راستی …شنیدی مرتضوی هم دستگیر شد؟
کدوم مرتضوی؟
بیژن دیگه. بیژن مرتضوی
نه بابا؟ مگه اومده ایران؟
نمی دونم. من که خبر ندارم، احتمالا اومده، وگرنه بعید می دونم سپاه قدس رفته باشه لس آنجلس بیژن مرتضوی رو دستگیر کنه بیاد. نوشته بود دیشب گرفتنش.
تو فرودگاه؟
نه، نوشته بود وقتی می خواسته از محل کارش خارج بشه
بابا این بیژن عجب زرنگی یه، هنوز نیومده محل کارش هم معلوم شد؟ یعنی جدا کار پیدا کرده؟
نمی دونم والا اینجوری نوشته بود. مثل اینکه چند ساعت بازداشت بوده، بعدم فرستادنش اوین
بیچاره! ننوشته بود جرمش چیه؟
چرا. نوشته بود به علت تصرف غیرقانونی در اموال دولتی در زمان تصدی ریاست سازمان تامین اجتماعی بازداشت شده
مگه رئیس تامین اجتماعی بوده؟
حتما بوده دیگه. احتمالا قبل از اینکه بره خارج ویولون بزنه، اینجا کار دولتی داشته
بهش نمی یاد بنده خدا، مگه چند سالشه؟
بابا مو کاشته. اینا هزار تا کار می کنن تا جوون بمونن
آره خدایی. چه حالی می کنن.
چه حالی می کنن داداش من؟ الان تو اوین از دماغش در می یارن
فکر کن دماغشم عملی باشه. چه شود
فکر کن با این دماغ عملی و موهای کاشته، بفرستنش کهریزک، کلی خاطرخواه پیدا می کنه. اون برادران کهریزک هم همه عملیاتی…
کهریزک که بسته شد بابا. صبر کن ببینم، می گم نکنه این مرتضوی اون مرتضویه باشه …
کدوم مرتضویه؟
همون که می گفتن سر همین قضیه کهریزک از کار بی کارش کردن
ول بده بینیم، ساده ای داداش. اونو توپ تکونش نمی ده. ممکنه جنگ سوم جهانی اتفاق بیافته و رهبر مملکت رو با انبر بندازنش بیرون، ولی کسی جرات نمی کنه به اون دست بزنه.
یعنی چی؟ زده بچه های مردم کشته
کشته باشه. به ولایت که توهین نکرده، چهار تا آدم کشته. تموم شد رفت. دو سوت بعدش شد رئیس ستاد مبارزه با قاچاق و مفاسد اجتماعی
نه بابا؟ یعنی اینقدر مملکت کشکیه؟
کشک چیه. همین داداشمون بعدش شد رئیس تامین اجتماعی، مجلس خودشو جر داد برش داره نتونست. من یه رفیق داشتم روزنامه نگار بود. آی ازدست این می نالید. می گفت نامرد تر از این خودشه. پسر می گفت قد صد و شصت سال روزنامه تعطیل کرده و روزنامه نگار بدبخت کرده
خب! شاید همینه پس. رئیس سازمان تامین اجتماعی هم که بوده
گرفتنش؟ اگر می خواستن بگیرنش که تا حالا 38 تا پرونده توی دادگاه انتظامی قضات داشت یکی از یکی کلفت تر. رضازاده نمی تونه یه ضرب پرونده شو ببره بالای سرش، ولی کسی مگه جرات داره اینو بگیره.
خب شاید حالا گرفتنش دیگه…
من می گم این بابا راس راس آدم کشته. خبر نگار خارجی کشته، بهش نگفتن بالای چشمت ابروئه، سوالای کنکور رو فروخته، بهش نگفتن خرت به چن، حالا برای تصرف غیرقانونی در اموال دولتی بگیرنش؟ بابا کل اموال این دولت خودش تصرف غیر قانونیه. بعد بیان کسی رو بگیرن که این دولت مدیونش هستن؟ نه داداش من! این مرتضوی اون مرتضوی نیست
خدایی همه اینکارو کرده و نگرفتنش، خب حتما پشتش خیلی گرمه
آره داداش خیلی پشتش گرمه. اگر اینو گرفته باشن، باید تا تهشو بگیرن
خب پس همون بیژن مرتضوی رو گرفتن وگرنه تا حالا واجبی رو رفته بود بالا
فعلا که اینطوریه. تا بعد ببینیم چی می شه
ولی من می گم آخه مرد حسابی، نشسته بودی داشتی ویالونت رو می زدی به اون خوبی، واسه چی اومدی که بفرستنت کهریزک، همین مرتضوی با بطری….
