مهدی محسنی در “جمهور” در حاشیه صدور حکم شلاق برای یک فعال حقوق زنان به نام “دل آرام علی” چنین می نویسد:
حکمی که پیش از این با انکارها و قلب حقایق توسط رییس و دیگر کارگزاران دولت نهم در مواجهه با رسانه ها بر تن جنبش زنان، دانشجویان، کارگران و همه آزادای خواهان ایرانی زده شد. در این میان اقتدارگرایان در این اندیشه ی خامند که این تنها پیکر دلارام علی نیست که به دست شلاق می سپارنده بلکه روح سرکش زنان آزادی خواه را افسار می زنند. رویایی که نه تنها تعبیر نخواهد شد که در نهایت کابوس وحشتناکی را برای استبداد رقم خواهد زد.
گرچه به واسطه بی تدبیری ها و سو مدیریت ها و مشکلات روز افزون اجتماعی حساسیت عامه مردم در برابر این اتفاقات کمتر بروز می یابد اما وجدان اجتماعی قطعا در مقال این همه بی عدالتی ساکت نخواهد ماند.
در این شرایط، نوشتن چه فایده ای دارد؟
”خورشید خانوم” هم از موضوع شلاق خوردن دلارام علی آزرده خاطر است:
نوشتن از دو سال و شیش ماه زندان و ده ضربه شلاق دلارام علی هم فایده ای نداره. حتما کسی وجود داره که صدها ضربه شلاق خورده باشه و بگه ده تا که چیزی نیست. یادم نمی ره وقتی که سینا مطلبی انفرادی بود و رفیقی از فعالان سیاسی سابق گفت که دو هفته انفرادی که چیزی نیست، بزرگ می شه!
و من مونده بودم که انگار حتی آزادی هم تقدسی نداره تو دنیای “پست مدرن” امروز ما. حالا هم انگار باید بگیم ده ضربه شلاق که چیزی نیست. دو سه تا ایمیل فوروارد می کنیم و دو دقیقه اخم می کنیم و شاید یه چیزی هم می نویسیم و می ره پی کارش. اصلا چه اهمیتی داره که قراره ده ضربه شلاق به پیکر برابری خواهانه یه انسان وارد شه.
یه انسانی که به جای خیلی از جوون های مثل خودش دنبال دو تا موبایل گرفتن و سی دست مانتو از فلان مزون و فلان برند لباس و فلان نوع قهوه نبوده. انسانی که به جای حال و حول رفته جنوب شهر به کودکان کار درس داده، رفته بم سراغ بچه های سرگردان، رفته وسط یه میدون شهر که بگه زن ها هم آدمن و باید، باید، حقوق برابری اندازه مردا داشته باشن.
جشن تولد برای کورش کبیر
روز دوم از گزارش هفتگی همایون خیری در “آزاد نویس” به تصمیم اخیر سازمان میراث فرهنگی برای جشن گرفتن زادروز کورش اختصاص دارد:
باز هم بگویید آدم یاد حرفهای مرحوم آذری قمی نمیافتد! هنوز که هنوز است جمهوری اسلامی دارد بابت مراسم جشنهای دو هزار و پانصد ساله بد و بیراه میگوید به شاه و حکومتش. هیچ هم حرف تاریخ ایران باستان و اینها را هم نمیزند که بالاخره قدیمها هم کشور ایران وجود داشته، حالا ناغافل سازمان میراث فرهنگی یادش افتاده که خوب است تولد کورش کبیر را جشن بگیرد. بهانه هم دارند که مطابق معمول از کتب دینیست.
حالا انصافأ سازمان میراث فرهنگی از کدام منبعی میخواهد دربارهی کورش و دورانش تحقیق کند؟ با همین یک کلمهی ذوالقرنین که نمیشود جشن تاریخی برگزار کرد. خوب معلوم است که باید بروند همان آدمهایی را که قبلأ تحقیق کرده بودند بیاورند که همانها باز حرف و سند تاریخی برای جشن فراهم کنند، دقیقأ همین کاری که شاه انجام داد.
حالا یکی اسمش را گذاشته بود کورش کبیر، یکی دیگر میگذارد ذوالقرنین. خیلی جالب میشود که سازمان میراث فرهنگی این وسط جشن گرفتن یک شعار کورش بخواب که ما بیداریم مذهبی هم در کنار ذوالقرنین تولید کند که بیحساب بشویم. مرحوم آذری قمی گفته بود همه چیز میشود، حالا بحمدالله دارد میشود!
