حمله نظامی به سود مخالفان حکومت نیست

نویسنده

hasanyousefieshkevari.jpg

مارینا فورتی

حسن یوسفی اشکوری، یکی از چهره های روشنفکر ایران است که به نظر می رسد هرگز از عقاید و مبارزات ‏سیاسی اش جدا نمی شود. او از نسلی است که در انقلاب حضور داشتند، یک روحانی است و بلافاصله بعد از ‏پیروزی انقلاب، نماینده مجلس شد.‏

یوسفی به اتهام این که خواستار جدایی دین از سیاست بود، مغضوب شد. در سال 2000 در کنفرانس برلین با ‏عنوان آینده اصلاحات در ایران شرکت کرد که میزبان آن بنیاد هاینریش بل بود و بعد از بازگشت به ایران همراه ‏دیگر شرکت کنندگان در کنفرانس، به جرم اقدام علیه امنیت ملی دستگیر شد. چهار سال و نیم را در زندان گذراند ‏و به حکم دادگاه ویژه روحانیت، خلع لباس شد. آن زمان آقای محمد خاتمی رئیس جمهور بود و این دستگیری ها ‏سر و صدای زیادی به پا کرد. دستگیر شدگان، فعالان حقوق زنان، وکیلان و روزنامه نگاران بودند. این اقدام ‏یک جور قدرت نمایی رژیم در مقابل محمد خاتمی بود و اگر چه خاتمی برای بار دوم به عنوان رئیس جمهور ‏انتخاب شد، اما این رژیم بود که در این قدرت نمایی پیروز شد.‏

امروز، یوسفی اشکوری یکی از برجسته ترین روشنفکران ایران است و همچنان به مبارزه اش برای ایجاد ‏اصلاحات در اسلام و جمهوری اسلامی ادامه می دهد. او معتقد است که مخالفان ساکت نشسته اند، اگرچه در این ‏دوسالی که محمود احمدی نژاد رئیس جمهور شده است، بسیاری از دستآورد های خاتمی چه در عرصه آزادی و ‏چه در عرصه سیاسی ار بین رفته است. با این حال حمله احتمالی به ایران به سود مخالفان حکومت نیست. ‏

یوسفی اشکوری با جمع کوچکی از روزنامه نگاران ایتالیایی در شهر رم ملاقات کرد.‏

اشکوری معتقد است که ایران در دوران نا امنی شدید به سر می برد.“احمدی نژاد با وعده بهبود زندگی مادی ‏ایرانی ها انتخاب شد، اما بعد از دو سال نرخ بیکاری افزایش یافت و سرمایه های ملی برباد رفت. فشار بر ‏دانشجویان، نویسندگان و روشنفکران زیاد شد. روزنامه ها سانسور می شوند یا دست به خود سانسوری می زنند. ‏در سیاست خارجی، آرامشی که خاتمی برقرار کرده بود، از بین رفته است و امروز ایران در مرکز تنش قرار ‏گرفته است و این تنش در حدی است که صحبت از حمله نظامی به کشورمان می شود. در داخل کشور، مسئله ‏کهنه اقلیت های قومی بالا گرفته و مسئله اعراب خوزستان، بلوچستان و آذربایجان به اخبار کشیده شده است: این ‏تنشی است که هر لحظه ممکن است تبدیل به شورش بشود”.‏

‏ ‏‎ ‎تحریم ها یا حمله نظامی، چه اثری در کشور شما داشته است؟‎ ‎

از دیدگاه ایرانیان، خطرپرونده هسته ای نیست. مشکل مردم از یک سو آزادی است و از سوی دیگر بحران ‏اقتصادی. ایرانیان طبقه متوسط برای تامین آینده فرزندانشان با مشکل مواجه اند. روشنفکران از سانسور یا اخراج ‏از دانشگاه می ترسند. تحریم یا حمله نظامی احتمالی تا کنون فقط یک اثر داشته است: افزایش فشار بر نیروهایی ‏که برای رسیدن به دموکراسی مبارزه می کنند. جمهوری اسلامی هرچه بیشتر از تهدید نظامی احساس خطر کند، ‏فضا را بر روی مخالفان داخل کشور بیشتر می بندد و شانس رسیدن به دموکراسی از دسترس دورتر می شود. در ‏دو سال اخیر، هر لحظه عمر ایرانیان در هراس گذشته است که مبادا آزادی در فضای تنش خارجی ار بین برود.‏

‎ ‎رئیس جمهور احمدی نژاد، به نظر می رسد که گاهی وقت ها راه گفتمان را می بندد: مثلا وقتی ‏البرادعی، رئیس آژانس بین المللی انرژی اتمی می گوید برای حل مشکلات با ایران به توافق رسیده است، ‏بلافاصله رئیس جمهور می گوید که سه هزار سانتریفیوژ به کار افتاده و ایران موشک هایی دارد که برد آن به ‏اسرائیل می رسد. چطور این سخنان را تحلیل می کنید. آیا این اظهارات ناگهانی از دهانش می پرد یا مخصوصا ‏آن را عنوان می کند؟‎ ‎

هر دوی این ها. احمدی نژاد رفتاری مخصوص به خود دارد و به همین دلیل سخنگوی تندرو ترین و بنیادگرا ‏ترین بخش نظام هست که در گذشته کمتر صدایشان شنیده می شد. شخصیت احمدی نژاد بهتر است با تحلیل های ‏روانکاوانه سنجیده شود تا تحلیل های سیاسی. او می خواهد همیشه مطرح باشد و تیتر همه روزنامه های بین ‏المللی و تلویزیون ها باشد. در غیر این صورت اظهاراتش در مورد هولوکاست یا اسرائیل بی معنی بود: این ‏اظهارات به نفع سیاست ایران نیست. نظام جمهوری اسلامی اصلا قصد نابود کردن اسرائیل را ندارد و نه می ‏خواهد که با غرب وارد جنگ بشود.‏

