فریده گل بود...

نیره توکلی
نیره توکلی

فریده ماشینی، پژوهشگر و فعال حقوق زنان، روز 10 خرداد 1391 بر اثر ابتلا به سرطان درگذشت. وی که دغدغه اصلی زندگی اش را مسائل زنان و ارتقای حقوق و منزلت آنان شکل می داد، دانش آموخته رشته مطالعات زنان بود و سالها مسئولیت ریاست کمیسیون زنان حزب مشارکت را بر عهده داشت. فریده ماشینی در ائتلاف های زنان همچون “هم اندیشی فعالان جنبش زنان” (1382)، “ائتلاف زنان علیه لایحه حمایت از خانواده”(1387)، “همگرایی طرح مطالبات زنان در انتخابات” (1388)، و نیز “همگرایی سبز جنبش زنان” (1388 ـ 1389) نقش مهمی داشت. متن زیر دل نوشته نیره توکلی، پژوهشگر و فعال جنبش زنان است در سوگ فریده ماشینی:

 

فریده گل بود، گیاه نبود  

فریده ماشینی هم رفت. این را چهارشنبه شب شنیدم و باورم نیامد و جگرم خون شد. بارها و سالها دیده بودمش. در سفر و حضر.

دوست بود و پژوهشگر. متساهل بود و آرام با همه. هرگز ندیدم با خشم سخن بگوید. نگفته بود که سرطان دارد. پس از یک سالی که ندیده بودمش دیدم که به یکباره چاق شده. چاق که نه، ورم کرده بود و روسریش بی هیچ فاصله ای به سرش چسبیده بود، اما نگفت که سرطان دارد. می گفت که اگر اسلام راستین و حقیقی را مردم بشناسند، مسدلة زنان هم خود به خود حل خواهد شد. آشکارا اعلام میکرد که فمینیست اسلامی است، اما شاید بیشتر بتوان گفت که مسلمان بود با گرایشهای فمینیستی. حتی کار آماری کرده بود درباره زنانی که جلسات قران را اداره میکنند و معتقد بود که اینها اگر آموزش درست ببینند، توانایی ایجاد دگرگونی در دیدگاهها و انتقال اسلام راستین را دارند. آخرین بار در سمینار زن در اسلام دیدمش. سخنرانی داشت. با آن صدای خوش آهنگ موسیقاییش حرف میزد. کاش صدایش را در خاک نمیکردند.

 بر او خرده گرفتند که، به جای اینهمه صرف نیرو و انرژی برای پرورش و تغییر دیدگاه خانمهای جلسه ای، بهتر است برای آموزش زنهای عادی کار کند و به جای آنکه بخواهد روایتی از اسلام را که با حقوق بشر و حقوق زنان تطبیق دارد تبلیغ کند و به ترویج آن بکوشد، خود حقوق بشر و حقوق زنان را ترویج کند. راهی که او انتخاب کرده دور و دراز است و پر دست انداز. اما فریده بود دیگر! آرام و مطمئن به راه خود و بی هیچ تردیدی برای درست بودن آن.

 حالا او را هم در خاک کاشته اند، مثل گیاه تا بخشی از خاک شود یا حیات گیاه. نباید چنین میشد. فریده گل بود، گیاه نبود. فریده بزرگ بود و دوستش داشتیم. کاش صدایش را نکاشته بودند.

منبع: مدرسه فمینیستی