احمدی‌نژاد و کیفهای مصدق

مرتضی کاظمیان
مرتضی کاظمیان

مقایسه‌ی احمدی‌نژاد و زنده‌یاد مصدق، از هر منظری که انجام شود، بسیار تامل‌برانگیز و البته تالم‌زاست؛ بهانه‌ی ‏این یادداشت اما طعن اخیر احمدی‌نژاد به مصدق است.‏

آن‌چنان که آمد، در این مجال، در مقام بررسی مقایسه‌ای این دو رییس دولت نیستیم؛ چه فاصله‌ی بضاعت‌ها و ‏رویکردهای این‌دو چنان معنادار است و محسوس، که گاه هر سخنی را گزاف می‌نماید. تنها به‌عنوان یک نمونه ‏می‌توان به چگونگی تصمیم‌گیری این دو مسئول ارشد هیئت وزیران با فاصله‌ی زمانی بیش از نیم قرن ‏پرداخت.‏

دانش جعفری، وزیر برکنار شده و پیشین اقتصاد، جمعه‌ی گذشته و در یک برنامه‌ی زنده‌ی تلویزیونی، نقدهایی ‏را که در جلسه‌ی تودیع خود، از رییس‌جمهور مطرح کرده بود، به نوعی دیگر و از زاویه‌ای متفاوت، عنوان ‏نمود. وزیر سابق امور اقتصادی دولت احمدی‌نژاد، به “ماجرای بیمه ایران” (دستور احمدی‌نژاد برای عزل هیئت ‏مدیره بیمه ایران، بر اثر گزارش ناقص رییس دیوان محاسبات) که “آن را از صدا و سیما شنیده”، اشاره کرد. ‏دانش جعفری همچنین “بدترین تصمیم دولت نهم” را تصمیم‌هایی دانست که “منابع مالی‌اش پیش‌بینی نشده است و ‏بی‌مورد در مردم انتظار ایجاد می‌کند”. وی البته تاکید کرد که “این تصمیم‌ها تعدادشان زیاد بود”. وزیر سابق ‏اقتصاد در مقام توصیف احمدی‌نژاد، او را محترمانه، “غیرقابل پیش‌بینی” خواند.‏

کافی است همین یک مورد (چگونگی تصمیم‌گیری احمدی‌نژاد و جایگاه وزرای او و نیز کیفیت تعامل آنان) را با ‏آنچه از دکتر مصدق نقل شده است، مقایسه کرد. زنده‌یاد دکتر غلامحسین صدیقی، استاد برجسته و یار فرهیخته و ‏وزیر کشور وفادار دکتر محمد مصدق، در توصیف چگونگی اداره‌ی جلسات هیئت وزیران توسط دکتر مصدق، ‏می‌گوید: وی (مصدق) هیچ‌گاه در مورد موضوع طرح‌شده در جلسات، پیش از دیگران به اظهار نظر ‏نمی‌پرداخت. دکتر صدیقی می‌گوید، روزی از ایشان علت این رفتار را جویا شدم. مصدق توضیح می‌دهد: اگر من ‏پیش از وزرا نظر خود را مطرح کنم، چه بسا که آنان از ابرازنظری متفاوت با دیدگاه من پرهیز کنند؛ ترجیح ‏می‌دهم نخست تمامی نقطه‌نظرات مطرح شود، و من هم به‌عنوان یک عضو از هیئت وزیران اظهارنظر کنم.‏

ذکر این نکته هم خالی از لطف نیست که حتی پس از تصمیم‌گیری در کابینه، مصدق لایحه‌ی دولت را نخست برای ‏اظهارنظر کارشناسان و صاحب‌نظران، در جراید وقت منعکس می‌نمود، تا محصول نهایی واجد حداکثر نظرات ‏کارشناسان باشد، و پس از اعمال اصلاحات، نهایی و عملیاتی شود.‏

این مقدمه، ناخواسته مفصل شد؛ غرض این بود که تفاوت‌های احمدی‌نژاد و مصدق، به‌قدر لازم، معنادار است که ‏به آن نپردازیم. بهانه‌ی اصلی این یادداشت همچنان‌که در ابتدا مورد اشاره قرار گرفت بیان نقدی بر طعن اخیر ‏احمدی‌نژاد به مصدق است.‏

احمدی‌نژاد در سخنان جنجال‌برانگیز و اخیر خود در جمع دانشجویان (منعکس شده در مطبوعات 28/2/87) ‏ضمن بیان برخی موضوعات، به دفاع از اظهارات چندی پیش خود در تجلیل از شادروان دکتر حسین فاطمی ‏پرداخت، و گفت: “در دوران نهضت ملی‌شدن نفت تنها کسی که از پیگیران ماجرا اعدام شد، فاطمی بود؛ حتی ‏رییس دولت رفت و کیف‌اش را کرد…“‏

