجی، بخصوص در کنگره، باید این را مورد توجه قرار دهند که بین ایران به عنوان یک رژیم و ایران به عنوان یک کشور تفاوت قایل شوند. ممکن است بپرسند: “چه فرقی میکند؟”
همانطور که پل دومان یکبار گفت “چه فرقی میکند” در برخی موقعیتها میتواند جواب باشد تا یک سئوال و نشان میدهد که طرف مقابل “هیچ اهمیتی به تفاوت آن نمیدهد.” این میتواند همان پاسخ بیفکرانه از جانب کنگره آمریکا باشد.
منبع: فارین پالسی - 13 دسامبر 2013