من هم می ترسم
آخرین پست ارسالی آمنه شیرافکن در “پنجره ای از آن خود” از ترس او از آینده حکایت دارد:
می خواستم بگم که چند وقتیه که می ترسم. نه از دزد و نه از سر و صدا. نه واقعا این روزها از این طور چیزها نمی ترسم. حتی یک دوره ای بود که از مرگ می ترسیدم و البته باید بگم که این روزها حتی از مرگ هم نمیترسم. نه تقریبا کلاس ترسم اندکی بالا رفته. مابین این همه ترس ها، وبلاگ محمد جواد کاشی رو خوندم. باید بگم من تقریبا این بار از همینهایی می ترسم که کاشی در وبلاگش نوشته. از جنگ از فاشیست. از حماقت و بلاهت. از زندان. از خفقان. من می ترسم.
رفته بودیم منزل دکتر رزاقی. عیسی سحرخیز هی تاکید می کرد که خانم رزاقی این هایی که این جا جمع شدند همگی تجربه زندان رفتن رو داشتند. من به مریم گفتم ما که نداشتیم. سوسن رو بعد از مدت ها خونه دکتر دیدم. آسیه رو، مینو مرتاضی و خیلی های دیگه رو. اصلا از اینکه هی بریم خونه یکی که رفته زندان و بعد هم منتظر بشیم تا از زندان در بیاد خوشم نمی یاد.
حجاب فوتبالیست ها هم کامل بود
فریده غایب در وب سایت “کانون زنان ایرانی” راوی مسابقه فوتبال زنان ایران با زنان هندی ست:
در بین دو نیمه، نیرو های پلیس زن حفظ حجاب را به تماشاگران متذکر می شوند. مهتاب دختر جوان از این تذکر ناراحت است: “اینجا اجازه عکاسی و فیلمبرداری که داده نشده و تمام موبایل ها را در ورودی استادیوم گرفته اند.اما نمی دانم که چرا در این شرایط هم نمی توانیم راحت باشیم.“
در این بازی حجاب بازیکنان نیز کامل بود. روسری های سفید رنگی که محکم به سر بسته شده اند با بلوز و شلوارهای قرمز.اما تیم مقابل بدون حجاب و با شلوارک چابک تر به نظر می رسیدند. دلیل حفظ حجاب در این بازی حضور سرمربی هند؛ تنها مرد حاضر در استادیوم بود.
زنی میانسال شیپور سفیدرنگ را با یک فوت به صدا در می آورد. او جز شیپور و پرچم چند در قابلمه هم آورده که دست به دست می چرخد صدایش همراه با صدای کامیون مانند شیپور در فضای استادیوم می چرخد. خانه دار است و برای اولین بار در چنین جمعی حضور یافته:“ای کاش تماشاگران بیشتری به اینجا می آمدند و تیم مان را بیشتر تشویق می کردند.“
اعتراض به سهمیه بندی جنسیتی در دانشگاه ها
”اسپارترا” که یک وبلاگ جمعی مربوط به مسائل زنان است از اعتراض سازمان یافته به محدودیت های جنسیتی در سهمیه بندی دانشگاه ها خبر می دهد:
فراخوانی نوشتهایم در سایت میدان برای اعتراض به “سهمیهبندی جنسیتی” که امسال به طرز عجیبی در دانشگاهها اعمال شده:
با وجود سکوت و یا تکذیب مقامات دولتی درباره اعمال سهمیه بندی جنسیتی در کنکور امسال، اطلاعات جمع آوری شده از دانشگاههای مختلف حاکی از آن است که این سهمیه بندی نه فقط در رشته های پزشکی، بلکه در تمامی رشته های فنی و مهندسی و حتی علوم انسانی نیز اعمال شده است. مراجعات مکرر داوطلبان دختری که رشته و شهری که در آن پذیرفته شده اند تناسبی با رتبه شان ندارد به سازمان سنجش نیز این موضوع را تایید می کنند.
نحوه اعمال سهمیه بندی جنسیتی در کنکور امسال به این ترتیب بوده که برای پسران یک سهمیه حداقل 40 درصدی درنظر گرفته شده است؛ به صورتی که در تمام رشته ها تعداد پسران پذیرفته شده، حتی اگر رتبه هایشان بسیار پایین تر از دختران باشد، نباید کمتر از 40 درصد کل ظرفیت شود.
