نگاه ♦ سینمای جهان

محمد عبدی
محمد عبدی

شون پن امروزه نه فقط به عنوان بازیگری محبوب، بلکه به عنوان یک کارگردان نیز شهرتی به سزا کسب کرده است. ‏اقتباس اش از کتاب “قول” فریدریش دورنمات ‏او را به مقام کارگردانی خوش قریحه ارتقاء داد و این بار با فیلمی به ‏شدت متفاوت با آثار پیشین خود بازگشته است. “در دل طبیعت وحشی” سفر ادیسه ‏وار پسر جوانی است که خود را در ‏طبیعت گم می کند تا بتواند به شناخت خود و جهان برسد. نوعی سفر اشراقی که ‏خود پن آن را تشویق جوانان برای ‏دست برداشتن از عافیت زندگی مرفه شهری و لازمه ‏خودشناسی و نوعی طی طریق می داند…‏

 

abdfil1.jpg

 

نگاهی به فیلم در دل طبیعت وحشی

در دل طبیعت وحشی‎‎‏ ‏Into the Wild‎

کارگردان: شون پن. فیلمنامه: شون پن بر اساس کتاب جان کراکائر. موسیقی: مایکل بروک، کاکی کینگ، ادی ودر. ‏‏مدیر فیلمبرداری: اریک گوتیه. تدوین: جی کسیدی. طراح صحنه: درک آر. هیل. بازیگران: امیلی هیرش[کریستوفر ‏‏مک کندلس]، مارشیا گی هاردن[بیلی مک کندلس]، ویلیام هارت[والت مک کندلس]، جنا مالون[کارین مک کندلس]، ‏‏برایان دایرکر[رینی]، کاترین کینر[جن برز]، وینس ون[وین وستربرگ]، کریستین استوارت[تریسی]، هال ‏‏هالبروک[رون فرانز]. 140 دقیقه. محصول 2007 آمریکا. نامزد جایزه اسکار بهترین تدوین و بهترین بازیگر نقش ‏‏مکمل مرد/هال هالبروک، نامزد جایزه بهترین تدوین ا انجمن تدوینگران سینمای آمریکا، نامزد 7 جایزه اط مراسم ‏‏انجمن منتقدان رسانه سینما، نامزد جوایز بهترین فیلم-بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر نقش مکمل مرد از مراسم انجمن ‏‏منتقدان فیلم شیکاگو، نامزد جایزه بهترین ترکیب صدا از انجمن صدابرداران سینمای آمریکا، نامزد جایزه بهترین ‏‏طراحی لباس از مراسم اتحادیه طراحان لباس، نامزد جایزه بهترین کارگردانی از اتحادیه کارگردان های سینمای ‏‏آمریکا، برنده جایزه گولدن گلاب بهترین آواز/‏‎ Guaranteed‎‏ و نامزد جایزه بهترین موسیقی، برنده جایزه بهترین فیلم و ‏‏نامزد بهترین بازیگری/هیرش از جشنواره گاتام، نامزد جایزه گرمی بهترین آواز نوشته شده برای فیلم، برنده جایزه ‏‏بهترین بازیگر/هیرش از جشنواره میل ولی، برنده جایزه بهترین بازیگر/هیرش از انجمن ملی منتقدان آمریکا، برنده ‏‏جایزه بهترین کارگردانی و ستاره در حال طلوع/هیرش از جشنواره پالم اسپرینگز، برنده جایزه هیئت داوران جشنواره ‏‏رم، نامزد جایزه بهترین آواز/‏‎ Rise‎‏ از مراسم ساتلایت، نامزد 4 جایزه از مراسم اتحادیه بازیگران سینما، برنده جایزه ‏‏تماشاگران جشنواره سن پائولو، نامزد جایزه بهترین فیلمنامه اقتباسی از مراسم اتحادیه نویسندگان آمریکا. ‏

کریستوفر مک کندلس دانشجوی جوان و ورزشکار دانشگاه اموری، پس از فارغ‎ ‎التحصیل شدن در سال 1992 زندگی ‏‏‏عادی خود را رها کرده و بعد از بخشیدن‎ ‎تمامی پس انداز 24 هزار دلاری خود، پای پیاده به سوی آلاسکا راه می افتد‎ ‎‎‏تا در دل طبیعت وحشی زندگی کند. او در طول راه با شخصیت های مختلفی‎ ‎برخورد می کند که زندگی او را تغییر می ‏‏‏دهد…‏

مغازله با طبیعت وشورش به سبک سالینجر‎‎

 

روایت شون پن از یک قصه واقعی، در حین وفاداری به کتاب اصلی، از سویی به جهان فارغ از مادیات و فلسفه کهن ‏شرق پهلو می زند- که معنای زندگی را در جای دیگری سراغ می کند- و از سویی نقدی است - کم و بیش صریح؛ گاه ‏موفق و گاه شعاری- از جامعه معاصرآمریکا و زندگی روزمره انسان که گاه واقعاً ملال انگیز و کسالت بار است.‏

