کافیست به نعل و به میخ زدن

نویسنده
سها سیفی

‏”آزادنویس” از وضعیت اصلاح طلبان در ارتباط با انتخابات نوشته است:‏

تأسف ماجرا در این است که همین حضرات اصلاح طلب با همه‌ی ادعایی که دارند، اما همین هفته‌ی گذشته بر ‏اساس یک تصمیم غیرقانونی اصلأ زمینگیر شده‌اند. هادی قابل رئیس حزب مشارکت در قم خلع لباس شده. لباس ‏هادی قابل را که دولت به ایشان نداده که حالا بتواند از او بگیرد. خرج تحصیل او را هم دولت نداده بلکه معلمش ‏داده. معلمش هم که از دولت پول نگرفته، از مردم گرفته. دادگاهی هم که او را محکوم کرده خودش جای هزار ‏جور سؤال قانونی دارد. ‏

خوب حالا حزب مشارکت یا اصولأ اصلاح طلبان با همین یک مورد که یکی از رهبرانش را به این روز ‏انداخته‌اند کاری که از دستشان برنمی‌آید جز بیانیه دادن. تحصن کردن‌شان هم که به هیچ جایی نرسید از بس که ‏یکی به نعل می‌زنند یکی به میخ. پس آخر چه اصراری‌ست که بروند و مذاکره کنند برای ورود چهار نفر که ‏همه‌ی کاری که می‌توانند بکنند همین روی صندلی نشستن است؟‏


‎ ‎ببر وحشی درونم بیدار شده است‎ ‎

‏”آذرستان” می نویسد که وقتی کسی نظرات نامربوط و من غیر حق می دهد، به خشم می آید:‏

من همین گونه ام. پرحرف و گاه عصبی. تازگی ها هم فهمیده ام که پر از خشمم ولی چون دستم به ایجادکنندگان ‏این خشم بزرگ نمی رسد، گاه افسرده می شوم و گاه این قدر جیغ جیغ می کنم که خودم فکر می کنم بس است. ‏حتی تازگی نتوانستم با مسئول ارشاد که در “عصرجدید” نشسته بود و آن طور شکمش را داده بود جلو و هی می ‏گفت پولتان را پس نمی دهیم و بروید در سایت جشنواره انتقاد بنویسید، درست و آرام حرف بزنم و بچه ها متوجهم ‏کردند که کم مانده بروم توی شکمش.‏

من آشکارا اذیت می شوم وقتی کسی نظرات نامربوط می دهد اما خب تازگی ها زیادتر به رویم نمی آورم و می ‏گذارم آدمه هی بگوید و خالی شود. من این گونه ام. مثل تمام آدم ها، با عیب ها و خوبی ها. اما ببر وحشی در ‏درونم هست که روزهایی، از خشم از سر حق، بیدار می شود.‏


‎ ‎وای به فردای ما‏‎ ‎

‏”بر ساحل سلامت” چنین می نویسد:‏

دیروز در جلسه ای که یکی از دوستان تشکیل داده بود، مطلع شدم که در مرحله دوم رد صلاحیت شده است. تنها ‏چیزی که به ذهنم رسید این بودکه به ایشان تبریک گفته و ورودشان را به حوزه اصلاح طلبی خوش آمد گویم. اما ‏هرچه گذشت و اخبار مختلف را، اعم از انصراف دکتر عارف شنیدم، واقعا احساس کردم وای به فردای ما!‏

دوستی می گفت فردایی را می بیند که خط قرمز نظام و تندروترین تندروها شده آقای کروبی. هم ایشان که در این ‏مدت کم جفا به اصلاح طلبان نکرده اند. به نظرم اصلاح طلبان در آستانه انتخاب سختی قرار گرفته اند. شنیده ها ‏حاکی از انفعال خودبخودی اصلاح طلبان بخاطر نبود کرسی برای رقابت است. و البته هرچند هنوز بعضی دل به ‏شورای نگهبان خوش کرده اند، اما فراموش کرده اند که دیگر یک هفته به انتخابات فرصتی برای تصمیم گیری ‏نیست. گیرم که این شورا حکم به انصاف دهد. ‏


