شاعر هم امکان خروج نیافت

نویسنده

» گزارش فیگارو از روز زن

دلفین مینویی

زندگی سیمین بهبهانی، شاعر خستگی ناپذیر ایرانی، در سن ۸۲ سالگی به یک ماراتن شباهت دارد. از یک طرف با ذوق و علاقه خاصی به سرودن شعر می پردازد و ازطرف دیگر برای حقوق پایمال شده زنان کشورش مبارزه می کند. گاهی این دو جنبه زندگی با یکدیگر تلاقی و در اشعارش نمود پیدا می کنند. در اشعارش از عشق می گوید، از سیاست، از آزادی…

سیمین بهبهانی از نظر نسل جدید یک قهرمان محسوب می شود. در خارج از کشورش همواره به دلیل خونسردی خاصی که دارد مورد تمجید قرار می گیرد. به تمامی دلایل ذکر شده، این شاعر خوش ذوق ایرانی از سوی شهردار پاریس دعوت شد تا روز دوشنبه ۸ مارس، دیگران را در تجربیات خود در مورد روز جهانی زن شریک کند. ولی دولتمردان جمهوری اسلامی تصمیم دیگری گرفتند. او درحالی که قصد داشت به سوی فرانسه پرواز کند، از سوی مسؤولان مورد بازجویی قرار گرفت و سپس از خروجش ممانعت بعمل آورده شد.

سیمین بهبهانی در این رابطه به سایت “کلمه” و سایت مکتب زنان “The Feminist School” گفت: “شهرداری پاریس مرا برای مراسم ۸ مارس دعوت کرده بود. من متنی در مورد حمایت از حقوق زنان و همچنین شعری در این رابطه آماده کرده بودم.”

ازطرف دیگر، برتران دولانو، شهردار پاریس در این رابطه می گوید: “ممانعت از خروج این هنرمند بزرگ یک اهانت دیگر از سوی دولتمردان جمهوری اسلامی است، زیرا او یک بار هم در روز جهانی زن در سال ۲۰۰۶، در سن ۷۹ سالگی، در خیابان مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود.”

 

نمونه ای از اشعار خانم بهبهانی:

دوباره می سازمت وطن!
اگرچه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو می زنم،
اگر چه با استخوان خویش
دوباره می بویم از تو گُل،
به میل نسل جوان تو
دوباره می شویم از تو خون،
به سیل اشک روان خویش

دوباره، یک روز آشنا،
سیاهی از خانه میرود
به شعر خود رنگ می زنم،
ز آبی آسمان خویش

اگر چه صد ساله مرده ام،
به گور خود خواهم ایستاد
که بردَرَم قلب اهرمن،
ز نعره ی آنچنان خویش


کسی که «عظم رمیم» را
دوباره انشا کند به لطف
چو کوه می بخشدم شکوه،
به عرصه ی امتحان خویش

اگر چه پیرم ولی هنوز،
مجال تعلیم اگر بُوَد،
جوانی آغاز می کنم
کنار نوباوگان خویش

حدیث حب الوطن ز شوق
بدان روش ساز می کنم
که جان شود هر کلام دل،
چو برگشایم دهان خویش

هنوز در سینه آتشی،
بجاست کز تاب شعله اش
گمان ندارم به کاهشی،
ز گرمی دمان خویش

دوباره می بخشی ام توان،
اگر چه شعرم به خون نشست
دوباره می سازمت به جان،
اگر چه بیش از توان خویش

 

منبع: فیگارو، ۸ مارس