مهاجران و تبعیدیان (بالاجبار) سیاسی ایرانی خارج از کشور بخشی از “جامعه مدنی ایران” هستند. هر چند برخی شان (والبته نه همه شان ) هنوز تصور کنند که رهبران و خط دهندگان و سازمان دهندگان جنبشها و یا جریان های سیاسی در ایران هستند یا بعدا خواهند بود.اما اکثر آن ها دیگر بر این نکته وقوف و خودآگاهی دارند که آن ها بخشی از جامعه مدنی (در کل و کلا ضعیف) ایرانی هستند؛ نه کمتر و نه بیشتر. اما این فعالان سیاسی و مدنی در خارج از کشور چه نقش و مسئولیتی دارند؟ برای بررسی و کاوش برای رسیدن به پاسخ به این پرسش در ابتدا باید به مقدماتی ضروری پرداخت.
ایرانیان خارج از کشور، از یک منظر سیاسی (اپوزیسیونی) به دو دسته بزرگ تقسیم میشوند. بخش اعظم آنها افراد غیرسیاسی به معنای اخص آن (یا سابقا سیاسی ولی اکنون کاملا غیرسیاسی) هستند. یعنی آنها فعال (اکتیویست سیاسی) نیستند. آنها خبرهای عمومی ایران را دنبال میکنند و تنها مواقعی که در ایران تب سیاست بالا میگیرد، با تخصیص وقت و توجه دقیقتری اخبار ایران را دنبال میکنند و یا احیانا در فعالیتهای سیاسی مرتبط با ایران مانند شرکت در انتخابات ریاستجمهوری (و نه دیگر انتخاباتها که به علت منطقهای بودن آنها قانونا حق شرکت ندارند)، تظاهرات مرتبط با ایران (مانند جنبش سبز) و یا امور مربوط به هموطنانشان مانند جمع آوری کمک در حوادثی چون زلزله و سیل و شرکت در مسابقات ورزشی خارج از کشور که تیمهای ایرانی بازی دارند و امثال اینها مشارکت میجویند.
این طیف گسترده را ایرانیان مهاجر با انگیزههای مختلف شغلی، تحصیلی، اقامتی (برای زندگی بهتر، فرار از جنگ و…)، اجتماعی (برای رهایی از برخی سختگیریها و محرومیتها) و… تشکیل میدهند.
تردد به ایران
یک نکته مهم در رابطه با ایران خارج از کشور این است که بخش مهمی از اکثریت ایرانیان غیرسیاسی خارج از کشور به داخل رفت و آمد دارند. رفت و آمد آنها باعث برخورداری آن ها از نگاه واقعگرایانهتری نسبت به مسائل ایران در ذهن و زبان و زندگی آنهاست. ضمن آن که آنها با مقایسه وضعیت ایران با کشورهایی که در آن زندگی میکنند عموما منتقد حکومت ایراناند، اما یک دست نیستند و طیفی از منتقد اصلاحطلب میانه رو تا مخالف انحلالطلب قاطع و تند را تشکیل میدهند.
بخش کوچکتر (و شاید بسیار کوچکتری) از ایرانیان خارج از کشور را مهاجران و تبعیدیان سیاسی و مدنی تشکیل میدهند که همچنان خود را فعال سیاسی و مدنی میدانند.
شاید از یک منظر بتوان اینها را نیز به دو دسته بزرگ تقسیم کرد: آنهایی که عمر مهاجرت و تبعیدشان طولانی است و در کشورهای محل اقامشان “جاافتاده” و ریشه دوانده اند و خانواده، شغل، مسکن، اقامت قانونی و احیانا دو ملتی شدن، شبکه ارتباطات شغلی، خانوادگی، دوستانه؛ سیاسی و مدنی و… خاص خود را پیدا کردهاند.این ها به لحاظ تامین معیشت و استقلال و تثبیت اقتصادی و سامان زندگی و روابط زیستی کاملا در کشورهایی که مقیم اند استقرار و ثبات یافته اند.
و دسته دوم آنهایی که در سالهای اخیر راهی دیار غربت شدهاند.