فیلم روایت یک شورش است؛ شورش بر علیه همه قوانین تثبیت شده و معنا یافته زندگی برای یک انسان، از تحصیل و ‏شغل و درآمد تا زندگی شهری و خانواده. شخصیت اصلی بی آنکه چون اسلافش- از جیمز دین در “شورش بی دلیل” تا ‏یاغی های “بانی و کلاید”- دست به یک شورش اجتماعی بزند، برعکس به گوشه ای در دل طبیعت پناه می برد و سعی ‏دارد معنای واقعی زندگی را در جای دیگری سراغ کند. حاصل اما فیلمی است در ستایش طبیعت و زندگی در دل آن، ‏که تصاویر زیبا و چشمگیرش تماشاگر را با جهان تازه تری درگیر می کند که گاه اما ضعف هایش را در پرداخت ضد ‏قصه اش آشکار می کند و بی جهت طولانی تر از آنی می شود که باید.‏

قهرمان فیلم به طرز غریبی قهرمان های سلینجر - از “ناتور دشت” تا به ویژه “فرنی و زوئی”- را به یاد می آورد؛ ‏خسته از مناسبات زندگی روزمره. از این رو اعمال قهرمان فیلم و جست و جویش در دل طبیعت، رویکردی اساساً ‏شرقی- برگرفته از عرفان شرق تا بودیسم- است که در دل جامعه ای غربی اتفاق می افتد.‏

 

abdfil2.jpg

‏ اما فیلم موفق می شود دنیای درونی انسانی ساده اما متفاوت را در جهانی مدرن تصویر کند و تماشاگر را با عملی هر ‏چند غریب اما دوست داشتنی و قابل باور روبرو کند. فیلم موفقیت نسبی اش را از همین نقطه کسب می کند؛ این که ما ‏دلیل عمل غریب او را می دانیم بی آن که نیازی به توضیح باشد. اتفاقاً هر جا فیلم سعی دارد “دلیلی” برای اعمال ‏قهرمانش ارائه کند- و پناه می برد به خاطراتی از دعواهای والدین او؛ که کاملاً شعاری است و ضعفی است آشکار- ‏مهم ترین مشکلات ساختار فیلم رقم می خورد. از همین روست که وجود راوی دوم یعنی خواهر او هم چون وصله ای ‏ناجور تا پایان فیلم ادامه دارد و توضیح واضحاتی را می دهد که فیلم نیازی به آن ندارد. فیلم حتی به نریشن خود ‏شخصیت اصلی هم احتیاجی ندارد و می توانست به همان تصاویر قدرتمندش بیشتر تکیه کند تا توضیحاتی ورای تصویر ‏برای پیشبرد قصه- و در واقع قصه ای که اساساً بسیار کمرنگ است و فیلم به آن نیازی ندارد و مبنایش چیز دیگری ‏است. اما وجود دو راوی در کتاب- که عوض کردن راوی در قصه، تمهید زیبایی است - شون پن را وسوسه کرده که ‏از هر دو راوی در فیلم هم استفاده کند، در حالی که معمولاً وجود راوی – به جز موارد خاص -به زیان هر فیلمی تمام ‏می شود، به خصوص در اینجا که اساساً اضافی است و حضور سنگینی دارد. ‏

برعکس ایده استفاده از نوشته های او در تصویر و گاه نوشته شدن آنها بر روی تصویر، ایده جذابی است که در دل ‏ساختار فیلم معنا می یابد. همین طور مکالمه او با خودش و طبیعت در قسمت های مختلف- چه آنجا که با فریاد، ‏حیوانات وحشی را صدا می کند تا شکارشان کند، چرا که گشنه است، چه جایی که در آینه از “توهم بودن پول و قدرت ‏در زندگی” حرف می زند و چه جایی که صمیمانه لذت زندگی را بر گاز زدن به یک سیب جست و جو می کند و با ‏سیب حرف می زند و او را بهترین در طول عمرش می نامد.‏

جز این تصاویر فیلم هم به یک مکالمه با طبیعت تبدیل می شوند؛ گاه طبیعت او را در دل خود جای می دهد و آشکارا به ‏او محبت دارد و گاه قهرش را به او نشان می دهد. صحنه ای که او در رودخانه در آستانه غرق شدن است، گویی ‏دعوایی است میان عاشق و معشوق و قهری است لحظه ای که به زودی به جای اول باز می گردد و صحنه مرگ، در ‏واقع یکی شدن است با معشوق، نوعی عشق بازی با طبیعت. دوربین به طرزهوشمندانه ای بخشی از آسمان را نشان می ‏دهد و نماهای بسیار سریعی از صورت مرد بر پهنه آسمان، از مغازله ای خبر می دهد که به مرگی آرام- و شاید ‏دلنشین- می انجامد.‏

گفت و گو با شون پن درباره فیلم در دل طبیعت وحشی‎‎