این انتظار که مهندس موسوی و مهدی کروبی از آیت الله خمینی انتقاد کنند، از نظر سیاسی نادرست است و هیچ کمکی به گذار به دموکراسی نمی کند. اولا: این دو حق دارند مدافع وی باشند و او را فردی بدانند که با ولی فقیه بعدی از زمین تا آسمان فاصله داشت و دارد. ثانیاً: ولی فقیه و مریدانش از هر حربه ای برای زدن این دو استفاده می کنند. تمام کوشش آنها این است که موسوی و کروبی را ضد آیت الله خمینی، ضد انقلاب، ضد جمهوری اسلامی و ضد اسلام نشان دهند. فشار وارد آوردن بر این دو برای دوری از اسلام و آیت الله خمینی، درست همان فشاری است که آیت الله خامنه ای و مدافعان سلطانیسم بر آنها می آورند. باید اجازه داد تا آنها همانگونه که درست می دانند، به مبارزه ادامه دهند. مهم این است که آنچه آنها می خواهند و می کنند؛ چیزی است که راه به دموکراسی و آزادی و حقوق بشر می دهد. پذیرش فرایند دموکراتیزه کردن ساختار سیاسی و کل جامعه همان و، زوال سلطانیسم و ولایت فقیه و حکومت دینی همان. مهندس موسوی در گفت و گویی که درباره ی همین موضوع کرده، گفته است:
“بنده در همان ابتدای شکل گیری راه سبز امید به صراحت خود را یک همراه جنبش معرفی کردم. برای آنکه به صراحت اعتقادات خود را بیان کنم همانطور که جزو ویژ گی های این جنبش بیان صریح و صادقانه اندیشه ها است، ما از تعامل اندیشه ها ضرر نمی کنیم. ولی از پنهان کردن هویت خود در میان جمعی که خواستار صداقت است، قطعا ضرر می کنیم. یادمان باشد که شاید بهترین پوستر جنبش سبز “دروغ ممنوع است” بود. این چه انتظاری است که بنده یک تجربه ی ۱۰ ساله و پر از رویدادهای گوناگون را نادیده بگیرم. نه من بلکه تعداد کثیری از ملت ما هزاران خاطره ازایشان دارند و تاثیرگرفته از دوران امام هستند و حاضر نیستند در مقابل تحریف ها و بی انصافی ها رضایت بدهند. آیا صرف نظر کردن از این سرمایه ی عظیم اجتماعی درست است؟ آیا این همان چیزی نیست که زندانبانان از ما می خواهند”[1].
حق با مهندس موسوی است که از صراحت و صداقت و بیان آزاد دیدگاه های متفاوت دفاع می کند و آن را به سود جنبش به شمار می آورد. به همین دلیل به کوتاهی تمام، دیدگاه خود را بیان خواهم کرد:
دفاع از آیت الله خمینی و خود را پیرو او معرفی کردن از نظر تاکتیکی و استراتژیک نادرست است. به محض آنکه مدعای “پیروی از امام راحل” طرح گردد، ساز و برگ های سرکوبگر سلطان(ارتش،سپاه،بسیج، نیروی انتظامی،وزارت اطلاعات،قوه ی قضائیه و…) و ساز و برگ های ایدئولوژیک سلطان(رادیو و تلویزیون، مطبوعات،ائمه ی جمعه و جماعات،حوزه های علمیه ی دولتی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزارت فرهنگ و آموزش عالی، وزارت آموزش و پرورش و…) این مدعا را مطرح خواهند ساخت که آیت الله خمینی گفته است:” پشتیبان ولایت فقیه باشید تا مملکت شما آسیب نبیند “، یا بر حمایت آیت الله خمینی از آیت الله خامنه ای برای رهبری سخن خواهند گفت[2]، یا از این که او فتوا صادر کرد که برای حفظ نظام همه ی احکام اولیه ی اسلام را می توان تعطیل کرد، چه رسد به بقیه ی امور را.
آیت الله خمینی که حفظ نظام را مهم تر از کلیه ی احکام شرعی به شمار می آورد و آن را تئوریزه کرد، برای حفظ نظام هر عملی را مجاز می دانست. مگر در تابستان 1367 چند هزار زندانی سیاسی به حکم او قتل عام نشدند؟ سرسپردگی به آیت الله خامنه ای با سرسپردگی به آیت الله خمینی تفاوتی ندارد، هر دو مصداقی از نظام سلطانی را به نمایش گذارده و می گذارند. وقتی موسوی و کروبی به اعدام های خلاف آئین دادرسی اعتراض می کنند، پاسخ می شوند که امام در دوران نخست وزیری شما حکم اعدام هزاران تن را صادر کرد[3]. وقتی با سران نهضت آزادی ملاقات می کنید، می گویند امام بدترین تعابیر را درباره ی آنها به کار برد[4]. وقتی به ایت الله منتظری نامه می نویسید و پس از رحلت آن آزاده مرد به مراسم تشیع جنازه ی او می روید، نامه ی برکناری او توسط آیت الله خمینی را علم می کنند که جایگاه ایت الله منتظری را قعر جهنم قلمداد کرده بود[5].
