وقایع بهار عربی و بخصوص آن چه در لیبی رخ داد و آنچه اکنون در سوریه جاری است محملی برای شناخت گرایش جدیدی در جریان روشنفکری و نیرو هایی است که تمایل دارند خود را در سطح جهانی به عنوان رهایی بخش و مترقی معرفی کنند. اما در عمل گرایش ترقی خواهانه آنها عمدتا در تقابل با آمریکا و مخالفت با هر چیزی خلاصه می شود که دامنه هژمونی غرب را بگستراند.
مخالفت ایدئولوژیک و هویت طلبانه این جریان با مداخله نظامی و نفی دخالت بشر دوستانه بدون آنکه رویارویی و برنامه مشخصی را برای جلوگیری از قساوت نفرت برانگیز و توحش کم سابقه حکومت های قذافی و بشار اسد نشان دهد نوعی از روشنفکری در قرن بیستم و یکم را به نمایش می گذارد که ناخواسته در کنار دیکتاتور هایی قرار می گیرد که در صف رویارویی با غرب ایستاده اند.
اینجا ست که خصلت به ظاهر آوانگارد و انقلابی این جریان در عمل رنگ باخته و به محافظه کاری شدیدی در کشورهای تحت حکومت های دیکتاتوری تبدیل می شود. ظهور این جریان و تعارض شگرف بین نتایج عملی این دیدگاه و ادعا های پر طمطراق آنها یکی از چالش های پیشروی نیرو های دموکراسی خواه و مدافعان دنیای عاری از دیکتاتوری و ترس، و توام با صلح،رفاه و انسانیت است.
آنها جهان را به تماشای منفعلانه و سکوت برابر جنایات روز افزون حکومت اسد دعوت می کنند،نزاع بین مردم و حکومت دیکتاتوری اسد را به جنگ داخلی و یا توطئه آمریکا و متحدان عربی اش تنزل می دهند و با سیاه نمایی، وضعیت کنونی لیبی را بدتر از دوران سیاه حکومت قذافی معرفی می کنند.
هدف این جریان اثبات ماهیت شریرانه غرب و بخصوص آمریکا است. همچنین می خواهد مداخله نظامی را از حالت نا موجه بودن به عنوان یک اصل و قاعده و معتبر بودن در استثناهایی به صورت مطلق، نفی کند.
از اینرو در راه کلیت بخشیدن و تقدیس باور مورد نظرش تا جایی پیش می رود که حتی در وضعیتی که حکومتی با تمام قوا به جنگ اتباع معترض خودش رفته است تا حرکت مسالمت آمیز آنها را وحشیانه سرکوب کند و از مواجهه خشونت آمیز برای کاهش تعداد قربانیان و نجات جان شهروندان غیر مسلح در وضعیت جنگی رخ داده گریزی نیست باز سکوت و بی عملی را تجویز می کند که نتیجه ای جز تقویت نیر وهای سرکوبگر و تثبیت موقعیت آنها ندارد.
این نیرو که هم در سپهر جهانی فعال است و هم نسخه های وطنی نیز دارد فقط به این مساله بسنده نمی کند بلکه اساسا صورت مسئله ماجرا ر ا تحریف می نماید که انگار از ابتدا نیرو های غربی طرح و برنامه ای برای تجاوز نظامی داشته اند و سپس ایادی خود را در لیبی و سوریه فعال کرده اند تا به اهداف اقتصادی، سیاسی و امنیتی خود دست پیدا کنند.
آنها نقش دیکتاتور ها را در تحمیل جنگ، خشونت و کشتار ندیده گرفته و مسئولیت را بر گردن غرب می اندازند. برخورد آنها در عین حال پارادوکسیکال هم هست. اگر غرب در جایی سکوت کند و یا در کشوری که نظام دیکتاتور حاکم بر آن همسو با غرب است باز غرب را به دلیل عدم مخالفت و اعمال فشار آماج حمله قرار می دهند.
این جریان عامدانه با خلط کردن بحث، حمایت و وابستگی را به هم پیوند می دهد و تمایز بین خشونت تهاجمی و پرخاشگر با خشونت دفاعی را نفی می کند. همچنین در پنداری غلط اینگونه جلوه می دهد که اگر نیرویی از حمایت کشوری خارجی در مقطعی برای یک هدف موجه داخلی برخوردار شد لاجرم نیرویی وابسته و آلترناتیو ساخته و پرداخته خارجی است!