گروه میدان زنان، کمیسیون زنان دفتر تحکیم وحدت و شبکه ی وکلای داوطلب ضمن اعلام اعتراض نسبت به این اقدام کاملا غیرقانونی وزارتخانه های بهداشت و علوم و سازمان سنجش آموزش کشور قصد دارند سلسله فعالیت هایی را در اعتراض به این عمل و نیز برای جلوگیری از تکرار آن در کنکور سراسری سال 1387، سازماندهی کنند.
متاسفم که در چنین شرایطی همدیگر را می بینیم
ایمان پاک نهاد در وبلاگ “تاملات نابهنگام” به نقل از کانون زنان ایرانی، راوی گزارش دیدار جمعی از فعالان سیاسی و حقوق زنان با خانواده سهراب رزاقی استاد دانشگاه و فعال مدنی ست که به تازگی دستگیر شده:
سوسن طهماسبی، از اعضای هیات مدیره کنشگران و فعال جنبش زنان که به جمع اضافه شده بود از این که در چنین شرایطی فعالان جامعه مدنی در کنار هم جمع اند اظهار تاسف کرد: “متاسفم که در این شرایط همدیگر را می بینیم. اما این اتفاقات اتحاد ما را برای رسیدن به جامعه مدنی قوی ترو حمایت از یکدیگر را بیشتر می کند. شاید این را نمی دانند.”
طهماسبی که خود اخیرا به دادگاه احضار شده بود، در باره وضع پرونده موسسه کنشگران و سهراب رزاقی هم چنین گفت: “همه فعالیت هایمان برای تقویت جامعه مدنی بوده از طریق برگزاری کارگاههای آموزشی مثل مدیریت سازمان، جذب داوطلب، رفتارهای مشارکتی و توسعه و… و همیشه صلاح کشور را در نظر می گرفتیم. از نظر مالی هیچ مشکلی نداشتیم چون همیشه توسط موسسات مستقل حسابرسی می شدیم و فعالیتهایمان همیشه در چارچوب قانون بوده.“
این فعال مدنی که همیشه خنده ای به لب دارد، در حالی که دو انگشت نشانه اش را به هم چسبانده بود، گفت: ”مردمی را که باید در شرایط تهدید بین المللی در کنار دولت باشند، بی دلیل در مقابل خود قرار می دهند. چرا باید افراد دلسوزی مثل دکتر رزاقی را در مقابل خود قرار دهند.“
خانم رجبی هم تقلب را تایید کرد. منتها در گذشته
بهزاد افشاری در “درخت بی سایه” از اینکه فاطمه رجبی همسر سخنگوی دولت هم مخدوش بودن انتخابات های گذشته را تائید کرده، متعجب است و می نویسد:
فاطمه ی رجبی در آخرین مطلبش برای هاشمی شاخ و شانه کشیده و گفته که بیا با من مناظره کن تا من حالت را بگیرم و ازت یک سری سوال آبدار بپرسم. خانم رجبی ضمن زیر سوال بردن انتخابات های گذشته عمده ی آن ها را مساله دار توصیف کرده و یک جورهایی گفته که در همه ی آن ها دست برده می شده!
واقعا خیلی جالبه که همسر آقای الهام در چنین شرایطی تمام گذشته جمهوری اسلامی را زیر سوال می برد و آب از آب تکان نمی خورد. این گونه گفتار و رفتار ها این فکر را در آدم ایجاد میکند که نکند خدای ناکرده انقلاب دیگری در راه است!
مگر اینکه بیل دسته گلی به آب دهد!
”حاجی واشنگتن” در خصوص انتخابات آینده در امریکا نوشته است:
مدتی است هر دو سه هفته یک بار، یکی از نخبگان امور انتخاباتی به دفتر ما میاد تا ما رو درباره انتخابات ریاست جمهوری پیش روی آمریکا شیرفهم کنن. روزی یکی از این افراد با قاطعیت گفت هیلاری کلینتون نامزد دموکرات ها برای انتخابات سال ۲۰۰۸ خواهد بود “مگر این که” شوهرش بیل دسته گلی به آب بده!
اون موقع در نظر سنجی های ملی محبوبیت هیلاری با ۴۰ درصد، دو برابر از نفر دوم یعنی اوباما بیشتر بود. این روزها هم این رقم به ۵۰ رسیده. حدس زدن پیشتاز بودن هیلاری خیلی کار سختی نیست و تکلیف همگی هم تا فوریه مشخص می شه ولی این “مگر این که” گفتن چیزی بود که توجه همه رو به خودش جلب کرد.
