ناامیدی از نتیجه انتخابات مجلس هشتم، در این پست محمدعلی ابطحی در “وب نوشت ها” پیداست:
امروز به چند محفل انتخاباتی سر زدم وچند گفتگوی تلفنی انتخاباتی داشتم. واقعیت این است که فضای گروه های سیاسی انتخاباتی است ولی برهر دوجبهه ی اصلاح طلب و محافظه کارنوعی درهم ریختگی و آشفتگی حاکم است. محافظه کاران از کثرت کاندیدا هنوز تصمیم قطعی خودرا ده روز به انتخابات اعلام نکرده اند و اصلاح طلبان با رد صلاحیت ها و باز گرداندن بعضی از آنها در زمانی که امکان سازماندهی وجود ندارد و به علت عدم انسجام درونی نتوانسته اند تا امروز لیست قطعی خود را بدهند.
در حقیقت اصلی ترین موفقیت جریان رد کنندگان صلاحیت های اجرائی و نظارتی در این بود که نظام و سیستم برنامه ریزی اصلاح طلبان را درهم ریخت. استعفاهای شتابزده بعضی از اصلاح طلبان هم در این چارچوب ارزیابی می شود.
رای به دوم خردادی ها یعنی رای به توهم
”سازمخالف” در مورد انتخابات مجلس هشتم و مواضع دوم خردادی ها معتقد است که:
انتخابات پیش رو از آن روی بیمعنی نیست که گروههایی از آن حذف شدهاند.آنهم گروههایی که به نوعی به نظام وابستهاند. بر خلاف تصّور، حذفشدگانی که از نظام گِله دارند که چرا فرزندان انقلاب، راهروان خط امام، خویشاوندان نزدیک رهبر فقید و غیره ردّ صلاحیت شدهاند؛ منطق حذف و ردّ صلاحیت همانا منطق اصلی و راهبر گفتار رسمی حاکم است. از اینروی، غیررقابتیخواندن انتخابات و معیوب بودن آن به علّت حذف برخی از بازیگرانی که پیش از این در میدان بازی حضور داشتند توّهمی است که دامن همه جریانهای اصلاحطلب را گرفتهاست.
در مقابل این توّهم باید گفت اتفاقاً این نظام حاکم و جریان اصولگرایان است که نسبت به انتخابات هیچ توّهمی ندارد. جریان حاکم به راحتی همه این بازی را کارگردانی/مدیریت میکند و در یک کلام باید گفت در وضع کنونی قوّهی مجریه اصلاً نیازی به قوّهی مقننه ندارد. در جایی که مجلس در عمل فاقد موضوعیت است شکوه از آزادانه نبودن شرایط ورود به جایی که در آن قرار نیست هیچ اتفّاقی بیافتد، تنها به توّهم مذکور دامن میزند. بدینقرار، رای به اصلاحطلبان معنایی جز رای به توّهم اصلاحطلبان ندارد. این توّهم که اگر به فرض این گروه به مجلس راه یابد و اگر به فرض محال اکثریت آن را اشغال کند، وضع موجود به لحاظ سیاسی دستخوش تحوّل خواهد شد.
بی حجاب ها هم به بهشت می روند!
بهزاد افشاری در “درخت بدون سایه” پس از دیدن برنامه ای تلویزیونی، با پرسشی مواجه شده است که درباره اش می نویسد:
سیمای جمهوری اسلامی ایران این شب ها برنامه ای دارد درباره ی کسانی که مرگ را تجربه کرده اند و دوباره زنده شده اند. در این مصاحبه های سریالی تمامی کسانی که این اتفاق برایشان افتاده مشترکاتی دارند که از جمله مهمترین آنها حس خوبی است که پس از مردن به آنها دست داده. بیشتر آنها تصاویر رنگی به همراه نوری خیره کننده را ملاحظه کرده اند و بعضی هم خودشان را می دیده اند که یا در اتاق عمل زیر دست جراح بوده اند و یا درجایی که برایشان سانحه رخ داده بود دیگران را که به تکاپو افتاده بودند می دیدند.
جالب اینجاست که سازنده ی فیلم از شخصیت های خارجی و ایرانی همزمان استفاده کرده و عجیب اینکه یک سری خانم بی حجاب هم در میان آنها وجود دارند که از قضا آنها هم مثل خانم های محجبه در هنگام تجربه ی مرگ حس خوبی داشته اند و احساس سبکی می کرده اند. جل الخالق! ما از بچگی چیزهای دیگری درمورد خانم های بی حجاب شنیده بودیم! بگذریم !
چه کسی تروریزم را به منطقه آورد؟!