سه موج مهاجرت
از این منظر ما میتوانیم چند موج مهاجرت/تبعید سیاسی را از هم تشخیص دهیم: موج اول مقامات و افراد نزدیک به حکومت سابق، برخی بوروکرات و تکنوکرات های تصفیه شده و یا برخی سرمایه داران اموال مصادره شده اند که سیر مهاجرت شان تا مدتها ادامه داشته است.
موج دوم مخالفان رادیکال حکومت جدیدند (اعم از مجاهدین، چپها، گروههای قومی، برخی ملیون و…) که باز سیر مهاجرت شان تا مدتها ادامه داشته است و بالاخره موج سوم که پس از جنبش سبز صورت گرفته و برخی فعالان سیاسی، مدنی، زنان، دانشجویی و… را در بر میگیرد.
موج اول و دوم در دسته اول یعنی قدیمیها و جاافتادهها جا می گیرند. موج سوم در دسته دوم یعنی جدیدالورودها به خارج از کشور.
نکته مهم درباره مهاجران سیاسی و مدنی این که باز بنا به برخی مشاهدات، تجارب و بعضی آمارهای غیررسمی بخش مهم و قابل توجهی از دسته اول (مهاجران و تبعیدیان سیاسی موج اول و دوم) به داخل کشور رفت و آمد دارند. در مواردی مردان خانواده از این تردد استثناء هستند ولی زنان و فرزندان به داخل رفت و آمد میکنند. این گونه مردان نیز یا دفعاتی معدود به داخل رفتهاند و یا در فکر و تدارک رفتن هستند.
بدین ترتیب تنها بخشی از مهاجران و تبعیدیان سیاسی از نسل قدیم هستند که به داخل تردد ندارند و یا فعلا در فکر و تدارک آن، یعنی رفتن قبل از رخداد یک اتفاق سیاسی مهم و تسهیلکننده، نیستند.
بخش زیادی از مهاجران جدید همچنان در اندیشه و آرزوی یک اتفاق خوشیمن و تسهیلکننده برای برگشت به ایران در آینده ای نه چندان دور هستند. هر چند بخش قابل توجهی از آن ها نیز دیگر آینده اقامت خود به طور دائمی و ثابت را در خارج از کشور تعریف میکنند و به ایران حداکثر برای تردد مینگرند. اینها را میتوان همانند بخش اکثریت و غالب نسل قدیم دانست که دیگر سودای برگشت و اقامت دائمی در ایران ندارند و خود و خانواده (و عموما نسل بعدی خانوادهشان) در اینجا ریشههای شغلی، اقامتی و ارتباطی دارند و به ایران فقط برای تردد مینگرند.
تمامی دستهبندیها و تفکیکهایی که تاکنون صورت گرفت به صورت تجربی و مشاهدهای و میدانی برای اکثر مهاجران و تبعیدیان قابل لمس است. در این باره معدود کارهای پژوهشی نیز صورت گرفته ولی تا آنجا که من مطلعام هنوز آمار و ارقام رسمی و دقیقی وجود ندارد.
در رابطه با تردد اکثر ایرانیان (و بنا به برخی آمارها دوسوم ایرانیان خارج از کشور به ایران)، بخش امنیتی حکومت ایران به این هوشمندی رسیده است که تا حد امکان در این رابطه تسهیلگری کند. چرا که اولا مطمئن است اکثریت نزدیک به تمام ایرانیان مهاجر موج اول و دوم قصد اقامت دائم در ایران ندارند. بنابراین آنها خطر امنیتی چندانی برای داخل کشور ندارند؛ جدا از برخی مواقع یا حوزههای خاصی که چهارچشمی و با مقداری توهم توطئه/دشمنپنداری مراقبت میکنند ارتباطی بین داخل و خارج(دشمن) برقرار نشود و خط و خطوطی! مبادله نگردد. البته آن ها هم به تدریج فهمیده اند مسئله ارتباطگیری “دشمن” با داخل نیز با تکنولوژی ارتباطی اینترنتی امروز دیگر هیچ نیازی به مسافرت فیزیکی افراد به داخل ندارد.
