آقا! ده سال که در پاریس بودم دوستی به من گفت که حتما باید با کسی تلفنی حرف بزنم. تلفنش را گرفت و گوشی را داد به دست من. طرف که فهمیده بود من همان آدمی هستم که فایل های صدایم به نام حسنی منتشر می شود، ده دقیقه مثل حسنی، یعنی در واقع همان حسنی که من درست کرده بودم، حرف زد و من فقط می خندیدم و به حافظه بی نظیر آن آدم فکر می کردم. بعدا قرار شد همدیگر را ببینیم و دیدیم، کلی که حرف زدیم.
آن آقای محترم که یکی از هنرمندان مهم خارج از کشور است، به من گفت: “تو با این استعدادی که داری، چرا طنز نمی نویسی؟” البته استعدادم را نمی دانم چطور متوجه شده بود، ولی نمی دانم چرا با وجود اینکه همه نطق های پیش از دستور را حفظ بود، اصلا نمی دانست که من طنزنویس هستم. من هم سرم را خجولانه( اصلا این واژه درست است؟) پائین انداختم و گفتم: “لبته من طنزنویس هم هستم.” گفت: “چه جالب! چرا طنزهایت را منتشر نمی کنی؟” مطمئنم مردم در ایران خوششان می آید طنزهایت را بخوانند.” گفتم: “من ده سالی در ایران طنزهایم را منتشر کردم.” گفت: “البته پیشنهاد نمی کنم به ایران بروی، چون مطمئنا برایت مشکل درست می شود.” گفتم: “من در ایران زندگی می کنم و در همان جا کار می کنم.”
چنان به من خیره شد انگار که به جسدی که ناگهان زنده شده نگاه می کند. گفت: “یعنی خود ایران؟” گفتم: “مگر جز خود ایران، کجای ایران می شود بود و گفت در ایران زندگی می کنم؟” نگاه عمیقی کرد و گفت: “مطمئنم اگر شروع کنی می توانی کتاب هم منتشر کنی.” گفتم: “من تا به حال چهل کتاب منتشر کردم.” گفت: “کجا؟ چرا من ندیدم؟” گفتم: “در خود ایران و نمی دانم شما چرا ندیدی.” برایم جالب بود که آدمی بخشی از کار من را اینقدر خوب می دانست، ولی اصلا مرا نمی شناخت.
البته بارها با افرادی برخورد کردم که نه تنها نوشته هایم را دقیق خواندند، بلکه جزء به جزء همه چیز مرا می دانند. خلاصه کنم. مهم نیست که شما نویسنده هستید و کتاب نوشتید و خیلی هم شناخته شده ممکن است باشید، ولی ممکن است افرادی اصلا شما را نشناسند. بالاخره ملت کتابخوان همین اند. ولی نوار گوگوش و ابی وقتی منتشر می شود ده دقیقه بعد همه آن را می شنوند. ما کجا و گوگوش و ابی کجا؟ البته من هنوز این کار مشترک گوگوش و ابی را گوش نکردم. بعضی ها کلی تعریفش را کردند، بعضی ها هم کلی تکذیبش کردند. غلط نکنم فردا محسنی اژه ای حتما مصاحبه می کند و می گوید “گوگوش و ابی حق ندارند با هم کار اجرا کنند.” و اجرای این کار، یعنی همان کاری که من گوش نکردم را تکذیب می کند. بالاخره محسنی اژه ای است، یا باید گاز بگیرد یا تکذیب کند.
