خاک و خون در کوچه های بن بست

نویسنده
سهراب اشرف

» وبگرد

در وبگردی این شماره روز، انتقاد یک وبلاگ نویس از مقاله اخیر اکبر گنجی را می خوانیم، با شبیه سازی رجال سیاسی به داروهای شیمیایی آشنا می شویم، نقدی در باب نگاه طیف هایی از جامعه به حذف یارانه ها را از نظر می گذرانیم، مطلبی به مناسبت ده سالگی یک نشریه محلی در شمال ایران می خوانیم، و با معرفی یک سایت دیده بان خبری همراه می شویم.

همزمان با دردسرهای مقنعه برای خانم ها آشنا می شویم و در وبلاگی دیگر در باب دیر بالغ شدن و احساساتی شدن ایرانی ها یادداشتی می خوانیم.

 

نقدی بر مقاله گنجی

وبلاگ خوانی امروز را با نقد یک بلاگر پیرامون مقاله اخیر اکبر گنجی آغاز می کنیم. نگارنده وبلاگ آزاد باشیم  مقاله پیروزی موسوی یا تقلب در انتخابات را “گمراه کننده” نامیده تا بگوید آنچه اکبر گنجی نگاشته است را فقط “حامیان دولت” می گویند. نگارنده با تاکید بر اینکه آقای گنجی تقلب در انتخابات را زیر سئوال برده است با ادبیاتی تند اکبر گنجی را مخاطب قرار می دهد و می پرسد: “چه شده که اکبر گنجی که یک سال پیش به خاطر همین 27 میلیون اعتصاب غذایی تاریخی جلوی سازمان ملل کرد حالا دنبال همان 27 میلیون نفر می‌گردد؟!”

این همه در حالی است که گنجی اصل “تقلب” در انتخابات را انکار نکرده و حتی براین باور است که در انتخابات سال گذشته، دولت جمهوری اسلامی اساسا رای ها را “نشمرده” است تا بخواهد تقلب کند. اما ادعای این روزنامه نگار بر این اصل استوار است که جابجایی آرای انتخاباتی الزاما به معنای پیروزی میرحسین موسوی در دور اول دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری نبوده است.

 

خاک و خون در کوچه های بن بست

وبلاگ نسوان معلقه مطلقه جایی است که چندین وبلاگ نویس آن را به روز می کنند. “لولیتا” نام یکی از نویسندگان آن است که به تازگی یادداشت  بگذار زمان بگذرد  را با نثری شیوا به رشته تحریر در آورده است. او تصادف یا یک خودرو و درد و کوفتگی پس از آن را بهانه قرار داده است تا خاطراتی از اعتراضات خیابانی پس از انتخابات را به خاطر آورد: “کسی گفت برای آنهایی بنویس که در جریان بعد از انتخابات در تظاهرات شرکت کردند، آنهایی که بازداشت شدند، آنهایی که باتوم خوردند، آنهایی که توی کوچه های بن بست  گیر کردند و به خاک و خون کشیده شدند.”

اینجاست که لولیتا از جادوی زمان سخن به میان آورد تا خاطرنشان کند: “همیشه زمانی باید بگذرد تا بفهمی چه قدر روحت خراش برداشته است. پس از آن هم زمانی است برای درد کشیدن.”

 

رحیم مشایی “نافسلین” است

لولیتا همچنین در مطلبی طنز رجال سیاسی ایران را به برخی از “داروها” تشبیه کرده است. از این میان اسفندیار رحیم مشایی، رئیس دفتر محمود احمدی نژآد”نافسلین” خطاب  شده و در توصیف آن را “آنتی بیوتیکی” با  اثرات متغیر و ناشناخته و تداخلات جانبی  با “هدیه تهرانی”  توصیف کرده است.

رفتار سیاسی اکبر هاشمی رفسنجانی با مترو- نیدازول مقایسه شده است؛ آنتی بیوتیکی که آن گونه که لولیتا شرح داده است  از شروع اثر بسیارکند( چیزی حدود 10 سال ) و اثرات محدود و موضعی برخوردار است.

میرحسین موسوی، آیت الله خامنه ای، مهدی کروبی، احمد جنتی و  مقام های نظامی جمهوری اسلامی از دیگر چهره هایی هستند که در این تشبیه سازی حاضرند.

 

خواب زیدآبادی

در کنج دیگر وبلاگستان؛ یک وبلاگ نویس از خواب خود نوشته است، آق بهمن در مطلبی با عنوان  احمد زیدآبادی از رویایی می نویسد که  روزنامه نگار محبوس در آن حاضر بوده است. در بخشی از توصیف این خواب می خوانیم: “فضا جوری بود که گویا آمده بود مرخصی و من هم بی‌خبر بودم از مرخصی آمدنش و برای همین تعجب و ذوق کردم. دویدم طرفش. او هم بلند شد. با نگاه مهربانش.”

 آق بهمن تاکید می کند احمد زیدآبادی برخلاف همیشه خاموش و ساکت بوده است و بعد تعداد روزهایی را که آقای زیدآبادی محبوس بوده است می آورد: 500

آگاهی و کار و کار و کار

فاطمه صابری در آخرین پست خود، یارانه ای برای عزت از دست رفته یادداشتی طولانی نوشته تا دردل های خود را در مورد برخی دیدگاه های جامعه در باب حذف یارانه ها به زبان آورد. او به برخی “ظاهربینی” ها اشاره می کند و وحشت خود را از “طبع این روزها” ی مردم مان بروز می دهد که از شنیدن واریز پول به حساب بانکی خود قهقهه سر می دهند.

