دیدار - مصاحبه کیانوش رمضانی با کوریه انترناسیونال

نویسنده

تکرار اشتباه مردم ایران در تونس

کیانوش رمضانی، کاریکاتوریست و فعال ایرانی، که در پاریس بسر می برد، در مصاحبه با کوریه به سؤالاتی درخصوص مبارزه اش برای آزادی بیان در کشورش و در خاورمیانه پاسخ داده است. او با کشیدن کارتون هایی شیوا علیه حکومتی که امیدی برای جوانانش قائل نیست به اعتراض می پردازد. این مصاحبه را می خوانید.

 

شما در ایران به چه حرفه ای مشغول بودید؟

من اولین نمایشگاه خود را در سال ۱۹۹۳ در ایران برگزار کردم. پس از آن با روزنامه های محلی همکاری داشتم. زمانی که برای روزنامه های ایرانی کار می کردم، بیشتر به موضوعات اجتماعی می پرداختم. نمی توانستم روی موضوعات سیاسی کار کنم. ولی از الگوهایی استفاده می کردم تا بتوانم این مسایل را بیان کنم. حتی امروز هم بجای متن ترجیح می دهم از قدرت تصاویر استفاده کنم.

ولی فعالیت به عنوان کاریکاتوریست مستقل که جدا از حکومت کار می کند روز به روز مشکل تر می شد. به همین دلیل در سال های ۲۰۰۰ دیگر طرح هایم را چاپ نکردم و بیشتر تلاش کردم تا با سازمان های بین المللی ارتباط برقرار کنم و وضعیت طراحان ایرانی را به آنها بشناسانم و باعث انتشار کارهای آنها شوم. از سال ۲۰۰۳ کار را با سازمان بین المللی کارتون [فکو] آغاز کردم: آنها با ایران ارتباط نداشتند و من به همراه چندین کاریکاتوریست مستقل، بخش ایران را افتتاح کردیم. از همان سال هم همکاری خود را با “شبکه بین المللی حقوق کاریکاتوریست ها” آغاز کردم تا وضعیت کاریکاتوریست های ایرانی را که با مشکل روبرو شده اند بهتر بشناسانم. این کار را تا حد ممکن به صورت پنهانی انجام می دادم، زیرا بسیار خطرناک بود. ولی اگر از خطر آن واقف بودم، شاید جرأت انجام آن را پیدا نمی کردم.

در سال ۲۰۰۶ پس از بازگشت از سفری که به دلیل وضعیت طراحان و کاریکاتوریست های ایرانی به خارج از کشور انجام داده بودم، پلیس به دفتر کارم و همچنین به داخل اتومبیلم آمد و مرا تهدید کرد. آنها گفتند “ما می دانیم تو داری چه کار می کنی”، ولی خیلی جدی نگرفتم. چون من دیگر طرح هایم را چاپ نمی کردم، آنها هیچ چیز علیه من نداشتند. فکر می کردم که چون با هیچ روزنامه ای کار نمی کنم، مشکلی برایم ایجاد نخواهد شد.

 

چه اتفاقی افتاد که مجبور به ترک ایران شدید؟

در زمان انتخابات ۲۰۰۹ و اعتراضاتی که به دنبال آن روی داد، من ایران بودم و خیلی چیزها را از نزدیک دیدم. خشونت بسیجی ها را می دیدم. صحنه هایی که در خیابان های تهران اتفاق می افتاد، به واقع شوک دهنده بود. صحنه هایی دیدم که بسیجی ها روی موتور مردم را می زدند یا شب ها صدای مردم را می شنیدم که در پشت بام ها فریاد الله اکبر سر می دادند [به نشانه اعتراض علیه حکومت مانند اوایل انقلاب]. اینها چیزهایی است که هرگز فراموش نخواهم کرد. زمانی که تصاویر ندا را دیدم، به خودم گفتم “تو یک کاریکاتوریست و یک مدافع حقوق بشر هستی. باید وارد عمل شوی. این دختر در خیابان کشته شده است”.

