یکی بر شاخ بُن می برید

میر حمید سالک
میر حمید سالک

حوادثی که در بازارهای مالی دنیا اتفاق افتاده و امروز به عمده ترین مشکل جهان تبدیل شده، واکنش های متفاوتی در بین ‏مسئولین کشورها بوجود آورده است. در این میان دولت مردان ایرانی دست افشان و پایکوبان به استقبال این خبر رفتند. عده ‏ای مدعی شدند که پیروزی انقلاب اسلامی ایران، هم چنان که طومار کمونیسم را در هم پیچید، مقدمات نابودی جهان ‏سرمایه را نیز فراهم آورده است. رئیس جمهور به امامان جمعه توصیه می کند آماده شوند تا رهبری دنیا را در اختیار ‏بگیرند. چرا که تشت بقیه متولیان جهان از بام افتاده است. روزنامه کیهان در تاریخ 18/7/87 از این بحران به عنوان ‏‏”ورشکستگی اقتصادی و سیاسی کاخ شیشه ای” یاد می کند. ائمه جمعه هم بی کار ننشسته، چون احمد خاتمی، فریاد بر می ‏آورند که “آمریکا در چاهی افتاد که برای ایران کنده بود”. ریشه این همه سرور و سرخوشی در کجاست؟ آیا به راستی این ‏پدیده، که جهان را گرفتار خویش ساخته است، برای ما مبارک و میمون است؟ اگر نیست، که نیست، پس چرا این همه مایه ‏خوشحالی مسئولین شده است؟ ‏

این خوشحالی می توانست ناشی از آن باشد که عده ای در میان سران حکومت ایران به تنهایی و با تحلیل درست اوضاع ‏جهان، وضعیت کنونی را پیش بینی کنند. یا می توانست از این امر سرچشمه گرفته باشد که اتخاذ سیاست هایی در طول این ‏سی سال از طرف نظام جمهوری اسلامی، نتایجی چنین، فارغ از مثبت و یا منفی بودن آن، به بار آورده باشد. در این ‏صورت، بدون هیچ تردیدی، این موهبت! می تواند باعث مباهات! عاملین و مجریان این سیاست ها باشد. اما هیچ یک از ‏تئوری های فوق صحیح نیست. ماجرایی که علائم آن از بحران وام مسکن در سال 2006 در آمریکا شروع شد و امروز ‏پایه های بازارهای سهام را به لرزه درآورده است، سه سال قبل توسط آقای کروگمن، برنده جایزه نوبل، پیش بینی شده بود. ‏این شخص از مخالفین جدی سیاست های اقتصادی تیم حاکم بر کاخ سفید است. او از مخالفین نظام سرمایه نیست، بلکه ‏معتقد است باید انضباط و نظارت بیشتری بر بازارهای مالی ایجاد شود. البته این نظارت را هم به دولت محدود نکرده، ‏حضور تمامی سازمان های مدنی و عمومی را الزامی می داند. هرچند که بحث کنترل بازار هم تنها توسط آقای کروگمن و ‏برای اولین بار نیست که مطرح می شود بلکه در میان صاحب نظران علم اقتصاد سابقه ای طولانی دارد. به نحوی که ‏حداقل از سال 1930، بعد از رکود معروف آن سال ها، توسط گروهی از اقتصاد دانان، میزان کنترل دولت بر بازار، از ‏جمله مباحثی بوده است که در محافل اقتصادی مطرح شده است. بعد از بحران مالی سال 1930 و عوارض ناشی از آن، ‏که سال ها بر اقتصاد دنیا سایه افکنده بود، بارها دنیا شاهد فراز و فرودهای فراوان در اوضاع اقتصادی خود بوده است. به ‏همین دلیل ساده، می توان نتیجه گرفت وضعیت کنونی، که اقتصاد کشورهایی با توان اقتصادی بالا را به چالش گرفته، نمی ‏تواند ناشی از بروز انقلاب اسلامی باشد و به اندازه طول عمر سرمایه داری قدمت دارد. به نحوی که در تمامی منابع ‏کلاسیک چپ، و در رأس آنها تألیفات مارکس ولنین، بحران را امری ذاتی در مناسبات سرمایه داری ارزیابی کرده، آن را ‏یکی از عوامل نابودی این سیستم اقتصادی می شناسند. در این صورت اگر فرضیات قبلی نمی تواند خوشحالی مسئولین را ‏توجیه کند، چه عاملی اسباب این شعف زائدالوصف است؟

