اخیرا آقای احمد رافت، روزنامه نگار با سابقه ی ایرانی ساکن رم مطلبی منتشر کرده اند با عنوان “بشر خودی و بشر ناخودی” که در آن با اشاره به نامه ی اکبر گنجی “برای همه ” از منطق خودی و غیر خودی ایشان در دفاع از حقوق بشر گلایه کرده اند. به عنوان یک مدافع حقوق بشر، آنچه را که آقای رافت به درستی به آن پرداخته اند تایید می کنم و لازم می بینم نکاتی را به آن بیافزایم.
در کردستانی که ما در آن زندگی می کنیم، کسانی زندانی هستند اکنون که نه چپ اند و نه راست، نه برانداز نه حکومتی. افرادی مثل محمد صدیق کبودوند و اجلال قوامی و… در واقع نمایندگان نسلی از فعالان کرد هستند که صرفا کارهای حقوق بشری انجام می دهند. مستقل اند و جسور و آگاه. نقض حقوق بشر را توسط هر جریانی که باشد افشا می کنند و محکوم. برخلاف خیلی ها، حقوق بشر برای این افراد، ابزاری نیست برای براندازی حکومت یا خوراکی تبلیغی برای اپوزیسیون. آنها حقوق بشر را برای کرامت انسان می خواهند و نه برای سیاست بازی. دوری از سیاست برای این فعالین تازه نفس یک اصل اخلاقی است.
این افراد درطول سالهای گذشته بدون هیچ فیلتر یا گزینشی از حقوق همه ی زندانیان دفاع کرده اند. برای زندانی وکیل گرفته اند، خانواده ی زندانیان سیاسی را یاور بوده اند وبرای همه به یک نسبت اطلاع رسانی کرده اند. با حضور و حمایت بموقع از احکام اعدام زیادی پیشگیری نموده و صدها بیانیه و کمپین و فراخوان حقوق بشری منتشر کرده اند.
کمترین کاری که به ثمر رساندند این بوده که بحث حقوق بشر را کم و بیش در میان شهروندان کرد دامن زدند وحقوق بشر شد ستون همیشگی سایت ها و سرخط هر روزه ی اخبار رادیو و تلویزیونها کردی و.. چیزی که قبلا کمتر به چشم می خورد.
حالا تصور کنید کسانی که این مبارزه ی با ارزش را دربخشی از جامعه ی مدنی ایران به راه انداخته اند اکنون به همین جرم، یعنی دفاع از حقوق ملت زندانی شده اند. بیشترین حمایتی که از این افراد شده، از سوی سازمانها و شخصیتهای بین المللی مدافع صلح وحقوق بشر بوده است و بیشترین سکوتی هم که موجود است از سوی فعالان سیاسی، احزاب و دموکراسی خواهان داخل کشور. کسانی که مدعی اند، اما حقوق بشر را فقط برای خود و دوستان و همفکران خود می خواهند، چطور می توانند سکوت کنند و نبینند زندانی شدن کسانی را که در کردستان “پدر حقوق بشر” لقب گرفته اند. مگر همین فعالان کرد نبودند که برای آزادی اکبر گنجی و امثال ایشان طومار نوشتند و نگرانیشان را بیان کردند. امروز اگر از این نسل حقوق بشری، نسلی که 500-600 کیلومتر آنسوتر تهران زندگی می کنند، حمایت نکنند، چطور انتظار دارند به مدافع منطق خودی و غیر خودی حتی در دفاع از حقوق بشر هم متهم نشوند.
