حوادثی که در بازارهای مالی دنیا اتفاق افتاده و امروز به عمده ترین مشکل جهان تبدیل شده، واکنش های متفاوتی در بین مسئولین کشورها بوجود آورده است. در این میان دولت مردان ایرانی دست افشان و پایکوبان به استقبال این خبر رفتند. عده ای مدعی شدند که پیروزی انقلاب اسلامی ایران، هم چنان که طومار کمونیسم را در هم پیچید، مقدمات نابودی جهان سرمایه را نیز فراهم آورده است. رئیس جمهور به امامان جمعه توصیه می کند آماده شوند تا رهبری دنیا را در اختیار بگیرند. چرا که تشت بقیه متولیان جهان از بام افتاده است. روزنامه کیهان در تاریخ 18/7/87 از این بحران به عنوان ”ورشکستگی اقتصادی و سیاسی کاخ شیشه ای” یاد می کند. ائمه جمعه هم بی کار ننشسته، چون احمد خاتمی، فریاد بر می آورند که “آمریکا در چاهی افتاد که برای ایران کنده بود”. ریشه این همه سرور و سرخوشی در کجاست؟ آیا به راستی این پدیده، که جهان را گرفتار خویش ساخته است، برای ما مبارک و میمون است؟ اگر نیست، که نیست، پس چرا این همه مایه خوشحالی مسئولین شده است؟
این خوشحالی می توانست ناشی از آن باشد که عده ای در میان سران حکومت ایران به تنهایی و با تحلیل درست اوضاع جهان، وضعیت کنونی را پیش بینی کنند. یا می توانست از این امر سرچشمه گرفته باشد که اتخاذ سیاست هایی در طول این سی سال از طرف نظام جمهوری اسلامی، نتایجی چنین، فارغ از مثبت و یا منفی بودن آن، به بار آورده باشد. در این صورت، بدون هیچ تردیدی، این موهبت! می تواند باعث مباهات! عاملین و مجریان این سیاست ها باشد. اما هیچ یک از تئوری های فوق صحیح نیست. ماجرایی که علائم آن از بحران وام مسکن در سال 2006 در آمریکا شروع شد و امروز پایه های بازارهای سهام را به لرزه درآورده است، سه سال قبل توسط آقای کروگمن، برنده جایزه نوبل، پیش بینی شده بود. این شخص از مخالفین جدی سیاست های اقتصادی تیم حاکم بر کاخ سفید است. او از مخالفین نظام سرمایه نیست، بلکه معتقد است باید انضباط و نظارت بیشتری بر بازارهای مالی ایجاد شود. البته این نظارت را هم به دولت محدود نکرده، حضور تمامی سازمان های مدنی و عمومی را الزامی می داند. هرچند که بحث کنترل بازار هم تنها توسط آقای کروگمن و برای اولین بار نیست که مطرح می شود بلکه در میان صاحب نظران علم اقتصاد سابقه ای طولانی دارد. به نحوی که حداقل از سال 1930، بعد از رکود معروف آن سال ها، توسط گروهی از اقتصاد دانان، میزان کنترل دولت بر بازار، از جمله مباحثی بوده است که در محافل اقتصادی مطرح شده است. بعد از بحران مالی سال 1930 و عوارض ناشی از آن، که سال ها بر اقتصاد دنیا سایه افکنده بود، بارها دنیا شاهد فراز و فرودهای فراوان در اوضاع اقتصادی خود بوده است. به همین دلیل ساده، می توان نتیجه گرفت وضعیت کنونی، که اقتصاد کشورهایی با توان اقتصادی بالا را به چالش گرفته، نمی تواند ناشی از بروز انقلاب اسلامی باشد و به اندازه طول عمر سرمایه داری قدمت دارد. به نحوی که در تمامی منابع کلاسیک چپ، و در رأس آنها تألیفات مارکس ولنین، بحران را امری ذاتی در مناسبات سرمایه داری ارزیابی کرده، آن را یکی از عوامل نابودی این سیستم اقتصادی می شناسند. در این صورت اگر فرضیات قبلی نمی تواند خوشحالی مسئولین را توجیه کند، چه عاملی اسباب این شعف زائدالوصف است؟