”عبدالقادر بلوچ” در پست کوتاهی منتقد این سخن رئیس جمهور است که امریکایی ها بودند که تروریزم را به منطقه آوردند:
پرزیدنت احمدینژاد فرمودهاند آمریکا شیش سال قبل تروریسم را به منطقه آورد. جریان از این قرار است که تروریسم رفته بود پیش آمریکا یک استکان چایی بخورد اما آمریکا چون جهانخوار است عصبانی شد او را گرفت انداخت توی گونی درش را هم محکم بست. سپس خیلی خونسرد گونی راگذاشت توی قایقش و راه افتاد. همینطور که پارو می زد رسید به “منطقه”. دید منطقه عجب جای بی تروریسمی هست. این شد که در گونی را باز کرد و به تروریسم گفت: ای تروریسم امروز من ترا به منطقه آوردم برو حال کن. تروریسم پرید بیرون و در جا احمد کسروی و چند نفر دیگر از جمله حسنعلی منصور را ترور کرد و چون خیلی خوشش آمد در منطقه ماندگار شد.
اکثر این توریست ها، جنب هستند!
”گوشزد” راوی خاطره ای از یک سمینار در مورد گسترش توریسم در ایران است:
چند سال پیش در شیراز سمیناری جهت معرفی جاذبه های توریستی ایران برگزار شد که در آن صاحبان آژانس های مسافرتی داخل کشور به همراه تعدادی از نمایندگان آژانس های مسافرتی خارجی حضور داشتند. رییس اداره ارشاد شیراز که از اصلاح طلبان بود تصمیم گرفت که از امام جمعه شیراز برای ایراد سخنرانی افتتاحیه دعوت کند و در پاسخ انتقاد برخی از آژانس داران که حضور امام جمعه را غیر ضروری می دانستند به طور خصوصی به آنها گفته بود که “می آوریمش تا یک جمله از لزوم پشتیبانی از صنعت توریسم صحبت کند و همان یک جمله را می گیریم و از آن بهره برداری می کنیم”.
روز کنفرانس امام جمعه در پشت تریبون قرار گرفت و پس از خواندن مقادیری دعا و حدیث و آیات و روایات در حالی که مترجمان به طور همزمان ترجمه می کردند گفت: از آقایان برگزار کننده سمینار می خواهم که کاری کنند که پای توریست ها از این کشور بریده شود!!! چرا که اکثر اینها جُنُب هستند و مساجد را نجس می کنند!
با تحریم، تصویر خودشان را مخدوش می کنند
”یادداشت روز” دلایلی برای نادرستی تحریم ها در مورد ایران دارد. یکی از آن دلایل این است که:
اول اینکه غربیها با اعمال مجازاتهای اقتصادی، درست در مقابل تصویری که سالیان سال آن را سعی میکردند ایجاد کنند، حرکت میکنند و آن را مخدوش میکنند. مخصوصا اینکه همزمان با این اعمال تنبیهها، شاهد دیدارها و نشست و برخاستهای آنها با مقامات حکومت ایران هستیم.
وزیر خارجهی آمریکا گفته بود که کشورش از اعمال تحریمهایی که باعث فشار آوردن به مردم ایران شود، پشتیبانی نمیکند، اما سوال اینست که اگر چنین چیزی صحت داشته باشد، بنابراین چطور تحریمها میخواهد رژیم را مجبور کند که سر به راه شود. ممکن است تحریمها را به دستههای مختلفی از چیزهایی که سر و کار مستقیم با نیازهای مردم نداشته باشد، مربوط کنند.
پس تو اون وسط چه کاره بودی؟!
ثمانه اکوان در “سیاه مشق” نسبت به رفتار برخی نمایندگان مجلس هفتم معترض است که در روزهای نزدیک به انتخابات، ناگهان منتقد دولت شده اند:
من موندم که چرا نماینده های همین مجلس هم خودشون رو اینطوری خراب می کنند که تمام اقدامات خودشون رو هم زیر سوال ببرند! خوب اگه هیات رییسه بی اختیار بود و چشم به دهان مبارک دولت دوخته بود ، تو اون وسط صحن چکار می کردی؟ اگه هیات رییسه جلوی استیضاح ها و به قول تو نظارتهای مجلس رو گرفته بود ، تو اون وسط چکار می کردی؟ اگه هیات رییسه بودجه دو صفحه ای رو به زور به تصویب رسوند تو اون وسط چکار می کردی؟ اگه رییس جمهور هر کاری می خواد با اقتصاد کشور می کنه، تو اون وسط چکار می کنی؟ اصلا نماینده محترم! تو چهار سال تو اون خانه ملت چه کردی؟
تغییرات اجتناب ناپذیرند
”مجید زهری” می نویسد ذهن اش مشغول تغییرات ناگزیری ست که در حین گذار به مدرنیته اجتنال ناپذیر است:
ذهنم اینروزها مشغول موضوع “نظم اخلاقی” و “نظم قانونی” است. گذار جامعه از سنت به مدرنیته، تغییر ناگزیر نظام، نظم اخلاقی به نظم قانونی را بهدنبال دارد. مدرنیزم (بُعد مادی مدرنشدن) و صنعتیشدن لازمهاش ایجاد نظم قانونی و پسزدن سنت اخلاقمدار جامعه است. از طرفی، سیستمهای کمونیستی نیز خود وابستهی تام نوعی اخلاقاند. این هم بخشی از قضیه است که نیاز به تحلیل دارد. گاهی هم که کُمیتشان لنگ شده، به نوعی با سنت کنار آمدهاند و خود حتا مشوق ناسیونالیسم شدهاند، مثل شوروی در جنگ “میهنی” جهانی دوم.
