قاب

نویسنده
میترا سلطانی

گزارشی از نمایشگاه مجسمه های ویشکا آسایش در گالری اعتماد تهران

انسان های اسیر انعکاس

 

 

شیوهء مجسمه‌سازی ویشکا آسایش هرچند جریان تازه‌ای‌ در هنر مجسمه‌سازی نیست، اما هراز گاهی نگاهی نو را به نمایش می‌گذارد؛نگاهی که می‌کوشد این جریان را فراسوی شیوه‌ای صرفا مبتنی بر تکنیک و بازنمایی معرفی‌ کند.

آسایش، که اغلب‌ فیگورهای انسانی را در آثار خود به نمایش می‌گذارد، به شخصیت‌های معمولی و تصادفا گمنام، می‌پردازد.آثار وی چنان به دقت تراش  شده‌اند که حسی واقع‌گرایانه و نگران‌کننده در آنها موج‌ می‌زند؛و درحالی‌که الهام گرفته از زندگی هستند، از آن‌ هم واقعی‌تر به نظر می‌رسند.

آسایش درباره آغاز فعالیت هایش درحیطه مجسمه سازی می گوید: پس از سال ها تحصیل در خارج از ایران که به کشور برگشتم در”کارگاه هنر” آقای شهابی شرکت کردم و هر هفته، دو روزم را به مجسمه سازی اختصاص دادم. کلامجسمه سازی برای من کاملاجدی است. مرا به دنیایی دیگر می برد. وقت هایی که مجسمه می سازم تنها مواقعی هستند که آرامم و همه دغدغه ها از ذهنم بیرون می روند. حتی ساعت ها فراموش می کنم که آب بخورم. 

الهام از زندگی در آثار وی به صورت غیر مستقیم عمل‌ می‌کند، چنانچه هنرمند با هوشیاری تمام سعی دارد از جنبه‌های معمول زندگی اجتناب ورزد و موضوعات‌ آثارش را در ابعادی کوچک‌تر یا بزرگ‌تر از واقعیت‌ عادی زندگی انتخاب کند.آثار آسایش به گونه ای برای‌ بازدیدکنندگان جلب توجه می‌کند که باعث می‌شود آنان‌ بارها کارهایش را از نظر بگذرانند.در ابتدا، ممکن است‌ هر مخاطب، جذب حالت واقع‌نمایانه و گیرایی جزییات‌ ساختاری آثار شود، اما چنانچه بیشتر توجه کند با کیفیات‌ دیگری هم آشنا می‌شود.

به‌طور کلی، آثاراین هنرپیشه ی سینما و تلویزیون در عرصه مجسمه سازی، شخصیت‌های فکور و نگران را دربرمی‌گیرد.گویا انسان‌های او اسیر لحظه‌های تردید و انعکاس درگیری‌ درونی خود هستند.این ویژگی‌ها، قدرت آثار وی را نشان می‌دهد، و به آنها شخصیت می‌بخشد.وی، دید ظاهری ما را از لحاظ تطابق با واقعیت متقاعد می‌کند، اما همراه با آن، حسی عمیق از حالات درون زندگی را به ما انتقال می‌دهد.قصد وی از این نوع ارائه، درگیر کردن‌ ذهن با حالات روانی انسان‌های دوروبر است که چه بسا برخوردهای فکور هم برای ما جلب توجه نمی‌کنند.  وی درباره نحوه ساخت و ساز مجسمه های حاضر در نمایشگاهش به روزنامه شرق می گوید:“ساخت این مجسمه ها چندین مرحله دارد. اول از همه هر کدام از این فیگورها را با خمیر یا موم نرم که دو متریال خیلی خوب برای این کار هستند، می سازم. از هرکدام یک قالب سیلیکون می گیرم و بعد موم سفت را ذوب می کنم و در قالب سیلیکون می ریزم. بعد که موم مذاب، سفت شد سیلیکون را باز می کنم. هر کدام را تمیز می کنم و بعد به کارگاه آقای «شانس» که یک کارگاه ریخته گری واقع در احمدآباد مستوفی است، می روم و در حرارت خیلی بالاهرکدام از این فیگورها را به شکل دلخواهم روی هم سوار می کنم و بعد که به فرم مورد نظر رسیدم، هر مجسمه را راه گاه بندی می کنم و سپس، آنها را تحویل مسوولان کارگاه می دهم که رویش یک لایه ملات گچ و خاک بریزند. بعد از این، سه شبانه روز مجسمه ها در کوره می مانند تا ملات دورشان کامل پخته شود و در نهایت حالتی شبیه آجر پیدا می کند. آنها را در یک کوره زمینی می گذارند و از بالابرنز مذاب رویشان می ریزند و در این حرارت بالاموم اولیه آب می شود و پایین می ریزد و جایش را برنز پر می کند. باید با پتک و فرز به جانشان بیفتی تا درواقع پولیش شوند و فرم نهایی را پیدا کنند. ”

در دنیای مجسمه های ویشکا آسایش، لبخندها جای چندانی ندارند. در عوض، شخصیت‌ها و فیگورهای انسانی مجسمه‌ساز، سرد و بیروح به نظر می‌رسند.

او سعی کرده پیکره‌ها را با لبخندهای قانع‌کننده شکل دهد، اما هربار این لبخند به نوعی اخم خاتمه یافته است.

آسایش درباره چگونگی پرداخت ایده های نخستین مجسمه هایش نیز چنین می گوید:من تک تک این مجسمه های کوچک را با حسم ساخته ام. حین ساختشان مدام موسیقی گوش داده ام. همه نوع موسیقی بسته به مود هر روزم. از موسیقی جاز گرفته تا کلاسیک و مدرن. آرامش و موسیقی توامان احساساتی را در من پدید آوردند که نتیجه اش شد آن ۱۱مجسمه ای که در “گالری اعتماد” به نمایش درآمده. این حس ها خیلی برایم قابل بیان نیستند. مثلاروز یک ایده اولیه ای، چیزی شبیه گردباد در سرم وزیدن گرفته و به کمک موسیقی این ایده را پرورش دادم و نتیجه اش شده یکی از همان مجموعه مجسمه ها. من با مجسمه هایم ارتباط قلبی دارم. با تک تک شان حرف می زنم. با آنها عشق می کنم. ”