دو علت اساسی در این زمان موجبات مسرت خاطر رهبران ایران را فراهم آورده است. اولین علت را، چون ماجرای ‏گرجستان که قبلا به آن اشاره شده است، باید در دور شدن توجهات جامعه جهانی از مسئله هسته ای ایران جستجو کرد. ‏امری که اهمیت زیادی برای هیئت حاکمه ایران دارد. اما مسئله دوم صرفاً مصرف داخلی دارد. چرا که سران ایران با ‏استفاده از فرصت به دست آمده و با استفاده از مغالطه ای آشکار بین اقتصاد مبتنی بر لیبرالیسم و لیبرال دموکراسی، تلاش ‏دارند جامعه را به این نتیجه برسانند که هر چه به لبیرالیسم و دموکراسی باز می گردد محکوم به شکست است. تا از این ‏مسیر هر گونه روش حکومت داری مبتنی بر راهکار های آزادیخواهانه را به سخره بگیرند. در حقیقت از این راه می ‏خواهند نزد افکار عمومی جامعه، به خصوص در میان طیف هوادران خودی، به نحوی از انحاء خوراکی تبلیغاتی برای ‏اثبات برتری بر دشمنان دیرینه خود پیدا کنند. اما آیا این واقعه مهم به همین اندازه که برای متولیان کشور پرفایده! بوده، ‏برای این کشور و ملت هم مفید است؟

متأسفانه به هیچ روی چنین نیست. بر اساس نظر بسیاری از کارشناسان علم اقتصاد، بنا بر دلائل متعدد، روابط اقتصادی و ‏مالی ایران با سایر کشورها، به ویژه کشورهای غربی متأثر از “سونامی وال استریت”، به حداقل خود رسیده است. بنا بر ‏همین نظریات این سطح از روابط نمی تواند تأثیرات سریعی در بازار مالی ایران بوجود بی آورد. اما با کمال تأسف باید ‏گفت تمام داستان به همین جا ختم نمی شود. متعاقب اوضاع کنونی قیمت نفت به نصف قیمت خود در سه ماه پیش، یعنی ‏مرز 67$، رسیده است. در چنین شرایطی که بر اساس گزارش اوپک، با کاهش سی هزار بشکه ای تولید نفت در ایران ‏روبرو هستیم، چه آینده ای را می توانیم برای کشور خودمان تصور کنیم؟ کشوری که بخش بزرگی از تولید ناخالص ملی ‏آن از راه فروش نفت حاصل می شود. سرزمینی که 90% درآمد ارز آن بوی نفت می دهد. اقتصادی که بودجه اش بر ‏مبنای نفت بشکه ای 55$ تدوین می شود وبا قیمت های چند روز اخیر تنها از حاشیه امنیتی پنج دلاری بهره خواهد برد. با ‏این داده ها باز هم می توان از پیدایش چنین رخدادی خرسند بود؟ تازه اگر فرض کنیم که اثر این بازار بلبشو، به همین جا ‏ختم خواهد شد. ‏

در چنین شرایطی آیا بهتر نبود به جای ابراز شادی در مورد اوضاع کنونی جهان، که موجب بیکاری، فقر و گرسنگی روز ‏افزونی در کشورهای غنی و فقیر خواهد شد، به توصیه دبیر مجمع تشخیص مصلحت گوش می کردیم و خود را برای ‏روزهای سخت تر آماده می کردیم؟ آخر این قصه سر دراز دارد و خوشبینان بازار سهام اعتقاد دارند حداقل تا پایان سال ‏‏2009 رونق به بازارها باز نخواهد گشت. حتما همه می دانند در عصر جهانی شدن، چه بخواهیم و چه نخواهیم، با سایر ‏کشورهای جهان درون کشتی واحدی نشسته ایم. هر گوشه ای از این کشتی اگر سوراخ شود ضرر و زیان، با قدری تأخیر و ‏یا اندکی تعجیل، دامن همه ساکنین کشتی را خواهد گرفت. آقایان، اگر قصد دارید رهبری جهان را در دست بگیرید بسم الله ‏ما نه بخیل هستیم ونه مدعی. اما تا زمانی که موفق به این کار نشده اید بدانید بر همان شاخی نشسته اید که دیگران جا خوش ‏کرده اند. بُن نبرید. آن زمان همه سقوط خواهند کرد و استخوان ضعفا بیشتر خرد خواهد شد.‏‎ ‎

‏ ‏