گزارش یک اعدام

نویسنده
محمد خوشامن

[برسد بدست احمد شهید]

 نادرمهربان، براستی مهربان بود و عاشق. ایران، زندگی، سینما، همسر و خزر کوچکش را که اکنون جوانی است به خروشانی خزر، عاشقانه دوست داشت.

درتابستان ۱۳۶۷، درست درچنین روزی از شهریور، وقتی به دادگاه مرگ بردندش، دوسال بود که حکم سه ساله زندانش تمام شده بود. در دادگاه مرگ که مصطفی پور محمدی یکی از “قضات” آن بود، به اعدام محکوم شد.

مهربان نه به سازمان مجاهدین تعلق داشت، نه مسلحانه جنگیده بودو نه اساسا به مبارزه ای ازاین دست اعتقاد داشت. او عاشقی تمام بود. در سال ۱۳۶۴ برای یگانه پسرش خزر اززندان نوشت:” خزرم، ای پسرم، من درختم تو بهار، من بهارم تو زمین، من زمینم تو درخت، تو لطیفی مث شبنم، مث صُب، مث اون ململ نازکی، اون ململ مه. پسرم بابا اونقد دوستت داره که تا تورو داره، غمی نداره؛ خزر جان یادت میاد که بابا چقد قصه برات میگفت. خزری رو دو پاهاش می خوابوند، خزر داره بزرگ میشه و کم کم میخواد مث بابا گنده بشه، وقتی که بیام، پسرم یه عالمه گنده شده، بعد بابایی دست خزری رو میگیره، همه جا میبره، سه تایی با مامان؛ خزری! پسرِ بزرگ شدن میدونی یعنی چه؟ یعنی باید به مامان خیلی کمک کنی، حرفاشو گوش کنی، مامان کار که میکنه، هر چی بهت گفت انجام بدی! دوچرخه که سوار میشی، مواظب باشی دوچرخه ات را هم خوب نگهداری، کتابا رو که بابا برات میخره، یاد بگیری بخونی. میدونی باید واسه بابا همه شو تعریف کنی. خزری یه پسری می شناختم هی گریه میکرد. داد میزد، حرف مامانشو گوش نمیکرد، مامان و باباش هم دوستش نداشتند. اما مامان واسم خیلی از تو تعریف میکنه، واسه همینه که بابایی خیلی دوستت داره. راستی باباجون میتونی از اون ماشینی که بابا خرید نقاشی کنی؟ گلای توی حیاط رو چی؟ وقتی رنگش کردی، بابا میگه: وای خزری چقد قشنگ نقاشی میکنه، خزری یدونه مامانی را هم بکش گنده، گنده. خزری دیگه بابا میخواد خداحافظی کنه ولی همش به عکسای خزری نگاه میکنه و هی میگه تا اون سر دنیا دوستت داره. “

و یک سال بعد، وقتی دیگر حکم زندانش رو به پایان بود، برای همسرش نوشت:

” عزیزم، عشق من. روز جمعه و از آن روزهائیست که دل و جان میان بهمن 56 و امروز، می تپد، که آرزوی واژگونی رژیم پهلوی ابتدایش بود و عشق ما از درون انهدام ژاژخایان شکوفه کرد و تا به این دم شکوفاتر شد که در آن آرزوهای بزرگی موجودیت یافت و یقین دارم بی هیچ شکی که آرزوی بهتر ما با شور و امید بیشتر به انجام خواهد رسید. عزیزم براستی این از خوش خیالی نیست و درست از نگاه دقیق به زندگی سرچشمه میگیرد. لحظات و روزهای زودگذر اگرچه ممکنست سخت باشند ولی این نباید بدان معنا باشد که ما امید خود را از دست بدهیم و غرق ناملایمات شویم. فرایند گذران زمانهای متفاوت باید در انسان به خمیره ی واحدی مبدل شود. باری عزیزم، من عاشق تو و زندگی هستم و مسلم است که خیال خوب با تو بودن و سرخوش و شاداب زندگی کردن را در کنار تو و در آینده ای نه چندان دور به عین می بینم.”

 

 

نادر مهربان را در اردیبهشت سال ۱۳۶۲ درجریان یورش دوم به حزب توده ایران درمحل کارش دستگیر کردندو به کمیته مشترک بردند. همان روزها که مرا هم روانه شکنجه گاه رشت کردند. روزهایی بی پایان با چشم بند در راهرو خوابیدیم. بازجویی ها و شکنجه ها را برای پذیرفتن اتهامات دروغ پشت سر گذاشتیم و بعد در “ دادگاه” های ویژه جمهوری اسلامی که قاضی و دادستان و وکیل در آن یک نفر است، به زندان محکوم شدیم. بسیاری از ما رادر تابستان ۶۷ به دادگاه مرگ بردند. کم نبودند مانند نادر که دوران زندان تعیین شده توسط “ دادگاه” جمهوری اسلامی را هم به پایان برده بودند، اما بجای خانه روانه خاوران شدند.

نادر مهربان، فقط یک نمونه از هزاران است. دستخط نادر یکی از هزاران سندی است که خانواده زندانیان قربانی کشتار ۱۳۶۷ دراختیار دارند. من، بعنوان یکی از شاهدان، این اسناد را در اختیار احمد شهید می گذارم. جمهوری اسلامی ایران پاسخی دارد؟