‎ ‎حکایت سرخی صورت ما‏‎ ‎

‏”علی خردپیر” نسبت به آینده خود و دیگر نویسندگان مستقل اظهار نگرانی می کند:‏

در تاکسی نشسته ام. با کوله باری از فکر و پریشانی خیال. نمی دانم عاقبت جماعت خبر نویس و گزارشگر ‏ناوابسته، چه خواهد شد در سرزمینی که آغاز و پایان رفاه را با رانت نوشته اند. تلفن همراه ام زنگ می زند. ‏همکاری در آنسوی خط از خستگی اش می گوید. از ذهن آشفته ای که مدت هاست آرام نگرفته و درگیر و دار آن ‏است که حرفه محبوب خود را رها سازد تا شاید با طی کردن مدارج علمی عالی تر، چند صباحی از فضای آلوده ‏ی رسانه های وطنی…‏


‎ ‎خنده بازار جشنواره فجر امسال‎ ‎

[](http://www.ghajar.ir)

‏”روزنامه نگار نو” راوی وضع و حال جشنواره فجر امسال است:‏

خنده بازاری است جشنواره امسال. برنامه‌ها را که روزانه اعلام می‌کنند. فیلمهای خارجی را بدون رعایت کپی ‏رایت و اجازه از روی ‏DVD‏ های داخلی کپی کرده اند و تازه فیلم را تکه پاره می‌کنند و 60 دقیقه نشان می‌دهند. ‏

فیلمهای “خاک آشنا”ی فرمان‌آرا و “دایره زنگی”پریسا بخت آور هم به دلیل سانسورهای چندباره انصراف دادند. ‏اصولا وجود صف‌های طولانی جشنواره فجر به خاطر سانسور نشدن فیلم هاست که پس از جشنواره تازه باید ‏بروند دنبال تدوین و اصلاحی برای اکران عمومی. اما امسال به نمایش در چند سینمای مختصر هم رضایت ‏نمی‌دهند. ‏


‎ ‎دیدن دنیا با یک حاشیه سیاه‎ ‎

‏”پرنده خارزار”:‏

مونا از یک شهر جنوبی، یک نقاب برام هدیه آورده….یک نقاب خیلی قشنگ….ولی وقتی به چشمات می زنیش، ‏تازه می فهمی که مجبوری دنیا رو با یک حاشیه سیاه ببینی…. از دیروز تاحالا دارم به این موضوع فکر می کنم ‏که چقدر تحمل دنیا با این حاشیه همیشه همراه مشکی سخته….چه فرقی می کنه که دیگرون، بدون نقاب ببینید تو ‏رو یا با نقاب، وقتی که تو به خاطر حضور این نقاب، دنیا رو و آدمها رو با یک حاشیه سیاه می بینی….‏


‎ ‎فمینیسم غرب و جهان سومی‎ ‎

مریم نصر اصفهانی در “زنانه نگری” تلقی فمینیست های غربی از زنان شرقی را به چالش می کشد:‏

فمینیسم جهان سوم این فرض را که فمینیست های غربی در رشد کلی تفکر فمینیستی نقش اصلی داشته اند زیر ‏سوال می برد؛ زیرا آنها غالبا تجارب خاص گروه های قومی را که خارج از چشم انداز فرهنگ غربی قرار دارند ‏نادیده میگیرند. آنها به جای زنان غیر غربی سخن میگوید و زنان جهان سومی را زنانی منفعل، لال و دریافت ‏کننده به تصویر می کشند که باید سپاسگزارانه پیرو صرف فعالیت ها و نظریات فمینیسم غربی باشند.‏

در تصویر فمینیسم غربی از زن جهان سوم او را فردی ذاتا مثله شده برمبنای جنسیت مونث اش و همینطور جهان ‏سومی بودنش معرفی می کنند، در حالیکه زنان غربی تحصیل کرده، مدرن و صاحب عقل و اراده معرفی میشوند.‏


‎ ‎مرگ ناگهانی؟! بله هست‎ ‎

‏”سهام الدین بورقانی” در رثای مرگ پدر چنین بغض ترکانده است:‏

می گفتم مگر مرگ غیرناگهانی هم داریم که علی الدوام می نویسند و می گویند درگذشت ناگهانی فلان وبهمان؟ اما ‏حالا معنای واقعی ناگهانی را گرفتم. یعنی اینکه ساعت 18:19دقیقه با بابات صحبت کنی، بگویی، بخندی، با لهجه ‏به هم تیکه بیندازید و یک ساعت بعد زنگ بزنند بگویند خودت را برسان، که چه؟ بابات افتاده، به سختی نفس می ‏کشد والخ.‏

