جشنواره ♦ گزارش

نویسنده
جمشید کمالی

پرونده بیست و پنجمین جشنواره تئاتر فجر امشب با برگزاری مراسم اختتامیه بسته می شود. جشنواره ای که د ریخبندان کامل شروع شد. کارگردان های بزرگ دنیا درآن حضور نیافتند. رونق اندک روزهای آخرش از نمایش های خارجی بود و چند نمایش کمدی که فقط در زمان جشنواره اجازه اجرا دارند. جشنواره ای تمام شدکه چنگی به دل نمی زد.

changibedelnazadb.jpg

پایان بیست وپنجمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر

نه، چنگی بدل نزد

جشنواره بیست و پنجم در حالی به روز پایانی خود می رسد که اندکی از فضای روزهای نخست خود دور شده است. سالن ها به مدد برخی از اجرا های خارجی شلوغ تر شده و تماشاگران زمان بیشتری را به تماشای این آثار اختصاص می دهند. اما بیشتر آنها با رضایت سالن ها را ترک نمی کنند. بسیاری با یک نظر ساده در می یابند که این نمایش ها به دلیل محدودیت های ممیزی شکل عوض کرده اند. فرض کنید در توضیح صحنه نمایشی نوشته شده شخصیت ها کلامی را آهنگین بیان می کنند و احتمالا حرکتی را هم به شکل موزون اجرا می کنند. فرض کنید حرکت موزون حذف شده و ما فقط کلمات آهنگین را می شنویم. گویا شما تصویر را حذف می کنید و تنها صدا را می شنوید.

گروهی دیگر از نمایش ها کخ سالن ها را پر میکرد نمایش های خنده اور و کمدی بود. چنین نمایش هایی در طول سال کمتر روی صحنه می روند و تنها زمان تماشای آنها دوران جشنواره است که مسئولین در این رابطه تماشاگران را مورد لطف قرار می دهند تا به آنها فرصت بدهند کمی بخندند. با تمام این اوصاف جشنواره هنوز چنگی به دل نمی زند.

در هشتمین روز جشنواره نمایش های رستاخیز عشق(حسین مسافر آستانه)، مرغ دریایی(ایوسیف راخلگاز)، لیرشاه(روبرتو چولی)، تهران پرندک(سپیده نظری پور)، شوایک(کورش نریمانی)، نگین بام(ناصر کریمی نیک)، پیچت، کلون چون و خودم(ژورم بل)، شش پنگوئن کوچک(رضا عبدالعلی زاده) وزنبور مرده(عباس جانفدا) روی صحنه رفتند.

تعامل بکت و شکسپیر

روبرتو چولی در لیرشاه متن کلاسیک ویلیام شکسپیر را دستمایه اجرای خود قرار داده است. با این تفاوت که علی رغم شکل نوشتاری و وفاداری به خط اصلی داستان اجرایی مدرن را برگزیده وآنطور که خودش می گوید دنبال شباهت هایی با نمایشنامه آخرین نوار کراپ نوشته ساموئل بکت بوده است. او در نشستی دباره این تشابه گفت در متن ساموئل بکت دستگاه گرامافون و صفحه‌های صوتی وسیله‌ای برای یادآوری گذشته توسط پیرمرد شده‌اند، در این جا نیز این دستگاه وسیله‌ای برای یادآوری خاطرات گذشته توسط لیر و دیگران شده است.

به نظر روبرتو چولی، بکت به این لحاظ شهرت جهانی دارد که تنها هنرمند قرن 20 است که به همه یاد داده تا به جوهر و هسته کار توجه کنند.

این کارگردان درباره ریتم کُند لیرشاه که شباهت زیادی به یک روخوانی داردافزود: “ما بنا بر دیدگاه بکت و متن آخرین نوار کراپ او بر آن بوده‌ایم که زبان نمایش به سمت تعریف و یادآوری خاطرات گذشته ببریم؛ همین امر باعث کندی بیان می‌شود. “

نکته جالبی که چولی به ان در این اجرا دست یازیده همسان پنداری دو شخصیت کوردلیا(دختر کوچک لیر) و دلقک است. البته این کار سال ها قبل توسط پیتر بروک انجام شده بود و چولی در این کار با تکرارشیوه اجرایی بروک ادای دینی به او انجام داده است.

دیگر نکته قابل توجه در این نمایش شکل بازی بازیگر نقش کوردلیا است. به نظر می رسد هر تحولی را که چولی قصد داشته در قالب دیگر شخصیت ها بنمایاند در این شخصیت گنجانده است. کوردلیا ابتدا صدایی خشدار و حرکاتی مکانیکی دارد. اما این حرکت رفته رفته شکلی دیگر به خود می گیرد و آرام ونرم می شود. زمانی هم که دلقک است بر فراز یک نبردبان صحنه را می نگرد و آان را مورد ارزیابی قرار می دهد.

خنده و تفکر

“شوایک” به کارگردانی کوروش نریمانی، دومین تجربه اقتباس وی از رمان است. او سال گذشته برداشتی آزاد از رمان “دن کامیلو” را روی صحنه برد و امسال برداشتی آزاد از رمان مطرح شوایک نوشته یاروسلاو هاشک را اجرا کرد.

نریمانی در این سال ها توانسته به زبانی کارتونی در تئاتر دست یابد. این زبان در شکل اجرای سینمایی کاری آسان تر به نظر می آید. جلوه های ویژه متفاوت می تواند به کارگردان کمک کند تا او منظور خود را به مخاطبش منتقل کند. اما در تئاتر امکانات بصری محدود تر است. کورش نریمانی در نمایش شوایک می کوشد از چهره کاریکاتوری شخصیت ها بهره بگیرد. او خصلت هایی از آدم ها را برجسته و به نمایش می گذارد که تماشاگر توقع دیدن آنها را ندارد.

به طور مثال در این نمایش با سگ فروشی رو به رو هستیم که برخلاف تعریف جایگاه اجتماعی اش در ایران همه دوستش دارد و کار هایش همیشه خود به خود جور در می آید. یا کشیشی را می بینیم که دائم در پی شراب قسطی است. از همه مهمتر سگی که حرف می زند.

آدم های این نمایش در اجتماعی زندگی می کنند که یاد آور درام های پوچی است. موقعیت و فضایی جفنگ که شخصیت ها را در خود گرفتار آورده است. نریمانی دائم به تماشاگر یاد آوری می کند این آدم ها افرادی هستند که از جنگ می ترسند. اما موقعیتی که خود در آن گرفتار آمده اند هیچ کم از جنگ ندارد. آسیب های اجتماعی که آنها به یکدیگر می زنند از آسیب های یک جبهه جنگ بسیار بیشتر است. این بیان نمایشی می تواند در تئاتر ایران سرفصلی جدید باشد .