از آنجا

نویسنده
مجید محمدی

تخریب و تاراج: سیاست‌های جمهوری اسلامی در حوزه‌ میراث فرهنگی

میراث فرهنگی ایران از منظر نظام جمهوری اسلامی به دو مقوله تقسیم می شوند: بخشی که با تاریخ اسلام و شیعه در آمیخته و قابل بهره برداری برای رژیم موجود است و بخشی دیگر (به ویژه پیش از اسلام) که ربطی به این تاریخ ندارد. در مقوله اول، سرمایه گذاری جهت تعمیر و نگهداری و ترویج و تبلیغ صورت می گیرد اما مقوله دوم مورد بی توجهی قرار گرفته و در مواردی تخریب می شود. (مثل بنای فیلیه متعلق به عصر قاجار در خرمشهر که به رغم ۴۰۰ میلیون تومان هزینه برای بازسازی آن توسط سپاه پاسداران تخریب شد)

میراث تاریخ صد ساله اخیر، از این جهت بیشتر مورد تخریب قرار گرفته که مردم تصور روشن تری از آن در ذهن دارند و حکومت برای جلوگیری از رجوع افراد به آن به عنوان بدیلی برای جمهوری اسلامی، همت بیشتری صرف تخریب آن کرده است. (مثل تخریب مقبره‌ی رضا شاه در شاه عبدالعظیم.

سیاست‌های جمهوری اسلامی نسبت به بخش غیر اسلامی تاریخ و میراث فرهنگی و هنری ایران (از نگاه اسلامگرایان) را می توان در سه عنوان خلاصه کرد: تخریب، بی توجهی، و بستن چشم. تخریب در مورد آن دسته از میراث فرهنگی است که حکومت در برابر آنها احساس خطر می کند، مثل قبر شاملو یا قبر ندا آقا سلطان یا مجسمه‌های زنان. بی توجهی نسبت به آثاری اِعمال می شود که به طور بالقوه ممکن است در آینده هویت مورد تبلیغ حکومت را به چالش کشد. آثار باستانی پیش از اسلام چنین وضعیتی دارند و حکومت با سرمایه گذاری نکردن برای بازسازی و نگه داری آنها، به فروپاشی شان کمک می کند. و بالاخره سیاست سوم چشم بر هم گذاشتن است در برابر فعالیت‌هایی که به تاراج آثار فرهنگی منجر می شود، مثل حفاری‌های غیر قانونی و خروج آثار باستانی از کشور.

تخریب

نمونه‌های تخریب یا اقدامات منجر به تخریب یا بی توجهی به ساخت و سازهای منتهی به تخریب بی شمارند. از این جمله‌اند متروی اصفهان، ساخت کارخانه‌های تولید‌کنند‌ه مواد شیمیایی در محوطه‌ جهانی بیستون، به هم ریختن نمای آرامگاه فردوسی درست زمانی که آرامگاه فردوسی می‌رفت به ثبت جهانی یونسکو برسد، کندن سر سربازان هخامنشی در تخت جمشید، لطمه زدن به برج گنبد قابوس، فروریختن قلعه‌های با عظمت ساسانی، ویران کردن چارطاقی‌های آتشکده‌های مشهور دوران ساسانی، غارت گنجینه‌های رامهرمز، و ایجاد تأسیسات روی محوطه‌های باستانی شوش. وجه مشترک همه‌ی این بنای تاریخی هم، فقدان ارتباط با تاریخ اسلام در ایران است.

بخشی از تخریب ناشی از استفاده از بناهای تاریخی برای برنامه‌های سیاسی و تبلیغاتی (مثل میدان نقش جهان اصفهان) و بخشی دیگر واگذاری تعمیرات به نیروهای غیر متخصص است که به جای تعمیر اصولی به اقداماتی دست می زنند که به سرعت ناکارایی آنها روشن می شود. نمونه آن کاشی کاری گنبد مسجد شاه اصفهان است که به دلایل مختلف چین خورده است.

بخش دیگری از آثار باستانی که در موزه‌ها جمع آوری شده بودند با ترفندهای دیگری در معرض تخریب تدریجی قرار داده شده‌اند: انتقال به فضایی غیر قابل مشاهده (زیر زمین‌ها و انبارها) که تخریب و دزدی و قاچاق را از دید عموم مخفی می سازد. بخش قابل توجهی از آثار موزه ها در انبارها نگه داری می شوند و بدون شناسنامه و ثبت ناشده هستند: «موزه ی ملی ۵۵۰ هزار اثر دارد که حدود ۱۱۰ هزار اثر ثبت شده و شناسنامه دارند، ۱۵۰ هزار آثار توقیفی هستند که شناسنامه دارند ولی ثبت نشده اند و ۲۰۰ هزار شیء نه ثبت شده‌اند و نه شناسنامه دارند.» (محمدرضا مهراندیش، مدیر سابق موزه‌ی ملی ایران، اعتماد، ۱۵ بهمن ۱۳۸۸) این آثار به راحتی قابل دزدی، قاچاق و تخریب هستند بدون این که بتوان رد آنها را گرفت.