کارشناس عزیز در توضیح حرفش گفت “اگر روزی دیدید یکی از کاندیداهای دیگر دموکرات مثل ادواردز یا اوباما از کلینتون سبقت گرفته، قبل از این که دنبال معجزه اون فرد باشید برید ببینیند بیل کلینتون چه گندی بالا آورده”.
قصاص سینا برای همیشه منتفی شد
میترا خلعتبری در “فریاد سکوت” از خوشحالی اش به خاطر لغو همیشگی قصاص سینا پایمرد می نویسد:
امروز شادی شنیدن خبر لغو همیشگی قصاص سینا پایمرد با پیگیری های پرونده ماکوان مولود زاده همراه شد. البته نه اینکه پیگیری و استرس پرونده ماکوان فقط برای امروز باشه که در تمام این چند روز به خصوص بعد از دیدن پدرش بییشتر شد. اما به این خاطر میگم این دو اتفاق امروز برام خاص بود چون، خوشحالی را حتی از صدای پدر و مادر سینا از پشت خط تلفن حس می کردم و اضطراب از اجرای حکم ماکوان را در چهره پدرش می دیدم.
خبر لغو قصاص همیگشی سینا را امروز صبح اول وقت پدرش بهم داد. وای که چقدر خوشحال شدم. پس از مدت ها یک صبحانه کامل خوردم. کلی بالاو پایین پریدم و به هر کسی که می رسیدم این خبر را می دادم.
تند نرو برادر!
داستان اختلافات هواداران اعتماد ملی و مشارکت که در وبلاگ بلاگرهای هوادار این دو جریان هم نمود یافته، ابعاد جالب توجهی یافته است. آرش که گویا هوادار مشارکت است در “ایران پاپاراتزی” یادداشتی در پاسخ به نوشته عبدالله اوحدی عضو شورای مرکزی اعتماد ملی نوشته. بخشی ازاین پاسخ که نویسنده می گوید سایت نوروز هم نتوانسته به خاطر لحن تندش آن را منتشر کند این است:
خیلی تند نرو بردار، تازه این اول راه اصلاحات است، هرچند اگر شما و دوستان هم حزبی تان خیال می کنید اصلاحات قافیه را باخته و در چنگ این قافیه تنگ، دل و دین به باد داده است. اشتباه نکنید اما، منظور من فلان عضو شاخه جوانان موتلفه یا آن آقای تازه به دوران رسیده ستاد رایحه خوش خدمت نیست.
حتی مرادم از این حرف ها به سیاق طرفداران قالیباف و محسن رضایی هم بر نمی گردد. بیشتر از این در عجبم که راستی چه سر و سری است با برخی از این دوستان تازه حزبی اعتماد ملی که اینگونه تنها و تنها ذره بین برداشته اند در میان خبرها و نظرها و غور می کنند.
در یک صف یا ترکیه و سوریه و افغانستان بر سر مولوی
با برگزاری کنگره مولانا در تهران؛ بحث های مرتبط با او حتی به کلاس های درس فلسفه هم رسیده است. نویسنده “رادیو سیتی” از مجادله و بحث خود با استادش در این زمینه خبر می دهد و در بخشی می نویسد:
راهحلی که استاد پیشنهاد میکرد خیلی برای من جالب بود. می گفت ما باید به جای رو در رو قرار گرفتن با کشورهایی مثل ترکیه، افغانستان و حتا سوریه، با اونها در یک صف قرار بگیریم و خوانش خودمون رو به دنیا ارائه بدیم.
یه چیز خیلی جالبی هم تعریف کرد. گفت که یکی از دوستان ترکاش که دانشجوی دکترا بوده، باهاش بحث می کنه که اشعار اصلی مولانا به زبان ترکی سروده شده. استاد باهاش شرط بندی میکنه و اون دانشجوی دکترا به دانشگاهش زنگ میزنه و تازه متوجه میشه که اشعار اصلی مولانا به زبان فارسیه و اون ها در ترکیه، از ترجمه ی ترکیاش استفاده میکنن!
ولی استاد معتقد بود که ترکها به معرفی مولانا در جهان خیلی کمک کردن و باعث شدن که موجی از فرهنگ ایرانی، از شمال خراسان به روم (همین ترکیه) منتقل بشه، مثلا نشانه و سمبل ایرانی سرو، از همین طریق وارد فرهنگ و ادبیات ترکیه شده.