بر این اساس آن ها چنین میاندیشند که در تردد بخش اعظم ایرانیان و مهاجران خارج از کشور به ایران جدا از جنبه اقتصادی آن که ارز وارد کشور کرده و یا سرمایهگذاری میکنند (حداقل با خرید مسکن و زمین و… در ایران)؛ آن ها را با واقعیتهای ایران بیشتر آشنا میکند و مهم تر از همه این که به علت رفت و آمد به داخل و تحت نظر اطلاعات بودن و احضارهای دائمی یا گهگاهی؛ همیشه “دستشان زیر ساطور ماست” و بدین ترتیب در خارج از کشور نیز یا ساکت میشوند یا آرامتر و معتدلتر حرکت میکنند تا راه ترددشان به داخل کشور کور نشود و در داخل هم بتوانند پاسخگوی مواضعشان در خارج باشند. و این البته رویکرد درست و هوشمندانهای است!
حال با تابلویی که در بالا از جایگاه و محدوده فعالان سیاسی – مدنی ایرانی و ایرانیان مهاجر به دست دادیم؛ نقش و مسئولیت آن ها در قبال کشور و مردمشان و به عبارتی آرمانها و ارزشهای معنابخششان به زندگی چیست؟
فعالان منفرد
برای ورود به این بحث و جستجوی پاسخ به سدئوال فوق نیز باید در ابتدا به توصیفاتی روشنگر و مقدماتی و راهگشا توجه داشت.
یک نکته این است که برخی از این فعالان سیاسی، مدنی و… به صورت «منفرد» فعالیت میکنند و به عبارتی تعریفشان از خودشان به صورت یک فرد است و برخی نیز «تعلقات جمعی» به گروه، جریان، جنبش و نهادی خاص مانند احزاب سیاسی، جنبشهای سیاسی و اجتماعی چون جنبش عام سبز و جنبشهای خاص زنان و دانشجویی و کارگری و مدنی، جریانهای روشنفکری و… دارند. هر کدام از این تعریفها (منفرد/دارای تعلق جمعی) اقتضائات و استلزاماتی نیز به همراه دارد.
توصیف و دستهبندی ضروری دیگر این است که برخی از این فعالان متعلق به جریاناتی هستند که عمدتا و عموما در داخلاند و تکافراد یا معدودی از جمع و جریان شان در خارج از کشور حضور دارند و حداکثر این که یک جمع کوچک مشابه جریان بزرگ تر داخلی، در خارج از کشور تشکیل دادهاند؛ اما اصل جریانشان یک جریان در داخل تعریف میشود مانند اصلاحطلبان (هم چون مشارکت و مجاهدین انقلاب) و سبزها (به معنای اخص یعنی طرفداران آقای موسوی و کروبی)، ملی – مذهبیها، نهضتآزادیها و… (و تا حدی برخی فعالان قومی) و برخی دیگر که عموما شامل موجهای اول و دوم مهاجران و تبعیدیان سیاسی میشود را جریاناتی تشکیل میدهند که حداقل اینک در داخل بنا به دلایل گوناگون از جمله سرکوبهای مستمر؛ به صورت بالفعل و فعال جریان مشابهشان در صحنه داخلی حضور ندارد و آن ها فعال در یک جریان میتوان گفت تماما خارج از کشوری هستند و جلسات کنگره و اجلاسهای جریانیشان در خارج از کشور تشکیل میشود. و یا این که اصلا جمعها و محفلهای سیاسی، مدنی، فرهنگی هستند که صرفا در خارج از کشور تشکیل شده و داعیه جریانی به عنوان یک خط که مشاه تشکیلاتی داخلی داشته باشد را ندارند.
