”آزادنویس” از وضعیت اصلاح طلبان در ارتباط با انتخابات نوشته است:
تأسف ماجرا در این است که همین حضرات اصلاح طلب با همهی ادعایی که دارند، اما همین هفتهی گذشته بر اساس یک تصمیم غیرقانونی اصلأ زمینگیر شدهاند. هادی قابل رئیس حزب مشارکت در قم خلع لباس شده. لباس هادی قابل را که دولت به ایشان نداده که حالا بتواند از او بگیرد. خرج تحصیل او را هم دولت نداده بلکه معلمش داده. معلمش هم که از دولت پول نگرفته، از مردم گرفته. دادگاهی هم که او را محکوم کرده خودش جای هزار جور سؤال قانونی دارد.
خوب حالا حزب مشارکت یا اصولأ اصلاح طلبان با همین یک مورد که یکی از رهبرانش را به این روز انداختهاند کاری که از دستشان برنمیآید جز بیانیه دادن. تحصن کردنشان هم که به هیچ جایی نرسید از بس که یکی به نعل میزنند یکی به میخ. پس آخر چه اصراریست که بروند و مذاکره کنند برای ورود چهار نفر که همهی کاری که میتوانند بکنند همین روی صندلی نشستن است؟
ببر وحشی درونم بیدار شده است
”آذرستان” می نویسد که وقتی کسی نظرات نامربوط و من غیر حق می دهد، به خشم می آید:
من همین گونه ام. پرحرف و گاه عصبی. تازگی ها هم فهمیده ام که پر از خشمم ولی چون دستم به ایجادکنندگان این خشم بزرگ نمی رسد، گاه افسرده می شوم و گاه این قدر جیغ جیغ می کنم که خودم فکر می کنم بس است. حتی تازگی نتوانستم با مسئول ارشاد که در “عصرجدید” نشسته بود و آن طور شکمش را داده بود جلو و هی می گفت پولتان را پس نمی دهیم و بروید در سایت جشنواره انتقاد بنویسید، درست و آرام حرف بزنم و بچه ها متوجهم کردند که کم مانده بروم توی شکمش.
من آشکارا اذیت می شوم وقتی کسی نظرات نامربوط می دهد اما خب تازگی ها زیادتر به رویم نمی آورم و می گذارم آدمه هی بگوید و خالی شود. من این گونه ام. مثل تمام آدم ها، با عیب ها و خوبی ها. اما ببر وحشی در درونم هست که روزهایی، از خشم از سر حق، بیدار می شود.
وای به فردای ما
”بر ساحل سلامت” چنین می نویسد:
دیروز در جلسه ای که یکی از دوستان تشکیل داده بود، مطلع شدم که در مرحله دوم رد صلاحیت شده است. تنها چیزی که به ذهنم رسید این بودکه به ایشان تبریک گفته و ورودشان را به حوزه اصلاح طلبی خوش آمد گویم. اما هرچه گذشت و اخبار مختلف را، اعم از انصراف دکتر عارف شنیدم، واقعا احساس کردم وای به فردای ما!
دوستی می گفت فردایی را می بیند که خط قرمز نظام و تندروترین تندروها شده آقای کروبی. هم ایشان که در این مدت کم جفا به اصلاح طلبان نکرده اند. به نظرم اصلاح طلبان در آستانه انتخاب سختی قرار گرفته اند. شنیده ها حاکی از انفعال خودبخودی اصلاح طلبان بخاطر نبود کرسی برای رقابت است. و البته هرچند هنوز بعضی دل به شورای نگهبان خوش کرده اند، اما فراموش کرده اند که دیگر یک هفته به انتخابات فرصتی برای تصمیم گیری نیست. گیرم که این شورا حکم به انصاف دهد.