دشمنان ذوق نکنند
حمیدرضا مقدمفر، معاون فرهنگی ـ اجتماعی سپاه پاسداران، خیلی با ناراحتی اعلام کرده” دعوای دولتیها و مجلسیها یکی از بدترین روزهای انقلاب بود”. البته اینکه یکی از بدترین روزهای یک انقلابی، سی و چهار سال بعد از به پیروزی رسیدنش اتفاق افتاده باشد، خودش به تنهایی هم خیلی جای تامل و تحمل دارد و کاملا بیانگر این واقعیت است که به قول بنیانگذار صاحب رحلتش” این انقلاب به شدت انفجار نور بوده” که هنوز بعد از سی و چهار سال هنوز پرتو های درخشانش دارد چپ و راست در چش و چار ملت فرو می رود، اما فعلا ما با این قسمت نورانی قضیه کاری نداریم، می خواهیم همان قسمت دعوای دولتی ها و مجلسی هایش را کششششششش بدهیم. برای همین هم خیلی علاقه مندیم بلانسبت، مثل این گوینده های تلویزیونی، در مورد علت ناراحتی آقای مقدم فر و اینکه چرا به نظرش اینروز یکی از بدترین روزهای انقلاب بوده دست به گمانه زنی بزنیم. بله، دقیقا همین. می خواهیم دست به گمانه زنی بزنیم، شما مشکلی دارید؟
خب حالا که شما هم مشکلی ندارید ما به اولین گمانه خودمان یک دست همینطوری می زنیم و اعلام می کنیم آقای مقدم فر چون اساسا خیلی آدم وطن دوستی است و شدیدا به عمران و آبادانی کشور علاقمند است، احتمالا برای این خیلی ناراحت شده که در این روز و وسط دعوای دولت و مجلس نرخ مشارکت در پروژه های اقتصادی کشور هم در انظار عمومی تعیین شد و از این به بعد که مضنه بازار دست همه افتاده، دیگر کسی به کمتر از سی میلیارد تومان برای خدمتگزاری مخلصانه به نظام و انقلاب راضی نمی شود و برای همین هم عمران و آبادانی مملکت دچار مشکل می شود.
اما گمانه دوم ما این است که چون آقای مقدم فر خیلی آدم ولایت مدار و با احساسی است و اساسا یکی از وزنه های درشتی به حساب می آید که دائما به مواضع هسته ای نظام متصل و آویزان است، بنابراین علت ناراحتی اش می تواند این باشد که عصمت آقا، ببخشید، عصمت آقا که قبلا سر یک قضیه دیگری به باد رفته بود، … که بصیرت آقا، که اساسا در تشخیص فاصله نظری خیلی کاربرد داشت و باعث می شد نظر آقا به یکی نزدیک تر شود، وسط دعوای مجلس ها و دولتی ها سوراخ سوراخ شده و در کنار تن ناسالم و جان ناقابل آقا، الان حکم جگر زلیخا را پیدا کرده و همین باعث شده روح لطیف و با احساس آقای مقدم فر، دچار جراحت های عمیقی بشود.
گمانه سوم ما هم این است که چون آقای مقدم فر اساسا در عین حالی که آدم ولایت مدار و با احساسی است، درجه ذوبش در ولایت هم خیلی پایین است، پس احتمالا از این بابت دچار تالمات شدید روحی شده باشد که می بیند دولتی ها و مجلسی ها برای حرف آقا که قرار بود فصل الخطاب باشد، تره هم خورد نمی کنند و همچنان در حال بادبان سازی در جلسه علنی از پوشاک زیر هم به سر می برند.
گمانه چهارم هم که البته خیلی بعید است درست باشد، چون ما خودمان هم خیلی خلاقیت به خرج دادیم تا دستمان رسید و توانستیم بهش دست بزنیم می تواند با ارفاق این باشد که آقای مقدم فر هم، مثل هر انسان معمولی و سالم دیگری قلبش به درد آمده باشد از اینکه می بیند در یک مملکتی که نصف مردم زیر خط فقر زندگی می کنند، رئیس مجلس و خانواده اش که از سه طرف به اصل نظام چسبیده اند، به زبان خودمانی دزد و رانت خوار و سوءاستفاده چی هستند. رئیس جمهورش هم که نظراتش به نظرات اصل نظام نزدیک تر بود و قرار بوده دولت امام زمانی درست کند، به زبان ساده دروغگو و متقلب و منحرف از آب درآمده و دولت مافیایی درست کرده و اصولا از نظر مالی حالا حالا ها کل خاندان لاریجانی باید بروند دوی ماراتون تا به این معجزه یک متر و نیمی هزاره سوم برسند، باقی مسئولانش هم که به زبان بی زبانی یا قاتل و جانی و خیانت کار هستند یا هویج و کلم و بی عرضه. خب؟ چرا اینجوری نگاه می کنید؟ گفتم که این گمانه خیلی به واقعیت نزدیک نیست. حالا من یک چیزی گفتم، چرا خیره شدید؟ آقا دستم را ول کن، گفتم که این گمانه اصلا به واقعیت نزدیک نیست. اصلا من غلط کردم دستم را به این یکی زدم. ببخشید. من معذرت!
اما گمانه پنجم که از سایر گمانه هایی که تا الان بهشان دست زدیم خیلی به واقعیت نزدیک تراست و خود آقای مقدم فر هم تاییدش کرده این است که : این روز یکی از بدترین روزهای انقلاب بود، چون” زمینه ذوقزدگی دشمن را فراهم کرد”
یعنی آقای مقدم فر همینطور معطل نشسته بنده خدا ببیند دشمن کی زمینه ذوق زدگی اش فراهم می شود، از غصه دق کند. یعنی طرف حاضر است هر بدبختی را خودش تحمل کند فقط بخاطر اینکه دشمنش خوشحال نشود. یعنی آدم اینقدر خیرخواه و دوستدار دیگران؟ البته بعید می دانم که به این سادگی ها طرف دق کند، شما هم نگران نباشید. بادمجان بم که آفت ندارد، آقای مقدم فر هم دق نمی کند، بلکه درخواست می کند” مسببان جبران اشتباه کنند”. یعنی چی؟
راستش ما الان خیلی گمانه زنی کردیم، خسته شدیم. شما خودتان بروید گمانه زنی کنید، ببینید یعنی چی… بالاخره شما هم دارید توی آن مملکت زندگی می کنید. یک کمی گمانه زنی کنید ببینید دور و برتان چه اتفاقی دارد می افتد.