متاسفانه امروز فعالان حقوق بشر در زندانها تنهایند، تنهاتر از دانشجویان دربند، تنهاتر از فعالان کارگری و معلمان، تنهاتر از فعالان زن. صدای گروههای چپ و سندیکاها در داخل و خارج که آزادی اسانلو و صالحی را می طلبند گوشها را می نوازد. دانشجویان بازداشتی، جریانهای اصلاح طلب، فعالان سیاسی وتقریبا همه را داشتند که حمایتشان می کردند و برایشان همایش برپا می کردند. فعالان زن، بخش عمده ای از زنان ایران، بیشتر احزاب و نهادها و فعالان همه ی عرصه ها را داشتند در کنارشان. روزنامه نگاران کرد هم تنها نیستند و می بینیم که برای آزادی عدنان حسن پور و هیوا بوتیمار چه کارزاری با شکوهی برقرار است.
اما تنهاترین ها فعالان نجیب و صادق حقوق بشر در کردستانند. کسانی که به حق از از فعالان همه ی عرصه ها حمایت کردند، از حقوق انسانی و قانونی زندانیان سیاسی مستقل یا وابسته به همه ی گروهها پشتیبانی نمودند. شب و روز با حد اقل امکانات و با فشارهای طاقت فرسای امنیتی و با تخریبات ناجوانمردانه ی این و آن، از حرکت باز نایستادند وبا استقامتی منصور گونه باز گفتند:دفاع ازحقوق بشر. دیروز اگر فعالان کارگری به خاطر مطالبه ی حد اقل حقوقشان زندانی می شوند یا فعالان زن به خاطر مبارزه با آپارتاید جنسی یا تغییر قوانین تبعیض آمیز شلاق می خورند، اگر روزنامه نگاران به دلیل دگراندیشی به بند کشیده میشوند و یا دانشجویان به دلیل نقد حاکمیت در زندان شکنجه می شوند، امروز فعالان حقوق بشر تنها و تنها به دلیل دفاع از حقوق زن و مرد و کارگر و روزنامه نگار و دانشجو است که تحت شدیدترین فشارها قرار دارند.
در سالهای گذشته، بهانه ی برخی این بود که اطلاع رسانی وجود ندارد در کردستان و این را می کردند توجیه بی تفاوتی خودشان، یا عده ای فرض غلط تجزیه طلبی را بهانه می ساختند. اما در شرایط کنونی کارنامه ی فعالان حقوق بشر زندانی پیش روست و دیگر دلیلی منطقی نمیتواند داشته باشد سکوت. تنها سکوت کسانی جایز است که ناقض حقوق بشرند و از فعالیت امثال کبودوند دلخور.
هر چند امثال کبودوند بارها از اپوزیسیون خواستند تا به حقوق اعضای خود احترام بگذارند یا به روشهای غیر انسانی و غیر اخلاقی برای تخریب مخالفان خود متوسل نشوند، هر چند بارها و بارها از حکومت خواستند که در رفتارش با مردم تجدید نظر کند و به حقوق بنیادین شهروندان ایرانی احترام بگذارد یا از مردم خواستند که در روابط اجتماعی خود به حقوق یکدیگر بیشتر توجه کنند. هرچند از پدر سالاری و سنتهای غلط انتقاد کردند که هر روز دختر یا زنی را قربانی قتل های ناموسی می کند، برخشونت و جنگ افروزی تاختند چون پس از سالها روزی نیست که انفجار مین جان کودکان را نستاند. اکنون که خود دربندند کسی نیست مدافع حقوقشان باشد.
براستی چنین کسانی شایسته ی تقدیرند یا بازداشت و شکنجه؟ باید از آنها به شکلی گسترده حمایت شود یا به شکلی وسیع بایکوت؟ درست است که سکوت الزاما به معنای بایکوت نیست اما سکوت نشانه ی حمایت هم نیست. آنچه که امروز کبودوندها به آن نیازمندند دفاع جانانه ی ملت و فعالان همه ی عرصه هاست. آنها تنهایند. آنقدر تنها هستند در انفرادی که خوش ترین لحظه شان هنگامی است که چشم و پا بسته به مهمانی بازجو می روند تا حتی به قیمت رقم خورن سرنوشتشان، مدتی از تنهایی سلول به در آیند.