البته اینکه عملکرد غرب ایراد و اشکال دارد حقیقتی است که خدشه ای به آن وارد نیست. استاندارد های دوگانه آمریکا و دیگر کشور های مسلط جهان و بخصوص نقش مخرب روسیه و چین که تنها منافع اقتصادی و ملاحظات امنیتی خود را مبنا قرار می دهند از معضلات کنونی بشر است.
اما موضوع بحث در این نوشته نقد روشنفکری تقویت کننده دیکتاتور های خونریز غرب ستیز است که استکبار ستیزی را به عنوان ارزشی مطلق و مجزا مد نظر قرار می دهد و تحقق دیگر ارزش ها چون مردمسالاری، آزادی و کرامت انسانی را مشروط به آن می کند.
گویی استبداد فی نفسه بد نیست بلکه موقعی بد است که مستبد همسو با غرب باشد. حال اگر رفتن دیکتاتور و هموار شدن مسیر گذار به دموکراسی منجر به گسترش حوزه نفوذ غرب شود، دیگر مبارزه معنی ندارد و به هر قیمتی باید جلوی این تغییر ایستاد و هر راست و دروغی را بکار برد تا هدف مقدس زمینگیر کردن غرب تجاوز کار و امپریالیسم تحقق یابد. نمونه وطنی این برخورد تاسف بار را در انقلاب ضد سلطنتی بهمن 57 شاهد بودیم که عده ای در کنار استبداد دینی قرار گرفتند تا جبهه ضد امپریالیسم را قوت بخشند. این برخورد گفتمان نیرو های چپ که دموکراسی انقلابی را مطرح می کردند ویا نیرو های لیبرال و غیر چپ را از مزایایی دموکراسی بی بهره می دانستند را تداعی می کند.
این جریان فعالان خاصی را در خورد جای می دهد که معادل هیچیک از ایدئولوژی ها و گرایش های فکری و سیاسی جهانی و داخلی نیستند. بخشی از آنها به اندیشه چپ تعلق دارند. در بین مذهبی ها هم می توان از آنها سراغ گرفت. اما دامنه تنوع و تکثر در بین چپ و مذهبی ها خیلی گسترده تر و بزرگ تر از این جریان است. بنابراین این جریان را نباید و نشاید در هیچکدام از مکاتب سیاسی و فکری به طور مشخص اعم از چپ و راست و مذهبی و یا غیر مذهبی قرار داد.
ذکر این نکته ضرروی است که همه مخالفان دخالت بشر دوستانه لزوما در این جریان نمی گنجند. بخش خاصی از آنها به این گروه تعلق دارند. کثیری از مخالفان مداخله بشر دوستانه بر مبنای یکسری باور و استدلال نظر شان را مطرح می کنند که از دید نگارنده قابل درک و احترام است. آنها در عین حال مرزبندی روشنی با مستبدین در هر شکل و قامتی نشان می دهند و بین مستبدان تبعیض قائل نمی شوند!
در نظر گرفتن واقعیت ها در سوریه و لیبی به خوبی روشن می کند که چگونه این جریان با اغراق، طرح مسائل نادرست و برخورد گزینشی واقعیت ها را وارونه می کند تا نتیجه خاص خودش را بگیرد و هویت مورد نظر خودش را ترویج بخشد.
بر خلاف تصور ناب و مطلق گرایانه این جریان قرار نبوده و نیست مشکلات سوریه و لیبی به یکباره حل شود. مهم این است که این کشور ها در مسیری قرار گرفته اند تا گذار به دموکراسی را از حالت آرزو به میدان عمل آورده و حرکت به آن سمت را آغاز کنند. امری که ممکن است سال ها طول بکشد اما ضرورت دارد تا هر چه زود تر شروع شود. تاخیر و به عقب انداختن این تلاش و عدم استفاده از فرصت ها فقط مشکلات را بیشتر کرده و تبعات ناخواسته محتمل را تشدید می نماید. فقط در هنگام بروز اراده و فعالیت می توان بر چالش ها و موانع غلبه کرد.
در انقلاب لیبی این جریان ابتدا کوشید تا دخالت بشر دوستانه را نفی کند و آن را تجاوز طلبی غرب معنا نماید و در قدم بعدی تعداد کشته شدگان پس از حمله ناتو را ده هزار نفر معرفی کرد! سپس کوشید با پیشگویی جنگ و درگیری داخلی بین نیرو های انقلابی لیبی اوضاع را تیره و تار نشان دهد. اخیرا نیز تبلیغاتی به راه انداخته که مدعی است شکنجه،بد رفتاری و بی نظمی در لیبی نسبت به دوران قذافی افزایش یافته و لیبی در آستانه تجزیه و فروپاشی است!