موسوی و کروبی و خاتمی و دیگر رهبران میانی جنبش ؛ نمی توانند بخشی از اقشار جامعه را که مرید رهبر و پیرو اسلام فقاهتی بنیادگرایانه اند، جذب کنند. جنبش سبز فقط می تواند اقشار چند میلیونی مخالف و میلیونها شهروند بی طرف را جذب و سازماندهی کند. البته روشن است که پایگاه اجتماعی سلطان و سلطانیسم کمتر از ده درصد است و آنچه آنان را سراپا نگاه داشته، دلارهای نفتی و دستگاه گسترده ی سرکوب است، نه مشروعیت نظام یا رهبری. روشن است که آزادیخواهان سرکوبهای گسترده ی دهه ی اول انقلاب(انقلاب فرهنگی، اعدام ها، زندان ها و شکنجه های سیستماتیک و…) را فراموش نکرده اند.
اگر مجموع نکات یاد شده را در نظر بگیریم،می توان این راهکار را پیشنهاد کرد که میرحسین موسوی،مهدی کروبی، محمد خاتمی و…؛ به جای تکرار مداوم پیروی از “راه امام”،یا بیان این سخن که “امام خمینی بزرگترین الگوی اصلاح طلبی است”؛ در این خصوص سکوت پیشه کنند و سخنی نگویند که نه تنها هیچ کس را جذب نمی کند، بلکه بخش هایی مهمی از فاعلان جنبش دموکراسی خواهی را دفع می کند.
اکبر گنجی
منبع: روزآن لاین، 13 خرداد 1389
پاورقی ها:
1- رجوع شود به لینک: http://www.kaleme.com/1389/03/11/klm-21213
2- هاشمی رفسنجانی نه تنها از تایید آیت الله خمینی سخن گفته است، بلکه مدعی است در آن جلسه میرحسین موسوی هم حضور داشته است. می گوید:
“در زمانی که بحث عزل آیت الله منتظری جدی بود، به امام گفتیم:“بعد از شما چه اتفاقی می افتد؟ ما که رهبری نداریم. خلأ پیش می اید” که ایشان گفتند:“آقای خامنه ای هست”. این تعبیر را در جمع ما 5 نفر[موسوی اردبیلی، سید علی خامنه ای، هاشمی رفسنجانی، میر حسین موسوی، احمد خمینی] گفته بودند…آیت الله خامنه ای به امام گفتند:“گفتن این مطالب این جلسه را بر ما حرام کنید”…از بعضی از اعضای خانواده ی امام نقل کردند که وقتی آیت الله خامنه ای در دوره ی ریاست جمهوری به کره ی شمالی رفته بود و امام فیلم سفر را از تلویزیون تماشا می کردند، گفتند:“ایشان برای رهبری صلاحیت دارند”…[تصمصم سریع]خبرگان و رأی آوردن ایشان پنج دلیل داشت…دوم، همین حرف هایی را که پنج نفری از امام شنیده بودیم، مطرح کردیم…چهارم، آن حرف هایی هم که نقل کردند امام پای تلویزیون گفتند، موثر بود”.
نکته ی جالب توجه این است که هاشمی رفسنجانی در آستانه ی درگذشت آیت الله خمینی و رهبری آیت الله خامنه ای، دوباره این سخنان را روی سایت خود گذاشته است. رجوع شود به لینک:
http://www.hashemirafsanjani.ir/?type=dynamic&lang=1&id=2027#
آیت الله حائری شیرازی هم گفته است، پس از رأی گیری خبرگان و انتخاب آیت الله خامنه ای به اتفاق آیت الله جنتی به دیدار احمد خمینی رفته اند:
“بعد از اینکه خبر رأی گیری مجلس خبرگان و نتیجه آن را به اطلاع ایشان رساندیم، ایشان گفت: “قلب امام را خشنود کردید” و ادامه داد: “چند روز قبل به اتفاق امام پای تلویزیون نشسته بودیم و مراسم سان دیدن رئیسجمهور به همراه کیم ایل سونگ رهبر کره شمالی از تشریفات را تماشا می کردیم. من دیدم که حضرت آیتالله خامنهای در حرکتشان بسیار با وقار هستند و این موضوع را به امام نیز گفتم. امامخمینی فرمودند که هرچه فکر می کنم، می بینم که حضرت آیتالله خامنهای برای رهبری مناسب ترین فرد هستند”.