در داخل کشور هیچ کاری نمی شد انجام داد. من شروع کردم به انتشار کارهایم در فیس بوک و سپس در سایت های مخالف در خارج از کشور؛ به عنوان مثال در مجله کانادایی “شهروند” و به نام خودم. شرایط در ایران بسیار پرتنش شده بود و کسانی که برای روزنامه ها کار می کردند دستگیر می شدند. من درصدد برآمدم تا راه حلی پیدا کنم و بلافاصله کشور را ترک کنم. موفق شدم به فرانسه بیایم و به کمک یکی از بستگان که خیلی مرا راهنمایی کرد پناهندگی سیاسی بگیرم. طراح پلانتو نیز خیلی به من کمک کرد و من به شبکه او به نام “کارتون برای صلح” وارد شدم. زمانی که ایران را ترک می کردم، در ذهنم این بود که دیگر نمی توانم به کشورم بازگردم. بعلاوه می دانستم که وقتی کشور را ترک کنم، امکان انجام کارهایی را خواهم داشت که در ایران نمی توانستم انجام بدهم. حتی امکان خداحافظی از مادرم را پیدا نکردم. می توانستم در ایران بمانم و به زندان بروم. ولی چه سودی داشت؟ امروز به لطف حمایت های شهر پاریس، در مجتمع بین المللی هنر ساکن هستم. امیدوارم که باز هم بتوانم در فرانسه بمانم و به پروژه های خود جنبه عمل بپوشانم.

 

اینجا چطور فعالیت می کنید؟

هر روز اخبار را نگاه می کنم و سوژه ای که برایم جالب باشد را انتخاب می کنم. آنچه امروز جدا از موضوع ایران برایم جالب است، اخبار مربوط به تونس، مصر و سوریه است، به ویژه تونس. چون احساس می کنم که آنها دارند همان اشتباهی که مردم ایران ۳۲ سال پیش مرتکب شدند را تکرار می کنند. برای من مهم است که به آنها بگویم بیشتر توجه کنند. من به جوانان تونسی که انقلاب کردند احساس نزدیکی می کنم و دوست ندارم امیدشان به یأس تبدیل شود.

 

شما به عنوان کاریکاتوریست چه تأثیری می توانید داشته باشید؟

من معتقدم که کاریکاتور قدرت بیان فوق العاده ای دارد و بسیار سمبولیک است. کاربرد اجتماعی کاریکاتور بسیار قابل توجه است. من دوست دارم با مردم ارتباط مستقیم داشته باشم. حیف است که یک کاریکاتوریست خود را به یک روزنامه یا مجله محدود کند، زیرا مخاطبان کمی خواهد داشت. فکر می کنم که کاریکاتور بیشتر می تواند به هنرهای بصری وارد شود. دوست دارم کاریکاتورهایم را به صورت هنرهای تجسمی درآورم. بدین ترتیب کاریکاتورهایم بیشتر مورد توجه افراد قرار خواهد گرفت، به ویژه اکنون که هنرهای بصری بسیار گسترده شده اند. کاریکاتوریست روزنامه نگار نیست. برخی از طرح ها تاریخ مصرف دارند، ولی برخی هنرمندان مانند سامپه از مرز تاریخ می گذرند.

 

در اغلب نقاشی های تان طناب و بال دیده می شود. منظورتان از ترسیم آنها چیست؟

منظورم از طناب، مجازات اعدام است. زمانی که در ایران مدرسه می رفتم، چندین بار در مراسم اعدام در ملاء عام شرکت کرده بودم. ازطرف مدرسه ما را برای تماشای اعدام می بردند. تصور کنید یک نوجوان ۱۳ ساله با تماشای این صحنه ها چه احساسی پیدا خواهد کرد؟ اینها چیزهایی که هنوز ذهن مرا مشغول می کند و فکر می کنم به همین دلیل است که تا این حد مخالف اعدام هستم و می خواهم به جهانیان بگویم که ایرانیان بسیاری مخالف مجازات اعدام اند.

ازطرف دیگر، بال الگوی امیدواری است. مردمان شهر من، رشت، به خوش بینی معروف اند. من همواره این احساس را دارم که اتفاق خوبی خواهد افتاد و بال نشان از این امید دارد. در کاریکاتورهای مربوط به جنبش سبز همواره سعی کرده ام امید جوانانی را که تظاهرات می کردند نشان دهم. معتقدم که کاریکاتوریست نباید صرفاً واقعیت را تشریح کند، بلکه باید گاهی هشدار دهد، راه حل ارائه کند یا امید بدهد.

در اینجا من می توانم خیلی از ایران صحبت کنم. دوست دارم تصویر درستی از ایران ارائه دهم و امید مردم را منعکس کنم. دو موضوع برای من در اولویت است: آزادی بیان و مبارزه علیه مجازات اعدام. هنوز مشکل بتوان ایران را شناساند، زیرا منابع اطلاعاتی در مورد ایران به دلیل نبود رسانه های آزاد زیاد نیست. گاهی یک مستند ساخته شده توسط فردی شجاع به موضوع ایران می پردازد.

منبع: کوریه انترناسیونال