در حال حاضر مشکلات در لیبی زیاد است و از قبل هم پیش بینی بود که در جامعه ای با مختصات لیبی و صدمات انباشته شده دوران حکومت قذافی چالش های جدی برای ایجاد ثبات، بهبود شرایط زیست و تکوین دموکراسی وجود دارد.
اما با همه مشکلات هنوز چشم انداز امیدوار کننده ای در این کشور وجود دارد. انتخابات ماه آینده نقطه عطفی در تاریخ این کشور است. اوضاع در لیبی پس از قذافی به وخامتی نیست که قبلا پیش بینی می شد.
حرکت ساکنان شرق لیبی برای خود مختاری با توجه به مخالفت دیگر ساکنان و دولت انتقالی فعلا فروکش کرده است. اگر چه آنان خواستار استقلال نیستند بلکه مدل حکومتی فدرال را که پیش از دوران حکومت قذافی برقرار بوده است طلب می کنند.
گروه های نظامی و مسلح یکی از بزرگترین مشکلات کنونی لیبی هستند و خشونت ها و رفتار های خود سرانه آنها همانطور که در گزارش های سازمان عفو بین الملل و دیده بان حقوق بشر آمده است،نگرانی جدی ایجاد می کند که مناسبات استبدادی باز تولید شود. اما هنوز امکان توقف آنها و خلع سلاح گروه های مسلح غیر دولتی وجود دارد.
طریقه مناسب در مواجهه با این مساله برخورد سازمان عفو بین الملل است که بجای مرثیه سرایی و مختومه کردن پرونده انقلاب لیبی راهکار هایی را برای بهبود اوضاع پیشنهاد می دهد و همچنین خواهان نظارت جدی و اجرای وظایف دادگاه کیفری بین المللی برای رسیدگی به جنایات جنگی و تخطی از قوانین بین المللی توسط نیرو های انقلابی لیبی است.
آنها به درستی به مخالفت با قانون جدید مصوب شورای ملی انتقالی لیبی پرداخته اند که به نیرو های انقلابی لیبی برای اعمال شان پیش از سقوط قذافی مصونیت قضایی بخشیده است.
در دوران پس از قذافی آنطور که سازمان عفو بین الملل و دیده بان حقوق بشر گزارش داده اند هنوز با زندانیان بد رفتاری می شود و شکنجه و عدم رسیدگی پزشکی به زندانیان برقرار است.12 نفر در زندان ها حد اقل جان باخته اند.
دولت انتقالی تا کنون از مجازات و پیگرد قضایی متخلفین خود داری کرده است. اما دامنه و شدت تخلفات با دوران قذافی قابل مقایسه نیست.
برای شناخت تفاوت می توان باید توجه کرد که سند ادعای شکنجه در زندان های لیبی پس از قذافی مصاحبه فعالان حقوق بشری بین المللی با زندانیان است. امری که هیچگاه در دوران قذافی امکانپذیر نبود.
دیگر مشکل بزرگ حقوق بشری در لیبی اعدام های خود سرانه و تلاش برای کوچ اجباری ساکنین در روز های پس از پیروزی است. نیرو های انقلابی در شهر سیرت و میسترا خود سرانه و خارج از فرایند قضایی تعدادی از مدافعین قذافی را اعدام کردند که 65 نفر حداقل تخمین زده می شوند.(1)
اما راه غلبه بر این مشکلات سرزنش انقلاب لیبی و ترویج حس نوستالوژی برای دوران قذافی نیست بلکه باید به راهکار ها و تدابیری اندیشید که مسیر حل مشکلات را تسریع و تسهیل می کند.
یکی از اقدامات این جریان طرح ادعای نادرست در مورد کشته شدن هزاران نفر از افراد غیر مسلح توسط نیرو های ناتو است. در حالی که سازمان دیده بان حقوق بشر که پیگیر دریافت جواب و مواخذه از نیرو های ناتو برای سهل انگاری و تشخیص خطا در هدف قرار دادن مناطق مسکونی و کشته شدن برخی از غیر نظامیان است تعداد کشته شدگان را 72 نفر معرفی می کند.