شرایط قوی باید و معنوی
خواندم که اسرائیل گفته یک محموله اسلحه ایرانی را که برای لبنان یا یک جای دیگر( جای دیگری هم مگر هست؟) توقیف کرده. بعد هم خواندم که 28 کشور اروپایی به ایران خیلی مودبانه قرم قرم کردند و گفته اند که باید ایران توضیح روشنی بدهد که برنامه هسته ای اش منجر به تولید بمب نخواهد شد. از طرفی مجلس و مصباح یزدی و قوه قضائیه و خیلی های دیگر که هنوز فکر می کنند سعید جلیلی رئیس جمهور کشور شده، اینقدر در توافق ژنو دخالت می کنند که شوخی شوخی قضیه گزینه روی میز هم جدی می شود. فعلا سردار جزایری و محسنی اژه ای در تلاش همه جانبه هستند که هر جوری هست آمریکایی ها را راضی کنند که به ایران حمله نظامی کند. قضیه اوکراین و دفاع صداو سیمای ضرغامی از روسیه هم که مزید بر علت. فکر کنم شرایط یک کمی خیلی خطرناک ممکن است بشود. خدا به همه مان رحم کند. حالا این وسط گیر دادند به سعید رضوی فقیه که در همدان فلان گفته و بهمان گفته. ما که با ذره بین همه گفته های رضوی فقیه را گشتیم، چیزی در آن پیدا نکردیم که برای دستگیر کردن کافی باشد. منتهی عقل که نباشد بالاخره یکهو دیدی پرید، خر است دیگر، اصلا بعید نیست پرواز نکند. خود رضوی فقیه می گوید احضاریه ای برایش نیامده، ولی وب سایت های امت ویز ویز اصرار دارند که احضاریه برای رضوی فقیه رسیده، او هم آن را پاره کرده و انداخته دور. هم برای سعید رضوی فقیه و هم برای آینده ایران می ترسم. خیلی هم می ترسم.
دولت از مواضعش باید دفاع کند
این دولت روحانی هم البته که خیلی معقول رفتار می کند، دستش درد نکند. ولی اگر بنا باشد همین طور از خودش دفاع نکند، یکهو دیدی شوخی شوخی زیرآبش را زدند. فعلا جبهه پایداری دارد مصباح را تبدیل به رهبر آینده کشور می کند. مجلس هم از غیبت لیاخوف استفاده کرده و هر روز یک نقشه برای زمین زدن دولت می کشد. آقای عراقچی هم رفته قم گزارش مذاکرات هسته ای را به مصباح داده. برای چی؟ اصلا مصباح چکاره است؟ یعنی چه که فلان نماینده مجلس یا فلان عضو قوه قضائیه یا فلان فرمانده سپاه بگوید که وزیر ارشاد حق ندارد عضو فیسبوک باشد. فکر کنم بقول ابطحی دولت باید از خودش دفاع کند، وگرنه زمین اش می زنند بدجور. زمین هم بخورد مملکت رفته به کلا فرحزاد فنا. یعنی چی این ماجرا؟ البته غرویان شاگرد سابق مصباح درباره اظهارات تند مصباح علیه دولت گفته که “او می خواهد شکست خودش در انتخابات را جبران کند.” من معتقدم باید جریان حامی دولت و صلح و گسترش فضای آزادی سیاسی و مذاکرات هسته ای تبدیل به یک حرکت ملی شود و دولت هم از خودش دفاع کند.م وگرنه، کلا هوتوتوووووو سابیده بدجور به الک.
