مدرسه‌ی جنگ

نویسنده

» سرزمین هرز

شعرهایی از ژان کوکتو و  آلفرد دو موسه
برگردان: ترانه جوانبخت

 

مدرسه‌ی جنگ
ژان کوکتو

چه زندگی کسل کننده است

در ساعت پنج و نیم

این صبح زود نیم افراشته

صداهای مسری شیپورها

در سربازخانه‌ها پخش می‌شوند

مثل یک بیماری همه گیر مطبوع

خدایا این خروس برنجی چه غمگین است

فرشته‌ی دوچرخه سوار

از آخور خارج می شود

 برای فرستادن هزار پیغام

شیپور بیچاره صدای ناهنجار دارد

در این ساختمان بزرگ

سرمازده بیدار شوید

مسافران چرخ بزرگ

 

اندوه
آلفرد دو موسه

من نیرو و زندگی‌ام را از دست دادم

و دوستانم و شادمانی‌ام را

از دست دادم تا افتخار

 که باور کردن به نبوغم را باعث می‌شد

وقتی واقعیت را شناختم

باور کردم که یک دوست است

وقتی آن را دریافتم و حس کردم

دیگر حالم از آن به هم می‌خورد

و با این وجود آن ابدی ست

و آنان که از آن گذشتند

این پایین همه را نادیده گرفتند

خدا حرف می‌زند باید به او جواب داد

تنها دارایی که در دنیا برایم می‌ماند

  بعضی وقت‌ها گریه کردن است