این سازمان در گزارش خود قید می کند که تعداد تلفات انسانی ناشی از اقدامات غیر عمدی و اشتباه ناتو در لیبی به نحو ملموسی کم بوده است.
اما این سازمان و دیگر نهاد های حقوق بشری به درستی خواهان پاسخگویی و جبران از سوی ناتو هستند.
سازمان عفو بین الملل آمار تعداد کشته شدگان غیر نظامی توسط بمباران ناتو را حداقل 55 نفر معرفی کرده است.
هنوز علی رغم گذشت قریب به ده ماه پس از سقوط قذافی هنوز آمار کشته شدگان انقلاب لیبی به صورت قطعی مشخص نیست. آمار ها بین 13 تا 30هزار نفر در نوسان است. وزارت بهداشت دولت انتقالی مدعی است 30هزار نفر جان باختند و سهم نیرو های هوادار قذافی 15هزار نفر بوده است. دولت انتقالی شمار کشته شدگان ر 25 هزار نفر می داند. اما تحقیقات غیررسمی نشان می دهد کل کشته شدگان را بین 13 تا 17هزار نفر تخمین می زند که تعداد غیر نظامیان تا 7037 نفر است. قبل از حمله ناتو تعداد کشته شدگان توسط نیرو های قذافی بین 2 تا 6 هزار نفر برآورد گشت.
اگر همه آماری که در خصوص کشته شدن غیر نظامیان توسط حملات هوایی ناتو بیان شده و از جمله گزارش های منابع وابسته به قذافی را در نظر بگیریم کل آنها می شود 1237 نفر
بنابراین اگر چه نمی توان درستی هیچیک از این آمار ها ر ا قطعی دانست. اما همین آمار های موجود نشان می دهند که تعداد قربانیان ناشی از سرکوب وحشیانه قذافی و تلفات رویارویی نظامی طرفین بیشتر از تلفات انسانی ناشی از بمباران ناتو بوده است. امری که این جریان عامدانه می خواهد وارونه جلوه دهد.
باز هم تاکید می شود که سخن از دلسوزی ناتو و یا تبرئه آن نیست. بلکه تاکید بر این واقعیت است که ناتو پس از قلع و قمع خونین نیرو های معترض که بنای مبارزه مسالمت آمیز داشتند وارد ماجرا شد. خطا های ناتو که باید به دقت و با سختگیری مورد رسیدگی قرار بگیرد دلیل نمی شود که سرپوشی بر جنایات قذافی گذاشت و حکومت جدید را پیشاپیش به دلیل سمت گیری متفاوت در عرصه قوای بین المللی تخریب کرد و از همان ابتدا آیه یاس خواند و همه مشکلات را بر سر مداخله نظامی ناتو ریخت!
انصاف حکم می کند که ناتو و قذافی را یکسان ندانست. ناتو در این مورد خاص با فرمان شورای امنیت سازمان ملل و اتحادیه عرب برای حمایت از حرکت ضد استبدادی مردم لیبی و نجات جان غیر نظامیان وارد شد و پس از سقوط حکومت قذافی لیبی را ترک گفت.
عملکرد منفی ناتو در تجارب دیگر را نباید در داوری در این مورد خاص دخالت داد. البته این بحث جایی موضوعیت پیدا می کند که نگاه ذات انگارانه وجود نداشته باشد و رفتار ها مستقل از ذات خوب و یا بد مورد قضاوت قرار بگیرند.
اما وضعیت وخیم و تکان دهنده سوریه نشان می دهد چگونه نتایج عملی توصیه های این دیدگاه به فاجعه منتهی شده و چشم انداز پیش رو تیره و تار است. بنا به آمار سازمان ملل تا کنون9000 نفر جان باخته اند. اما کمیته دیده بان حقوق بشر که یک گروه سوری مستقر در لندن است، تعداد کشته شدگان ر ا1300 هزار نفر معرفی می کند که 3000 و اندی از آن نیرو های هوادار بشار اسد هستند.
جدید ترین فاجعه دلخراش کشتن 108 نفر از مردم شهر حولا است که بنا به گزارش نمایندگان سازمان ملل اکثر آنان اعدام صحرایی شده بودند.
مسئول اصلی این فجایع بشار اسد است که به مقاومت لجوجانه، ارتکاب جنایت بر علیه بشریت و دادن وعده توخالی اصلاح روی آورده است. اصلاحات وی در عمل مشخص شد که جز اقداماتی سطحی و روبنایی نیست که هدف تثبیت و بازسازی اقتدار فرو ریخته وی را دنبال می کند.