دو علت اساسی در این زمان موجبات مسرت خاطر رهبران ایران را فراهم آورده است. اولین علت را، چون ماجرای گرجستان که قبلا به آن اشاره شده است، باید در دور شدن توجهات جامعه جهانی از مسئله هسته ای ایران جستجو کرد. امری که اهمیت زیادی برای هیئت حاکمه ایران دارد. اما مسئله دوم صرفاً مصرف داخلی دارد. چرا که سران ایران با استفاده از فرصت به دست آمده و با استفاده از مغالطه ای آشکار بین اقتصاد مبتنی بر لیبرالیسم و لیبرال دموکراسی، تلاش دارند جامعه را به این نتیجه برسانند که هر چه به لبیرالیسم و دموکراسی باز می گردد محکوم به شکست است. تا از این مسیر هر گونه روش حکومت داری مبتنی بر راهکار های آزادیخواهانه را به سخره بگیرند. در حقیقت از این راه می خواهند نزد افکار عمومی جامعه، به خصوص در میان طیف هوادران خودی، به نحوی از انحاء خوراکی تبلیغاتی برای اثبات برتری بر دشمنان دیرینه خود پیدا کنند. اما آیا این واقعه مهم به همین اندازه که برای متولیان کشور پرفایده! بوده، برای این کشور و ملت هم مفید است؟
متأسفانه به هیچ روی چنین نیست. بر اساس نظر بسیاری از کارشناسان علم اقتصاد، بنا بر دلائل متعدد، روابط اقتصادی و مالی ایران با سایر کشورها، به ویژه کشورهای غربی متأثر از “سونامی وال استریت”، به حداقل خود رسیده است. بنا بر همین نظریات این سطح از روابط نمی تواند تأثیرات سریعی در بازار مالی ایران بوجود بی آورد. اما با کمال تأسف باید گفت تمام داستان به همین جا ختم نمی شود. متعاقب اوضاع کنونی قیمت نفت به نصف قیمت خود در سه ماه پیش، یعنی مرز 67$، رسیده است. در چنین شرایطی که بر اساس گزارش اوپک، با کاهش سی هزار بشکه ای تولید نفت در ایران روبرو هستیم، چه آینده ای را می توانیم برای کشور خودمان تصور کنیم؟ کشوری که بخش بزرگی از تولید ناخالص ملی آن از راه فروش نفت حاصل می شود. سرزمینی که 90% درآمد ارز آن بوی نفت می دهد. اقتصادی که بودجه اش بر مبنای نفت بشکه ای 55$ تدوین می شود وبا قیمت های چند روز اخیر تنها از حاشیه امنیتی پنج دلاری بهره خواهد برد. با این داده ها باز هم می توان از پیدایش چنین رخدادی خرسند بود؟ تازه اگر فرض کنیم که اثر این بازار بلبشو، به همین جا ختم خواهد شد.
در چنین شرایطی آیا بهتر نبود به جای ابراز شادی در مورد اوضاع کنونی جهان، که موجب بیکاری، فقر و گرسنگی روز افزونی در کشورهای غنی و فقیر خواهد شد، به توصیه دبیر مجمع تشخیص مصلحت گوش می کردیم و خود را برای روزهای سخت تر آماده می کردیم؟ آخر این قصه سر دراز دارد و خوشبینان بازار سهام اعتقاد دارند حداقل تا پایان سال 2009 رونق به بازارها باز نخواهد گشت. حتما همه می دانند در عصر جهانی شدن، چه بخواهیم و چه نخواهیم، با سایر کشورهای جهان درون کشتی واحدی نشسته ایم. هر گوشه ای از این کشتی اگر سوراخ شود ضرر و زیان، با قدری تأخیر و یا اندکی تعجیل، دامن همه ساکنین کشتی را خواهد گرفت. آقایان، اگر قصد دارید رهبری جهان را در دست بگیرید بسم الله ما نه بخیل هستیم ونه مدعی. اما تا زمانی که موفق به این کار نشده اید بدانید بر همان شاخی نشسته اید که دیگران جا خوش کرده اند. بُن نبرید. آن زمان همه سقوط خواهند کرد و استخوان ضعفا بیشتر خرد خواهد شد.