حکایت سرخی صورت ما
”علی خردپیر” نسبت به آینده خود و دیگر نویسندگان مستقل اظهار نگرانی می کند:
در تاکسی نشسته ام. با کوله باری از فکر و پریشانی خیال. نمی دانم عاقبت جماعت خبر نویس و گزارشگر ناوابسته، چه خواهد شد در سرزمینی که آغاز و پایان رفاه را با رانت نوشته اند. تلفن همراه ام زنگ می زند. همکاری در آنسوی خط از خستگی اش می گوید. از ذهن آشفته ای که مدت هاست آرام نگرفته و درگیر و دار آن است که حرفه محبوب خود را رها سازد تا شاید با طی کردن مدارج علمی عالی تر، چند صباحی از فضای آلوده ی رسانه های وطنی…
خنده بازار جشنواره فجر امسال
”روزنامه نگار نو” راوی وضع و حال جشنواره فجر امسال است:
خنده بازاری است جشنواره امسال. برنامهها را که روزانه اعلام میکنند. فیلمهای خارجی را بدون رعایت کپی رایت و اجازه از روی DVD های داخلی کپی کرده اند و تازه فیلم را تکه پاره میکنند و 60 دقیقه نشان میدهند.
فیلمهای “خاک آشنا”ی فرمانآرا و “دایره زنگی”پریسا بخت آور هم به دلیل سانسورهای چندباره انصراف دادند. اصولا وجود صفهای طولانی جشنواره فجر به خاطر سانسور نشدن فیلم هاست که پس از جشنواره تازه باید بروند دنبال تدوین و اصلاحی برای اکران عمومی. اما امسال به نمایش در چند سینمای مختصر هم رضایت نمیدهند.
دیدن دنیا با یک حاشیه سیاه
مونا از یک شهر جنوبی، یک نقاب برام هدیه آورده….یک نقاب خیلی قشنگ….ولی وقتی به چشمات می زنیش، تازه می فهمی که مجبوری دنیا رو با یک حاشیه سیاه ببینی…. از دیروز تاحالا دارم به این موضوع فکر می کنم که چقدر تحمل دنیا با این حاشیه همیشه همراه مشکی سخته….چه فرقی می کنه که دیگرون، بدون نقاب ببینید تو رو یا با نقاب، وقتی که تو به خاطر حضور این نقاب، دنیا رو و آدمها رو با یک حاشیه سیاه می بینی….
فمینیسم غرب و جهان سومی
مریم نصر اصفهانی در “زنانه نگری” تلقی فمینیست های غربی از زنان شرقی را به چالش می کشد:
فمینیسم جهان سوم این فرض را که فمینیست های غربی در رشد کلی تفکر فمینیستی نقش اصلی داشته اند زیر سوال می برد؛ زیرا آنها غالبا تجارب خاص گروه های قومی را که خارج از چشم انداز فرهنگ غربی قرار دارند نادیده میگیرند. آنها به جای زنان غیر غربی سخن میگوید و زنان جهان سومی را زنانی منفعل، لال و دریافت کننده به تصویر می کشند که باید سپاسگزارانه پیرو صرف فعالیت ها و نظریات فمینیسم غربی باشند.
در تصویر فمینیسم غربی از زن جهان سوم او را فردی ذاتا مثله شده برمبنای جنسیت مونث اش و همینطور جهان سومی بودنش معرفی می کنند، در حالیکه زنان غربی تحصیل کرده، مدرن و صاحب عقل و اراده معرفی میشوند.
مرگ ناگهانی؟! بله هست
”سهام الدین بورقانی” در رثای مرگ پدر چنین بغض ترکانده است:
می گفتم مگر مرگ غیرناگهانی هم داریم که علی الدوام می نویسند و می گویند درگذشت ناگهانی فلان وبهمان؟ اما حالا معنای واقعی ناگهانی را گرفتم. یعنی اینکه ساعت 18:19دقیقه با بابات صحبت کنی، بگویی، بخندی، با لهجه به هم تیکه بیندازید و یک ساعت بعد زنگ بزنند بگویند خودت را برسان، که چه؟ بابات افتاده، به سختی نفس می کشد والخ.