ابهامی که برای نگارنده اتاق سفید مطرح است درس نگرفتن از تاریخ است. او می پرسد :“یعنی تجربیات تاریخی به آنان نیاموخته است که نباید امید چندانی به توزیع مستقیم پول از سوی دولت به جیب خود داشته باشند؟ یعنی به این باور نرسیده‌اند که آنچه باعث توزیع ثروت عادلانه می‌شود آگاهی و کار و کار و کار است و نه فروش نفت و سهام عدالت و یارانه‌ی نقدی ؟”

 

زنده نگه داشتن کودک ده ساله

اما از گیلان، همان جایی که فاطمه صابری وبلاگ خود را به روز کرده است، یادداشت دیگر نیز به وبلاگستان فرستاده شده است. در این پست که فرشته رضایی آن را به بهانه ده ساله شدن نشریه “گیلان امروز” نوشته، با اشاره به فراز و نشیب های این نشریه در یک دهه گذشته، پیرامون شرایط کنونی آن می نویسد: “می‌گویند محافظه‌کار شده‌ایم، با احتیاط و عصا به دست روزنامه درمی‌آوریم و چه و چه…. حق با مخاطب است. اما گویا باید این دوران را سپری کنیم تا این کودک ده ساله نمیرد.”

خانم رضائی در بی سببی تصریح می کند که چنین “حرکت آهسته” از آن رو است که چراغی روشن بماند حتی به کورسویی.

 

سایتی برای مچ گیری

آن گوشه وبلاگستان، رضا ساکی نویسنده وبلاگ عبید شاکی تیتر زده است: “نیوزبان آمد، خبرنگاران مراقب باشید.”

نیوزبان نام یک وب سایت است که آقای ساکی می گوید وظیفه آن “نگهبانی” خبر است و مچ گیری از خبرگزاری های رسمی و غیر رسمی را عهده دار است. نگارنده به تمجید از این وب سایت پرداخته چرا که معتقد است نیوزبان در همین آغاز “بلبشو” در خبررسانی رسمی در ایران را نشان داده است. وی در باب وظایف این وب سایت می نویسد: “نیوزبان به تیترهای غلط، قضاوت‌های شخصی و حزبی و لیدهای مبهم  و…گیر می‌دهد و سعی می‌کند همه را به گفتن حقیقت و واقعیت تشویق کند.”

 

دردسر های مقنعه

مصائب مقنعه از جمله مسائلی است که ذهن نسرین رها را در وبلاگ بدون ویرگول به خود مشغول کرده است. خانم رها به عکسی اشاره می کند که در ان یک دختر دروازه بان در مسابقه فوتبال به دلیل آنکه مقنعه با وزش باد صورتش را پوشانده است قادر به دنبال کردن توپ در هوا نشده است. او همچنین به دغدغه زنان در هنگام عبور از خیابان اشاره می کند و ترس از اینکه مقنعه به صورت بگیرد و دیگر چیزی نبنیند. او در این باره می نویسد: “نسرین هم تعریف می کرد که باد زد و دسته های روسری… پارچه ای پهن شدند و تلپی همه صورتش را گرفتند و ماشین ها هم چنان به سرعت… می گذشتند…”

 

بلوغ طاقت فرسا

موضوع مورد بحث دیگر در وبلاگستان پیرامون دیر بالغ شدن ایرانی ها است که خارخسک هفت دنده  درباره اش نوشته است. او با اشاره به کردارهای خواهر خود که همیشه مانند دختری 14 ساله  رفتار کرده، اعتقاد دارد که ایرانی ها دوران بلوغ طولانی و طاقت فرسایی را پشت سر می گذراند. او در این ارتباط می نویسد: “احساساتمان لجام گسیخته است؛ زود کلاه از سر بر می داریم و بر زمین می کوبیم، رگ گردنمان زود قلمبه می شود، شیرمان زود خشک می شود، خشتکمان را زود پرچم می کنیم  ؛ یقه امان را زود جر می دهیم. خیلی پاچه ور مالیده هستیم. اما ساده ایم؛ سرمان زود کلاه می رود، خیلی حجب و حیایمان زیاد است؛ به وقتش تو سری خوریم، بار خوب از ما می کشند…”

نگارنده این همه را مرتبط با عدم کنترل احساسات می داند و تاکید دارد که: “وقتی ما نمی دانیم چطور احساساتمان را کنترل کنیم  دیگران کنترل احساسات ما را به دست می گیرند.”

 

استقبال هشت میلیاردی

اما حسن ختام وبگردی این شماره، مطلبی است از وبلاگ طنز از وبلاگ صراحی با عنوان “پس لرزه های سفر استانی به لبنان” است که در آن چهار جمله از مقامات دولتی در باب سفر بحث برانگیز محمود احمدی نژاد به عروس خاورمیانه آمده است:

“احمدی نژاد: تا به حال هیچ رئیس‌جمهوری جرات نکرده بود که یک شب را در لبنان بخوابد.

رحیم‌مشائی: من از فعالیت‌های هنری نانسی عجرم و هیفا، بوی توحید را استشمام کردم.

مصلحی: سربازان گمنام امام زمان، برنامه ترور احمدی‌نژاد در لبنان را خنثی کردند که جزئیات آن متعاقبا اعلام می‌شود.

فرزاد جمشیدی: برای استقبال از رئیس جمهور ایران، هشت میلیارد نفر به بیروت آمده بودند.”