در انتخابات پارلمان که برگزار شد. طبق آمار رسمی که بشدت صحت آن مورد تردید است نزدیک به52 درصد مردم شرکت کردند. حتی آن دسته از نیرو های مخالف نیز که در انتخابات شرکت کردند مدعی تقلب های بی شمار شدند.
در این میان “جبهه فراگیر برای تغییر و آزادی” که از ائتلاف حزب اراده مردم و حزب سوسیال – ناسیونالیست سوریه تشکیل شده است نمونه ای از جریان روشنفکران تقویت کننده مستبدان غرب ستیز است که با بی اعتنایی به خون های وسیع ریخته شده در انتخابات کنترل شده شرکت کرد و در نهایت 5 نفر از 54 کاندیدای این جریان موفق شدند به پارلمان 275 کرسی سوریه راه پیدا کنند! آنها علی رغم اینکه مدعی تقلب هستند ولی باز برای اینکه دست امریکا و امپریالیسم را از سوریه قطع کنند، با همین تعداد اندک می خواهند در پارلمان حضور یابند!
حیدر یکی از فعالان این جبهه می گوید: “ما هرگز روند سیاسی را تحریم نمی کنیم. تحریم یعنی استقبال از خشونت و اسلحه. ما با خشونت مخالفیم و همچنین مداخله نظامی و برخورد مسلحانه را رد می کنیم. ما علی رغم کم شدن امید مان همچنان روند های سیاسی و رفورم را دنبال می کنیم”.
حزب سوسیال – ناسیونالیست سوریه از سوی برخی از معترضان سوری متهم است که در چهارچوب حمایت از دولت اسد به ضرب و شتم معترضان و برخورد فیزیکی با آنها می پردازد. (4)
مسئولان این حزب در برابر این اتهامات سکوت ورزیده اند.
رصد کردن اوضاع در سوریه نشان می دهد که امکان دستیابی به مطالبات حداقلی مردم سوریه در رفورم وعده داده شده از سوی اسد وجود ندارد.
این سنخ از روشنفکری که در تعارض با پرنسیب های اصلی روشنفکری است و در زیر لوای شعار های رادیکال و انسانی عملا فضا را برای تداوم زیست دیکتاتور های غرب ستیز مساعد می سازد، یکی از موانع نظری برخورد موثر جامعه جهانی برای پایان بخشیدن به خشونت ها در سوریه است.
از اینرو نقد صریح این جریان و تبیین درست رسالت روشنفکری در زمانه کنونی ضرورت دارد. نقد عملکرد کشور های قدرتمند دنیا و مبارزه با جنبه های منفی نظام سرمایه داری جهانی زمانی ارزشمند است که منجر به شرایط بهتری برای ساکنین کره زمین شود، نه اینکه عملا به سیر قهقهرایی منجر گشته و جریانات واپسگرا وبنیاد گرای ضد انسانی را فربه سازد.
نگرانی از چالش های دوران گذار و یا خلاء قدرت توجیه کننده انقعال و یا دلخوش شدن به اصلاحات فرمایشی و کم دامنه حکومت هایی مانند بشار اسد نیست. جامعه جهانی باید حکومت سوریه را برای پایان دادن به خشونت تحت فشار موثر قرار دهد تا زمینه برای تصمیم گیری مردم سوریه و مشارکت موافقین و مخالفین حکومت سوریه جهت تعیین تکلیف وضعیت سیاسی این کشور مساعد گردد.
نباید از ضدیت با استکبار غرب یک بتواره ساخت که بدون توجه به جمیع جوانب و به تنهایی ملاک حقیقت انگاشته شود و مرز های تمدن غرب با خوی استعماری به هم بریزد و معجونی ساخته شود که در نهایت گفتمان نیرو های ضد انسانی و واپسگرا را فربه سازد.
البته وقتی در کنه این جریان دقیق می شویم بیشتر مشاهده می شود که ضدیت آنها با غرب و بخصوص آمریکا است و حساسیت مشابهی نسبت به روسیه و چین ندارند. این استاندارد دوگانه ادعا های عدالت طلبانه و تبعیض ستیز آنها را زیر سئوال برده و این ذهنیت را تقویت می کند که رفتار آنها در چهارچوب خصومت با غرب انجام می شود.