صرف‌نظر از این که با چنین اظهارنظری، احمدی‌نژاد یا میزان اطلاعات خود را از تاریخ سیاسی معاصر ایران، ‏آشکار می‌کند، و یا تحلیل نادرست خود را از دکتر مصدق عیان می‌سازد؛ باید به وی و دیگر مشاوران و ‏همفکرانش یادآور شد که:‏

الف. پس از کودتای آمریکایی‌انگلیسی 28مرداد1332، دکتر مصدق در سن 71سالگی بازداشت، و محاکمه شد. ‏پیشوای نهضت ملی، به‌مدت سه سال –تا مرداد 1335 در زندان سلطنت‌آباد و بعدتر، لشکر2 زرهی، زندانی ‏بود.‏

ب. مرد آزاده آنگاه (1335) به قلعه احمدآباد تبعید شد و تحت نظارت شدید، با حضور مداوم نیروهای نظامی و ‏امنیتی و ماموران حکومت، به زندگی سخت و تلخ در فضای اختناق و سرکوب، تا هنگام مرگ ادامه داد. احمد ‏مصدق، فرزند دکتر مصدق، گزارش می‌دهد: “ جز بستگان بسیار نزدیک او، هیچ‌کس اجازه‌ی ملاقات و گفت‌و‌گو ‏با وی را نداشت. اگر از دوستان و نزدیکانش کسی می‌خواست با وی دیدار کند، باید اجازه‌ی کتبی از ساواک و ‏مراجع دولتی دریافت می‌کرد”. دکتر مصدق، خود در نامه‌ای می‌نویسد: روز می‌شود که کسی نیست من اینجا یک ‏کلام با او صحبت کنم…‏

پ. حتی برای قدم‌زدن در بیابان‌های اطراف احمدآباد، مقامات دولتی به مصدق تکلیف کردند که باید تحت‌نظارت ‏ماموران اقدام کند و راهی شود؛ دستورالعملی که از سوی مصدق پذیرفته نشد، و این‌چنین او از تنها تفریح خود ‏نیز چشم پوشید…‏

ت. زنده ‌یاد آیت‌الله طالقانی در سخنان مشهورش در مراسم سالگرد درگذشت دکتر مصدق می‌گوید: “ همه‌ی راه‌ها ‏را به‌روی ما و ملت، در این گوشه‌ی بیابان (احمدآباد) می‌بستند… وقتی که ما در زندان بودیم(نیمه‌ی نخست دهه‌ی ‏‏40) و احوال ایشان را می‌پرسیدیم، می‌گفتند، دکتر تنهاست و خانواده‌اش هم فرصت ندارند که همیشه اطراف او ‏باشند. دکتر می‌گوید، کاری بکنید که من هم بیایم پیش شما و با شماها باشم…“‏

ث. وضع زندگی دکتر مصدق، مرد سیاست و جامعه، چنان در تبعید احمدآباد دشوار بود که در سال 1344 در ‏پاسخ به نامه و پیغام تسلیت آیت‌الله سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی به‌خاطر فوت همسرش می‌نویسد:“از خدا ‏می‌خواستم که قبل از او (همسرم) از این عالم بروم، و هرچه زودتر از این زندگی رقت‌بار خلاص شوم”… ‏

ج. حتی در آذر 1345 (چند ماه مانده به درگذشت‌اش) که برای مداوای دردهای ناحیه‌ی دهان و فک به تهران آمد، ‏در هنگام بستری‌شدن در بیمارستان نجمیه که تولیت آن با خود او بود همچنان تحت‌نظر ماموران حکومت، و ‏از ملاقات با مردم، محروم بود. ادامه‌ی معالجات و درمان در منزل فرزندش در تهران و مراجعت‌های موقت به ‏بیمارستان برای ادامه‌ی درمان (کبالت‌تراپی) نیز با حضور ماموران سازمان امنیت و تحت نظارت و مراقبت ‏دایمی آنان، صورت می‌گرفت.‏

اینها، بخشی از “کیف”های مصدق‌اند؛ “کیف”های مردی که از عنفوان جوانی (15 سالگی) درگیر اداره‌ی جامعه ‏و عمل سیاسی و تحصیل دانش بود. باید در نیمه‌ی نخست سده‌ی چهاردهم شمسی در ایران زیست؛ دکترای حقوق ‏و علوم سیاسی -در آن هنگام- داشت؛ و بیش از نیم قرن به‌مثابه‌ی یک فعال سیاسی و اجتماعی و دولتمرد، کوشید؛ ‏تا آنگاه، بلکه اندکی از رنج و سختی زندگی مردی هشتاد و پنج ساله را در تبعید و تنهایی تحمیلی، و در خغقان ‏حاکم، فهمید… ‏

امید که چنین “کیف”هایی نصیب هیچ فعال سیاسی نشود… و شامل احمدی‌نژاد نیز… ‏

‏ ‏