‎ ‎‏ با این حال اظهارات او در غرب، جدی گرفته می شوند.‏‎ ‎

درست است. اظهارات او در ایران جدی گرفته نمی شوند، اما کشورهای غرب از آن استقبال می کنند. او را ‏درمورد مسائل فلسطین یک قهرمان می دانند.‏‎ ‎گمان می کنم این برایش خوشحال کننده است. مسئله فلسطین مثل ‏یک زخم باز است. اگر توافقنامه اسلواجرا شده بود افرادی مثل احمدی نژاد و بقیه بنیادگرایان فلسطین را بحث ‏اصلی خود نمی کردند. مناقشه اسرائیل و فلسطین، ریشه و سمبول تمام بحران های خاورمیانه است. احمدی نژاد ‏دوست دارد که با غرب درگیر شود و غرب هم در دام او افتاده است. او خواهان مواجهه است زیرا این به او ‏کمک می کند تا قدرتش را در داخل کشور حفظ کند. اما باید بگویم که شما بیش از حد به احمدی نژاد اهمیت می ‏دهید. در ایران این رئیس جمهور نیست که تصمیم می گیرد. به خاطر داشته باشید که نه رئیس جمهور و نه آیت ‏الله خامنه ای، رهبر، به تنهایی معرف ایران نیستند. نظام سیاسی ایران پیچیده است و نیروهای متفاوتی در تصمیم ‏گیری ها نقش دارند. اخیرا رئیس جمهوری سابق، هاشمی رفسنجانی به ریاست مجلس خبرگان رسیده است. او در ‏عین حال رئیس شورای تشخیص مصلحت نظام هم هست. اظهارات احمدی نژاد در مورد مسائل بین المللی مورد ‏مشورت شورای تشخیص مصلحت نظام، مجلس خبرگان، مجلس شورا، حوزه علمیه قم و نه حتی علی لاریجانی ‏که سرپرست تیم مذاکره کننده است، قرار نمی گیرد. اگر خامنه ای از او طرفداری می کند به این دلیل است که ‏سقوط دولت به سودش نیست: او منتظر است تا دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد به پایان برسد.‏

‏ ‏‎ ‎و این دوران چگونه به پایان می رسد؟‎ ‎

ما در ایران برای رسیدن به دموکراسی مبارزه می کنیم. اما دموکراسی توسط سربازان بیگانه به دست نمی آید. ‏هر کشوری زمان و نیروهای خودش را دارد. در ایران جنبش زنان، جنبش دانشجویی، جنبش کارگران وجود دارد ‏که اعتراض می کنند. روزنامه های ایران به دلیل سانسور خبر آن را پخش نمی کنند، در خارج از کشور هم توجه ‏خاصی به آنها نمی شود. بعنوان مثل، جنبش زنان در حال حاضر بسیار سازمان یافته است. در دوران خاتمی ‏ایرانیان با بعضی از حقوق خود آشنا شدند و حالا برای به دست آوردن آن مبارزه می کنند. فشار زیاد شده است، ‏فشار بر روی انجمن های مستقل و سازمان های غیردولتی شدید است، دستگیری ها ادامه دارد و دانشجویان و ‏اساتید دانشگاه را محدود می کنند: اما این نشان می دهد که جامعه مدنی فعال است و نمی خواهد در سکوت فرو ‏برود.‏

‎ ‎این حقیقت دارد که آقای احمدی نژاد در میان عامه مردم که خود نیز از همان قشر است، طرفدران ‏زیادی دارد؟‎ ‎

بطور عمده دو گروه به احمدی نژاد رای دادند: کسانی که به قشر تندرو جامعه تعلق داشتند و او را برای رسیدن به ‏قدرت می خواستند که همچنان از او طرفداری می کنند و کسانی که وعده های انتخاباتی او را قبول کرده بودند و ‏کسانی که در زمان انتخابات به او رای دادند، چون نمی خواستند رفسنجانی برگردد. این افراد حالا ابراز پشیمانی ‏می کنند. اگر انتخابات سال 2005، دوباره تکرار بشود، بدون شک رفسنجانی پیروز می شود.‏

‎ ‎امروز در ایران ایجاد اصلاحات در اسلام مطرح است. این مبحث در حال حاضر چه ابعادی دارد؟‏‎ ‎‎ ‎

‏ قبل از حکومت اسلامی در ایران، مذهب در همه اشکال زندگی مردم، نقش داشت. انقلاب اسلامی و با وجود ‏ظاهر بنیادگرایانه اش، افکار جدیدی را مطرح کرد. شاید این موضوع به اصلاحات پروتستان ها در اروپا شبیه ‏باشد. جمهوری اسلامی در ایران بنیاد گرا بوجود آمد، اما برای ادامه حیات باید دچار تحول می شد و قسمت های ‏بنیادگرایش را از دست می داد. امروز بیشتر از زمان خاتمی نوگرایی احساس می شود اگر چه مباحثی که در آن ‏زمان به طور عمومی مطرح می شد، امروز در دانشگاه ها و محافل فرهنگی به صورت زیرزمینی مطرح می ‏شود: سازمان های غیر دولتی باعث اصلاح موسسات شدند.‏

‎ ‎آیا در این مباحث، جدایی دین از سیاست هم مطرح است؟‎ ‎

جدایی دین از سیاست محور مرکزی است که همه طرفداران ایجاد اصلاحات در اسلام، از آن طرفداری می کنند. ‏

منبع: ایل مانیفستو، 9 اکتبر‏

‏ ‏

‏ ‏

 


‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