رجوع شود به لینک: http://rajanews.com/detail.asp?id=51802
3- دادستان تهران در این خصوص خطاب به مهندس موسوی گفت:
“یکی از کاندیداهای شکستخورده ی انتخابات که اعدامها را محکوم کرده بهتر بود که وی به پرونده ی خود این اتهام را اضافه نمی کرد. حمایت از کسانی که مرتکب عملیات تروریستی شدهاند و تعدادی از مردم را شهید کردهاند، از آنها اسلحه کشف شده و علیه نظام اسلامی قیام کردهاند، چه معنایی دارد؟ کسانی که مدعی پیروی از خط امام هستند، چگونه می توانند آموزههای ایشان را که ایستادگی در برابر گروهکهای معاند بود، فراموش کنند. در همان سالهایی که اعدامهایی بر اساس حکم حضرت امام علیه منافقین صورت گرفت، ایشان نخستوزیر بود. اگر چنین ادعایی دارد، چگونه در آن دوران خدمت کرد… وی در سال 1367 در جریان احکام حکومتی حضرت امام در مورد منافقین بوده و به خوبی می داند که قوه قضاییه در چهارچوب قوانین و مقررات کشور اقدام می شود…این فرد مدتی پیش هم با اعضای نهضت آزادی که امام آن قدر از آنها بد گفتند، ملاقات کرد و این اظهار نظر در ادامه ی همان جریان است”.
http://sabzenabe2.blogfa.com/author-sabzenabe2.aspx
4- آیت الله خمینی نوشته بود:
“نهضت به اصطلاح آزادی طرفدار جدی وابستگی کشور ایران به آمریکا است، و در این باره از هیچ کوششی فروگذار نکرده…اگر خدای متعال عنایت نفرموده بود و مدتی در حکومت موقت باقی مانده بودند ملتهای مظلوم بویژه ملت عزیز ما اکنون در زیر چنگال آمریکا و مستشاران او دست و پا می زدند و اسلام عزیز چنان سیلی از این ستمکاران می خورد که قرنها سر بلند نمی کرد، و به حسب امور بسیار دیگر، نهضت به اصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی یا قانونگذاری یا قضایی را ندارند ؛ و ضرر آنها، به اعتبار آن که متظاهر به اسلام هستند و با این حربه جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد و نیز با دخالت بی مورد در تفسیر قرآن کریم و احادیث شریفه و تاویلهای جاهلانه موجب فساد عظیم ممکن است بشوند، از ضرر گروهکهای دیگر، حتی منافقین این فرزندان عزیز مهندس بازرگان، بیشتر و بالاتر است…نهضت به اصطلاح آزادی و افراد آن چون موجب گمراهی بسیاری از کسانی که بی اطلاع از مقاصد شوم آنان هستند می گردند، باید با آنها برخورد قاطعانه شود، و نباید رسمیت داشته باشند”(روح الله خمینی، صحیفه ی نور، جلد 20 ، ص 482- 481).
5- آیت الله خمینی در نامه ی 6/1/1368 در خصوص برکناری آیت الله منتظری از جانشینی خود نوشته است:
“از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین می سپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست دادهاید…به قدری مطالبی که می گفتید دیکته شده منافقین بود که من فایدهای برای جواب به آنها نمی دیدم. مثلا در همین دفاعیه شما از منافقین تعداد بسیار معدودی که در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و می بینید که چه خدمت ارزندهای به استکبار کردهاید…از آنجا که سادهلوح هستید و سریعاً تحریک می شوید در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد…نامهها و سخنرانیهای منافقین که به وسیله شما از رسانههای گروهی به مردم می رسید؛ ضربات سنگینی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان و خونهای پاک شهدای اسلام و انقلاب گردید؛ برای اینکه در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمک تان کند . و الله قسم ، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولی در آن وقت شما را سادهلوح می دانستم که مدیر و مدبر نبودید ولی شخصی بودید تحصیلکرده که مفید برای حوزههای علمیه بودید و اگر این گونه کارهاتان را ادامه دهید مسلما تکلیف دیگری دارم و می دانید که از تکلیف خود سرپیچی نمی کنم. و الله قسم ، من با نخستوزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی می دانستم. و الله قسم ، من رای به ریاست جمهوری بنی صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم”(روح الله خمینی، صحیفه ی نور، جلد 21 ، صص 332- 331).