نکته مهم دیگر این است که برخی از این “جمعهای خارج از کشوری” به این خصیصه خود آگاهاند و مثلا خود را جمعی شهری (یا بین ایرانیان چند شهر و چند کشور) تعریف میکنند که فرضا فعالیت حقوق بشری در رابطه با ایران دارند و اما برخی به علت صبغه سیاسیتر فعالیتشان و یا اندیشه و ارزش ها و آرمانهایی که با خود دارند به هستی و “وجود خارج از کشوری” خود وقوف و خودآگاهی ندارند و یا برایشان مهم نیست و یا سعی میکنند آن را نادیده بگیرند. مثلا وقتی یک جمع کوچک یا بزرگ جهت آزادی و عدالت یا جمهوریت و دموکراسی و… برای ایران فعالیت میکنند، بیشتر توجهشان به هدف (آزادی، جمهوریت و…) ایران است و توجه ندارند آنها یا “ما”یی که این هدف را برای ایران دنبال میکنند یک هستی و وجود هم دارد که تمام و کمال و به طور کامل از صدر تا ذیل در خارج از کشور زندگی میکنند.
تاثیر “در” داخل / تاثیر “بر” داخل
به عنوان آخرین نکته مقدماتی به یک توصیف و تفکیک ضروری دیگر بپردازیم.
فعالان خارج از کشوری، چه آگاه باشند و چه نباشند، دو درک و دریافت وجودی از نوع فعالیتشان دارند. برخی بیشتر میخواهند “از اینجا در داخل تاثیر بگذارند” یعنی فعالیتی داشته باشند که باعث ایجاد کنش و فعالیتی در داخل کشور شود مثلا آگاهی بدهند، تحلیلی ارائه کنند، ارتباطی داشته باشند. با برخی فعالیتها و خبررسانیها و…؛ انگیزهای ایجاد کنند که در داخل باعث حرکت و فعالیت و اصلاح و تغییری شود یعنی مقدمه از اینجا شروع میشود و فرایند و نتیجه در داخل طی میشود و به دست میآید. این ها گویی هم چنان در داخل زندگی میکنند و در حیاط پشتی و پنهانی داخل قرار دارند و توجه و تاثیرشان را در داخل میبینند. آن ها ب لحاظ روانی و عاطفی در خارج زندگی نمیکنند و برای شان فعالیت در اینجا به خودی خود معنا و تاثیری ندارد و نقش و وظیفهای را تعریف نمیکند. با ظهور و بروز و فعالیت در خارج ارتباط معنابخشی برقرار نمیکنند و اکر نگوییم بیهوده و بیمعنا و حتی بیمنطق بلکه بیتاثیر و کاکرد میبینند.
و برخی دیگر بیشتر میخواهند “از اینجا بر داخل تأثیر بگذارند”.
آن ها با فعالیتهای اینجایی زندگی میکنند و اصلا همینها به زندگی شان در رابطه با ارزشها و آرمانهایی که معتقدند، معنا میدهد.
در همین جا باید اضافه کرد که شاید نتوان این تفکیک وجودی و روانی را به طور کامل و مطلق انجام داد و به وضوح کامل رساند، اما این تفکیک بیان واقعیتی است که سنگینی بیشتر هر یک از دو رویکرد را در افراد مختلف میتوان به وضوح دید، هرچند بسیاری از فعالان ایرانی بخشهایی از هر دوی آن ها را در درون و وجود خود داشته باشند و یا گاه این سو و گاه آن سو در درون شان سنگینی و وزن بیشتری داشته باشد. اما در هر حال در یک تجربه شهودی و مستقیم میتوان دو “زیست جهان” و نحوه زیست متفاوت سیاسی و مدنی بین فعالان ایرانی را حس و تجربه کرد. برخی اینجایی شدهاند، ایرانیان اینجاییاند و برخی ایرانیان آنجایی؛ یا هنوز آنجایی. هر یک از این دو تلقی به طور نسبی(و قعا نه به صورت مطلق) تاثیراتی در نحوه نگاه به سیاست ورزی یا فعالیت مدنی و نیز نحوه و مشی و نوع سامان دهی به آن جدا از هر نوع تحلیل و یا خط مشی سیاسی دارد.
اینک با آن تابلو و این نکات به اصل پاسخ به پرسش آغازین میرسیم، فعالان سیاسی و مدنی خارج از کشوری چه نقش و مسئولیتی دارند؟