سپاه؛ این ور جوب و آن ور جوب
از یک طرف یک عالمه خبر خوب داریم که نشان می دهد که قرار است فضا بازتر و بهتر بشود. وزیر خارجه این طرف و آن طرف جهان در حال سفر است، کمر درد هم ندارد. البته فعلا مامانش گفته زیاد فیسبوک نیاید، بچه ام هم حرف گوش کن است. صفحه اش هم مدتی است اعضایش ثابت مانده و سونامی فیسبوکی اش متوقف شده. سپاه هم که یک طرف سردار جزایری است که دائم دارد آمریکا را تهدید می کند و الدرم و بلدرم می کند، سردار رمضان شریف یکی از فرماندهان سپاه هم دیروز گفته که “احمدی نژاد گزینه ما نبود” و گفته که “ما پای خاتمی ایستادیم.” اول فکر کردم منظورش احمد خاتمی است، ولی هر چه دقت کردم دیدم نه منظورش همان محمد خاتمی خودمان است که مدتی است رفته گل بچیند. منتهی من نمی دانم چرا خبرها را این همه دیر می دهند. وقتی خاتمی سرکار بود سپاه بخشی از جورابش را بادبان کرده بود، حالا معلوم می شود داشته از خاتمی دفاع می کرده. اصلا همان که رحیم صفوی به روزنامه های اصلاح طلب گفته بود که “ما زبان می بریم و چشم در می آوریم و گوش می بریم” داشته از خاتمی دفاع می کرده، ما بیخودی می ترسیدیم. من هی می گفتم اینها دارند دفاع می کنند، منتهی یک کمی لهجه شان یک جوری است که آدم فکر می کند دارند حمله می کنند. نه؟ اشتباه می کنم؟
شرط اردوغان برای ترک قدرت
این خارجی ها، کلا ترکیه و افغانستان و عراق هم خارج محسوب می شود، بیخودی پسرخاله نشوید، یک خوبی دارند که خوب هستند، ماها یک بدی داریم که یک ذره کارهای بد می کنیم. حالا من مشکل شخصی با اردوغان دارم بماند، یک روز خودم با او می نشینم و حسابمان را صاف می کنم، ولی این که گفته که “اگر حزبش در انتخابات آینده بیشترین آرا را کسب نکند، آماده است که از فعالیت های سیاسی کناره گیری کند.” این را داشته باش، مصباح را هم داشته باش. کاندیدای مورد علاقه اش در انتخابات رای نیاورد، مگر ول می کند؟ کلا بی خیال انتخابات و صندوق و همه چیز می شود. اصلا مردم غلط کردند به من رای ندادند. اینزول آدمایی هستند اینها!
پیشنهادات فیسبوکی
امروز روز پنجشنبه است و من هم به مناسبت این روز عزیز چند پیشنهاد فیسبوکی دارم که امیدوارم دوستان به آن توجه کنند.
اول: دوستان عزیز لطفا اگر نظری ندارید لطفا کامنت نگذارید. کامنت یعنی نظر، لزومی ندارد هم لایک کنید، هم بنویسید عاچقتم، هم یک جمله از همان مطلب را تکرار کنید. واقعا چه لزومی دارد که وقتی آدم حرفی برای گفتن ندارد، بیخودی یک جوری حرف بزند انگار حرفی برای گفتن دارد.
دوم: دوستان فیسبوکی کم کم عکس های شان از لانگ شات به مدیوم شات و به کلوزآپ و به اکستریم کلوزآپ و اینسرت دارد تبدیل می شود. لطفا حداقل یک متر از دوربین فاصله بگیرید، یا به دوربین بگوئید یک متر از شما فاصله بگیرد، لزومی ندارد حتما ملت موی دماغ و موهای روی گوش و سبزی مانده لای دندان تان را هم ببینند. یک کم بروید عقب تر لطفا.
سوم: وقتی جمله ای از برتراند راسل یا نیچه یا الهی قمشه ای( شامل شکسپیر هم می شود) را کپی و پیست می کنید، یا شعری از شاملو را که ملت دوازده هزار و سیصد و چهل و هفت دفعه خواندند کنار عکس خوشگل تان می گذارید، زیرش اسم شاعر یا نویسنده را بنویسید، تایپ کننده یک شعر الزاما شاعر آن هم نیست.
چهارم: روی دیوار مردم جیش نکنید، بروید روی دیوار خودتان نظرتان را بنویسید، یعنی همان جیش تان را روی دیوار خودتان بکنید. ضمنا سرش را بگیرید آن طرف تر. غریبه که نیستید که می پاشید همه سینما مردم خیس بشوند.
پنجم: آریایی های عزیز که به تمدن سه هزار ساله قبل ایران عشق می ورزند، لطفا اسم تان را بردیا یا کورش یا داریوش بگذارید. یعنی چه که عکس سرباز هخامنشی را می گذارید به عنوان عکس پروفایل تان و بعد اسم تان می شود تونی جعفرزاده یا جک انصافی یا جیم دوشنبه زاده؟ آریایی باش برادر من.