من بیش از 6 سال پشت در زندان های مختلف، همراه با همه زندانیان ـ از هر مرام و مسلک ـ و همه خانواده های آنان، روزهای سختی را تجربه کرده ام. در همه آن سال ها، هر جا که نشانی از زندگی بود، در خیال، زندانیان را به میهمانی آزادی بردم. با نوشیدنی جرعه ای اضافه از آب چشمه ساران؛ با یک نفس بیشتردر کوه، با نگاهی دیگر به سبزی کوه های کلاردشت، با دوباره شنیدن صدای بلبل ها… و هماره با یک دنیا امید. امروز هم در این ساعات پایانی یک دوره سیاه 4 ساله و آغاز دورانی دیگر، برآنم تا جرعه ای از آنچه را که در این چند روزه بر میهنم گذشته، با همه زندانیان سیاسی تقسیم کنم. با عباس حکیم زاده، با مهدی شیخی، بامحمد پورعبدالله، با منصور اسانلو، با روناک صفار زاده، با بهروز جاوید تهرانی، …. با همه آنان که نام شان نمی دانیم، لیک می دانیم که این شب را نیز چون بسیاری شب های دیگر در سلول هایی انفرادی می گذرانند که نمایندگان شب و پلیدی، قفلی از جنایت و خیانت بر آنها زده اند. با همه زندانیان.
عباس جان؛ شهر چند روزیست تب کرده. همکلاسی هایت روزها و شب های بسیارست که بیدارند و هشیارند و فریادشان ایران را پر کرده که: “احمدی پینوشه، ایران شیلی نمیشه.” دفتر تحکیم وحدت، امروز بیانه ای داد که در آن نوشته شده: “به باور ما جنبش دموکراسیخواه و حقوق بشر محور ایران با استفاده و بهرهمندی مناسب از حداقل های فراهم شده در این فرصت انتخاباتی، برنده اصلی و مطلق است.” و محمود احمدی نژاد در میان فریادهای بلند دانشجویان دانشگاه شریف مجبور شد بگریزد. فیلمش را ببین: فرار احمدی نژاد
مهدی جان؛دراصلی دانشگاه امیرکبیر با فریاد “مرگ بر دیکتاتور” شکسته شد. باور می کنی؟ دانشجویان ستاره دار و محروم از تحصیل در اعتراض به دروغ های محمود احمدی نژاد در مقابل وزارت علوم تجمع کردند. آنان شعار می دادند “رئیس جمهور دروغگو نمیخواهیم” و سرود “یار دبستانی” می خواندند. از نیروی انتظامی هم کاری بر نیامد.
روناک عزیز؛ در آستانه سالروز 22 خرداد “روز همبستگی زنان ایران” و در حال و هوای انتخاباتی، فعالان زن با بهره گیری از فضای انتخاباتی، بر دامنه فعالیت هایشان افزودند؛ شهر فقط پر نبود از آنان که از انتخابات می گفتند، چه بسیار کسان که از لزوم رفع تبعیض از زنان گفتند.
زندانیان کرد؛ آواز بلند شهرام ناظری در کوه های زاگرس پیچید که از حضور در انتخابات گفت و از نه گفتن به وضع موجود.
زندانیان خطه پرغرور آذربایجان؛ یکی از کاندیداهای اصلاح طلب به شهرهایتان رفت و به ترکی سخن گفت. داریوش مهرجویی، فیلمساز صاحب نام ایرانی فیلمی ساخت با عنوان “یاشاسین…”
آهای جوانان سرزمین رستم؛فرزندان زابل، دلیران سیستان، شما که زخمی و خسته در کنج سلولید؛در همین روزها فعالان اجتماعی و سیاسی همراه با همه دینداران شهرهایتان ـ شیعه و سنی ـ نامه ای نوشتند و به حکومت«بس!» دادند. بس به ستم؛ بس به جنایت، بس به خیانت.
آقای اسانلو!همه حرف هایی را که می زنید و زبان تان را بابت گفتن آنها بریده اند، در شهر شنیدیم. مردم در زنجیره های انسانی که تشکیل دادند، خواست تغییر وضع موجود را فریاد زدند و هشدار دادند که: “اگر تقلب بشه، ایران قیامت می شه”…
آی زندانیان سیاسی؛ دربندیان؛ ساکنین سلول های انفرادی؛روز آزادی نزدیک است. روزی که برغم ازبان بریده و کلام به لکنت افتاده، آزادی را، سلیس و فصیح، فریاد خواهید کرد. روزی که خاک زخمی سیستان و بلوچستان را سرمه چشم خواهیم کرد؛ روزی که دشت های کردستان را بافراغ بال درخواهیم نوردید و در سرزمین ستارخان، به رهایی و خواستاران رهایی خواهیم گفت:یا شاسین.
صدای این آزادی، صدای این فردا، به آسمان رسیده، پرده گوش های سنگین، بدریده و راهی جز فرار در پیش شان ننهاده. دل خوش دارید که فردا روز دیگریست و فرداهای بسیارتر پیش رو داریم به آزادی، به امید و به عشق همبستگی و سرفرازی مردمان مان و سبزی خاک مان. دل خوش دارید. چیزی نمانده؛شما نیز این صدا را خواهید شنید.