بله دیگر، غم فراق احمد بورقانی دشوار است نه از آن رو که پدری مهربان و سرحال و… بود بلکه او رفیقی ‏‏”پایه” بود به قول ماها. دوست بود و همراهی خوش محضر وبا وسعت مشرب و این کار را سخت تر می کند. ‏باورش سخت است انگار. مدام با خودت کلنجار می روی که چاره ای نیست وباید ساخت. گریه میکنی وخالی می ‏شوی. لختی می گذرد اما بد مصب انگار همه چیز ریست می شود!‏

‏ ‏

‎ ‎چهار گرایش روحانیت‎ ‎

آخرین پست “آذر” مربوط است به جریان شناسی چهار گرایش متفاوت در میان روحانیت: ‏

‏”هیچ جامعه‌ای را نمی‌توان یافت که فاقد شکاف و یا تنها دارای یک شکاف اجتماعی باشد.“(1) این گزاره در جامعه ‏روحانیت ایرانی که پس از انقلاب 57 دستی بر آتش سیاست زدند، بیش از پیش به کار آمد تا بر حکومت‌ورزان ‏جدید چوب حلاجی زده شود و دسته‌بندی‌های آنان در شناخت “اسلام‌گرایان ایرانی” به کار آید. اما آنچه در این ‏میان نگاشته شد، پیش از آنکه بر دسته‌بندی‌های “روحانیت انقلابی” یا “مدافعان اسلام سیاسی فقاهتی” استوار ‏باشد، در دو منظر پرداخته شد…‏


‎ ‎جنون و قدرت‎ ‎

‏”پنجره ای از آن خود” بعد از خواندن کتابی از فوکو، این پست را قلمی کرده است:‏

قدرت در وادی جنون هم وارد می شود. داشتم کتاب جنون فوکو را می خواندم. قدرت اگر دقت کنی مدام در حال ‏تولید است که تقریبا وارد هر عرصه ای می شود. به چنگ می آورد و می شناسد. به قولی اعتماد به نفسش ‏بالاست و علم، نوعی ابزار است برای قدرت که بشناسد و به مهار در آورد. ‏

دلم از این همه کمیت‌های بی حاصل مزخرف به هم می‌خورد. باستان شناسی علم؛ روش تحقیق علمی فوکو. می ‏رود توی کتابخانه می نشیند و بعد میان آن همه اسناد قدیمی، تاریخ دیوانگان را به جنون قدرت پیوند می‌زند. دلم ‏نمی خواهد بروم و میان مدارک اسناد و کتابخانه های غبار گرفته مشارکت مدنی زنان در تهران را بررسی کنم. ‏دلم می خواهد به همین روش هایی که استادانمان توی دلشان به آن می خندند بدانم از چه جنس است این جنون های ‏مدام. جنونی که جنسیت نمی شناسد. ‏


‎ ‎اصلا اخلاقی نیست‎ ‎

‏”حاشیه نگاری” هم به گذاشتن امضای فعالان سیاسی زیر بیانیه ها بدون اطلاع خودشان، معترض است:‏

چندی پیش خبری دیدم که چند تن از نویسندگان هفته نامه شهروند منکر امضاء یک بیانیه شده اند و از قضا همان ‏روز با سه تن از فعالین خوشنام مطبوعاتی(بهروز گرانپایه، مراد ویسی و داود محمدی)صحبت می کردم که آنها ‏نیز از قرار گرفتن نامشان درپای بیانیه ها بدون هماهنگی گله مند بودند.‏

البته کسی در اینکه در فضایی که فعالین سیاسی و دانشجویی بی دلیل در بازداشتگاه ها به خود کشی متهم می ‏شوند و کسی پاسخگو نیست و فریاد کسی به جایی نمی رسد باید کاری کرد شک ندارد. اینکه شاید بیانیه نویسی ‏حداقل راهکار باشد مورد قبول بسیاری است. اما باید توجه داشته باشیم که آگاهی نویسنده از اینکه چه بیانیه ای را ‏امضاء می کند حداقل حق بدیهی اوست. اگر ما به این حق معتقدیم، این بدیهی ترین حق یک فرد است که بداند پای ‏چه بیانیه ای را امضاء می کند.‏