قریب سه دهه از رویداد موسوم به انقلاب فرهنگی می گذرد. حادثه ای که به قصد بستن دانشگاهها و تخلیه و تصفیه ی آن از گروههای سیاسی معارض شروع شد تا نظام سیاسی بتواند فارغ از تنشهای بی پایان موجود ،به تثبیت نظم سیاسی مورد نظر خود بپردازد اما بعدها این رشته سر درازی پیدا کرد و با تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی قرار شد دانشگاهها با معیارهای ارزشی اسلام و انقلاب انطباق یابند. در همین سمت و سو، تعدادی استاد و دانشجو که البته کم هم نبودند اخراج شدند و برنامه های آموزشی دانشگاهها نیز از حیث کم و کیف و محتوا دستخوش تغییراتی شد.
بازگشایی دانشگاهها از پس سه سال و چند ماه تعطیلی به مرور و با گذشت زمان- اگرچه نه به سرعت ـ نشان داد رویای دانشگاهی همتراز با شعارهای روزمره ی انقلابیها تعبیری در خور ندارد . هم از آن رو بود که همه ی درها و پنجره های بسته شده را از نو گشودند و همه ی بناهای فروریخته در هیجانات کاذب را از نو برافراشتند چرا که به تجربه دریافتند دانشگاه در درجه ی اول دانشگاه است و در درجات بعد عوارض و خواص ثانویه دارد .
طرفه آنکه بسیاری از سردمداران منطبق ساختن دانشگاه با معیارهای ارزشی انقلاب، با گذشت یک دهه یا کمی بیشتر و کمتر خود به عبث بودن این تلاشها پی بردند . اینان که دستی در امر آموزش و پژوهش داشتند و سری در کتابها و مقالات ، زودتر از دیگران دریافتند که دانش و فرهنگ در ذات خود نسبت به عقاید و علایق و سلایق بی طرف است هرچند که در مقام تحقق در عرصه ی اجتماع می توان آن را در این سمت و یا آن سو و به نفع این و ضرر آن به کار بست.
حکایت انقلاب فرهنگی اما با همه ی اما و اگرهایش و با همه ی اندوه و اسف هایش گذشت و شاید هم از وقوع آن در سپیده دمان یک انقلاب گزیری نبود. جز جماعتی محدود و اقل من القلیل عموم دست اندرکاران در تب انقلاب می سوختند و هر کدام در دستگاهی نغمه ای مخالف با دیگران ساز می کرد و هذیانات خود را با هیجانی مناسب آن روزها فریاد می کشید.از اینها گذشته لفظ انقلاب فرهنگی هم با ابهام و ایهامی که داشت مشکل افزای مساله بود. عنوانی بزرگ و پرطمطراق برای کلافی سر در گم.
آن سالها، خوب یا بد گذشت هرچند حالتی رفت که محراب به فریاد آمد و اتفاقاتی نیز افتاد که نباید می افتاد و این مختصر جای یاد کرد هیچکدام از آنها نیست . اما به هر حال هرچه بود گذشت و انقلاب هم به سن عقل رسید و هیجانات روزهای نخست فروکش کرد و دست اندرکاران از خامی و بی تجربگی گذر کرده و در گذر ایام تجربه ها اندوختند تا جایی که بپذیرند تاریخ و جغرافیا هر دو بزرگتر از پندار آنهاست .
در این سه دهه متاسفانه دانشگاه نیز مثل بسیاری صحنه های دیگر، صحنه ی آزمون و خطاهای پیاپی بوده است. از آزمون ورود به دانشگاهها گرفته تا نحوه ی صدور مدرک تحصیلی، علی الدوام دستخوش تغییر بوده است. اما به هر حال تقریبا به جایی رسیدیم که باید می رسیدیم و دانشگاه آرام آرام می رفت تا در جایگاه خود قرار بگیرد اما در این سالها زیاد شنیدیم زمزمه ی شرح انقلاب فرهنگی دیگری را که چون پیش لرزه های یک زلزله ی بزرگ و ویرانگر، آرام و قرار از اهل فن می گیرد و هوش از سر اهل نظر می رباید . اخراج و بازنشستگی اجباری استادانی که همچنان در اوج شکوفایی علمی قرار دارند پیش در آمد این نغمه ناموزون بود که این روزها به تغییر نظام آموزشی در حوزه ی علوم انسانی رسیده است و معلوم نیست فردا تا کجاها خواهد رفت و گریبان چه کسی و چه چیز را خواهد گرفت.
ظاهرا بناست نه تنها از تجربه های دیگران در دیگر کشورها بلکه از تجربه ی سالهای نزدیک کشور و نظام خود نیز درس نیاموزیم. ثمره ی انقلاب فرهنگی چین و ایدئولوژیک کردن علوم انسانی و غیر انسانی در شوروی را به چشم خویش دیده ایم . هم فروپاشی شوروی و اضمحلال تئوریک دستگاههای شبه آکادمیک آن را شاهد بوده ایم و هم تغییر ذائقه ی نسل جدید چین را که سالها پس از انقلاب فرهنگی حق و باطل را به هم آمیخته اند و از بغض نظام تمامیت خواه کمونیستی، به خوب و بد غرب پناه برده اند. اتفاقی که در ایران خودمان نیز افتاده و همچنان خواهد افتاد.
از اینها که بگذریم اما تجربه انقلاب فرهنگی هنوز زنده و صاحب آثار قابل رویت در برابر ماست که ظاهرا نمی توانیم یا نمی خواهیم از نیک و بد آن درس بیاموزیم و این آزموده را بار دیگر با چشم بسته نیازماییم.