بله دیگر، غم فراق احمد بورقانی دشوار است نه از آن رو که پدری مهربان و سرحال و… بود بلکه او رفیقی ”پایه” بود به قول ماها. دوست بود و همراهی خوش محضر وبا وسعت مشرب و این کار را سخت تر می کند. باورش سخت است انگار. مدام با خودت کلنجار می روی که چاره ای نیست وباید ساخت. گریه میکنی وخالی می شوی. لختی می گذرد اما بد مصب انگار همه چیز ریست می شود!
چهار گرایش روحانیت
آخرین پست “آذر” مربوط است به جریان شناسی چهار گرایش متفاوت در میان روحانیت:
”هیچ جامعهای را نمیتوان یافت که فاقد شکاف و یا تنها دارای یک شکاف اجتماعی باشد.“(1) این گزاره در جامعه روحانیت ایرانی که پس از انقلاب 57 دستی بر آتش سیاست زدند، بیش از پیش به کار آمد تا بر حکومتورزان جدید چوب حلاجی زده شود و دستهبندیهای آنان در شناخت “اسلامگرایان ایرانی” به کار آید. اما آنچه در این میان نگاشته شد، پیش از آنکه بر دستهبندیهای “روحانیت انقلابی” یا “مدافعان اسلام سیاسی فقاهتی” استوار باشد، در دو منظر پرداخته شد…
جنون و قدرت
”پنجره ای از آن خود” بعد از خواندن کتابی از فوکو، این پست را قلمی کرده است:
قدرت در وادی جنون هم وارد می شود. داشتم کتاب جنون فوکو را می خواندم. قدرت اگر دقت کنی مدام در حال تولید است که تقریبا وارد هر عرصه ای می شود. به چنگ می آورد و می شناسد. به قولی اعتماد به نفسش بالاست و علم، نوعی ابزار است برای قدرت که بشناسد و به مهار در آورد.
دلم از این همه کمیتهای بی حاصل مزخرف به هم میخورد. باستان شناسی علم؛ روش تحقیق علمی فوکو. می رود توی کتابخانه می نشیند و بعد میان آن همه اسناد قدیمی، تاریخ دیوانگان را به جنون قدرت پیوند میزند. دلم نمی خواهد بروم و میان مدارک اسناد و کتابخانه های غبار گرفته مشارکت مدنی زنان در تهران را بررسی کنم. دلم می خواهد به همین روش هایی که استادانمان توی دلشان به آن می خندند بدانم از چه جنس است این جنون های مدام. جنونی که جنسیت نمی شناسد.
اصلا اخلاقی نیست
”حاشیه نگاری” هم به گذاشتن امضای فعالان سیاسی زیر بیانیه ها بدون اطلاع خودشان، معترض است:
چندی پیش خبری دیدم که چند تن از نویسندگان هفته نامه شهروند منکر امضاء یک بیانیه شده اند و از قضا همان روز با سه تن از فعالین خوشنام مطبوعاتی(بهروز گرانپایه، مراد ویسی و داود محمدی)صحبت می کردم که آنها نیز از قرار گرفتن نامشان درپای بیانیه ها بدون هماهنگی گله مند بودند.
البته کسی در اینکه در فضایی که فعالین سیاسی و دانشجویی بی دلیل در بازداشتگاه ها به خود کشی متهم می شوند و کسی پاسخگو نیست و فریاد کسی به جایی نمی رسد باید کاری کرد شک ندارد. اینکه شاید بیانیه نویسی حداقل راهکار باشد مورد قبول بسیاری است. اما باید توجه داشته باشیم که آگاهی نویسنده از اینکه چه بیانیه ای را امضاء می کند حداقل حق بدیهی اوست. اگر ما به این حق معتقدیم، این بدیهی ترین حق یک فرد است که بداند پای چه بیانیه ای را امضاء می کند.