همه بازنده اند. هیچکس خوشحال نیست
”نیک آهنک کوثر” می نویسد اقدامات و مواضع حاکمان همانند بازنده ای است که از باخت قطعی خودش باخبر است:
وقتی جماعت مدعی شعور سیاسی مدعی بودند که قطعنامه سوم صادر نخواهد شد، میشد دید که میدانند صدور قطعنامه اجتناب ناپذیر است، ولی چون بازندهها به این در و آن در میزدند که خودشان را ته چاه فاضلاب اندیشهشان پیروز نشان دهند. امروز، هیچکس خوشحال نیست. کسی نبرده. همه ما بازندهایم. مثلا چند سردار سپاه را توی لیست محدودیت مسافر گذاشتهاند. مثلا سردار نقدی نمیتواند به سفر برود. اما تاثیر بلند مدت تحریمها گریبان مردم را خواهد گرفت. چه کسانی مسوولند؟ فقط کشورهای ۵+۱، یا جماعت قدرتپرستی که عوامانه میخواهند با موشک پرانی، مقدمات ظهور را فراهم کنند؟
چیزی که مرا به خاک سیاه نشاند
”محاق” راوی گفتگوی خود با یک راننده تاکسی در مورد یکی از ناهنجاری های فراگیر در ایران است:
یک ماه پیش داشتیم می رفتیم فرودگاه، حرف ادکلن خوشبو و عطر و… پیش آمد. راننده آژانس گفت : آقا کدام اودکلن از تریاک خوشبوتر؟ بهزاد پرسید شما از تریاک خوشتون میاد؟ گفت بوش من رو بیچاره کرده. بیست سال من را به خاک سیاه نشوند. بعد تعریف کرد که سه سال است ترک کرده. با کمک یکی از همین تشکل های غیر دولتی ترک اعتیاد. توی داشبورد ماشینش یک مدال داشت که به مناسبت سومین سال ترک اعتیادش بهش جایزه داده بودند. جالب این بود که خودش را هنوز علیرغم اینکه سه سال و چهار ماه بود ترک کرده بود معتاد می دانست. طبیعتا بحث درباره اعتیاد و ترک اعتیاد و… بالا گرفت و راه هم طولانی بود و اجازه می داد بحث به نتیجه برسد.
رویای امریکایی، موتور محرکه امریکا
شایان مشاطیان در “کوچ” می نویسد الگوهای امریکائی، دیگر یکی دوتا نیستند و فقط به ستارگان سینما محدود نمی شوند:
امریکا را رؤیاپردازان ساختهاند. در گذشتهای نه چندان دور هالیوود مظهر این رؤیا بود. اما داستان فقط منتهی به کسانی که در هالیوود به رویاهایشان دست یافتند نمیشود. آن چند صدم درصدی که توانستهاند بدون تکیه بر ثروت موروثی یا روابط خانوادگی یا دوستان بانفوذ به ثروت و شهرت برسند الهام بخش میلیونها نفر شدهاند که شب را به روز میرسانند تا آن تجربه را تکرار کنند. اما نکته جذابتر اینکه اگر تا چند وقت پیش هنرپیشه شدن راه حل طی این مسیر بود الان در هر زمینهای چند نمونه وجود دارد: ورزشکاران میخواهند تایگر وود باشندٰ؛ کامپیوتریها میخواهند بیل گیتس شوند؛ اگر کسی ته صدایی دارد (یا حتی آنکه ندارد یا فکر میکند که دارد) میخواهد امریکن آیدل شود؛ دلالهای مسکن میخواهند ترامپ شوند و خلاصه این فهرست را تا هرجا میخواهید و در هر زمینهای بکشید
رؤیا پردازی امریکایی موتور محرکی است که ملت را یک عمر با رؤیای زندگی بهتر و جهش یک شبه به پیش میبرد. بیخود نیست که میزان فروش بلیط لاتاری در کانادا و امریکا از هر جای دیگر دنیا بیشتر است.