همچنین بسیاری از موزه‌ها برای تسریع در این فرایند تعطیل شدند، مثل نگارستان، پاسارگاد، شوش، هفت تپه، کاخ مرمر، آزادی، آب انبار، دانشکده افسری، پیشاهنگی، آبدانان، گرگان، و هرندی. (میراث فرهنگی ایران و نقشه‌های جدید گروه احمدی نژاد، شکوه میرزادگی، گویا نیوز، ۲ خرداد ۱۳۸۹)

تعیین مدیران غیر متخصص در امور باستان شناسی نیز می تواند زمینه ساز تخریب قرار گیرد. تحت مدیریت این افراد نامتخصص کار فهرست برداری از اشیای موزه‌ها دچار اختلال می شود، از اشیا در برابر آتش سوزه یا فرسودگی محافظت نمی شود، نگاه تجاری و درآمد زا به میان می آید، کار پژوهشکده‌ها متوقف یا کند می شود، از اطلاع رسانی در حوزه‌ی میراث فرهنگی جلوگیری می شود، و نگاه کوتاه مدت بر نگاه دراز مدت غلبه پیدا می کند.

 

بی توجهی تا فروریزی

مقامات جمهوری اسلامی اصولا تاریخ ایرانِ پیش از اسلام را به رسمیت نمی شناسند، به آن ارجاع نمی دهند و آن را جزیی از تاریخ که باید بدان توجه شود نمی دانند. از این جهت میراث این بخش از تاریخ را رها کرده و می کنند تا به مرور تخریب شود. بیشتر سرمایه‌گذاری در حفظ میراث فرهنگی بر مساجد و امامزاده‌ها متمرکز است تا معابد و قصرها و پل ها و دیگر بناهای تاریخی.

بهترین سیاست برای نابودی یک بخش از میراث فرهنگی رها کردن آن به حال خود است. رها کردن به حال خود، مایه‌ تخریب تدریجی و فراموشی است. یک نمونه جالب از این حیث، معبد آناهیتا یکی از مهم‌ترین معابد دنیا است. این معبد که متعلق به دوران ما قبل اسلام است به حال خود رها شده تا به مرور بر اثر فرسایش از میان برود. دلیل دیگر بی توجهی، گذاشتن بناهای تاریخی در اختیار حفاران غیر مجاز است که بر کار آنها نیز نظارتی نمی شود.

غیر از نمونه‌های شاخص، دیگر موارد میراث فرهنگی کاملا به حال خود رها شده‌اند. به گفته مدیرکل سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان اصفهان «به جز چند اثر شاخص در اصفهان اکثر بناهای تاریخی در حال تخریب است.» (الف، ۲۲ آبان ۱۳۸۹) طرح احیای بافت‌های قدیمی شهرها که می توانست بخشی از میراث فرهنگی کشور را حفظ کند نیز مورد بی توجهی دولت‌ها به ویژه دولت احمدی نژاد قرار گرفت.

 

بازار سیاه عتیقه

بازار حفریات و کاوش‌های غیر قانونی و غیر مجاز و دزدی میراث فرهنگی ایران بسیار پر رونق است. بسیاری از افراد قدرتمند و صاحب نفوذ نیز در این بازار پر سود دست دارند و به قاچاق آن یاری می رسانند. برخی از سرداران سپاه و نیروهای امنیتی نیز به این میدان وارد شده‌اند.

ثبت و ضبط میراث فرهنگی ایران در دوران جمهوری اسلامی به فعالیتی تفننی و نه جدی تبدیل شد. اگر در این حوزه کاری هم انجام گرفته شده باشد، از سوی علاقه مندان به این میراث در بخش دولتی و غیر دولتی انجام گرفته و مدیران بالاتر به این موضوع وقعی ننهاده‌اند. نه نهادی مدنی وجود دارد که این را از آنها بخواهد و نه اصولا نهادهای مدنی می توانند در ایران به راحتی فعالیت کنند. در حوزه‌های میراث فرهنگی مثل صنایع دستی نه مدیریت تخصصی اعمال می شود و نه بودجه‌های کافی تخصیص می یابد. هنرهای سنتی در معرض خطر یا در شرایط بحران و در حال زوال هستند.

 

سرقت از موزه‌ها و بناهای تاریخی

سرقت از موزه‌ها و بناهای تاریخی یک جریان دنباله دار است که از فرط تکرار و بی توجهی مسئولان به شرایط امنیتی موزه ها می توان از میان رفتن میراث فرهنگی از طریق سرقت را یکی از سیاست های جاری حکومت جمهوری اسلامی به شمار آورد. سرقت از موزه ها حتی تا حد سرقت از موزه ریاست جمهوری بسط و گسترش یافته است.

 

تقابل با ایرانشناسی و شرق شناسی

نظریه‌ تهاجم فرهنگی برای مقابله با توجه عمومی به تمدن غربی توسط دستگاه‌های امنیتی و تبلیغاتی ساخته و پرداخته شد. در پناه این نظریه که یکی از زیر شاخه ‌های نظریه‌ توطئه است، توجه به میراث تاریخی ایران نیز به شرق شناسان و ایرانشناسان غربی و عرفی گرای ایرانی نسبت داده شد. از این جهت ایران شناسی و شرق شناسی که می توانست تحکیم و ترویج کننده میراث فرهنگی کشور از طریق اطلاع رسانی و تحقیق باشد، به حاشیه رفت و از جمله تهدیدات تلقی شد. هنگامی که برخی از مقامات جمهوری اسلامی و همپیمانان آنها (مثل حسن نصر الله) منکر تمدن ایرانی هستند جایی برای ایران شناسی باقی نمی ماند.