با روشن شدن وضعیت تعیین صلاحیتها، آنچه از قبل مثل روز روشن بود جامه عمل به خود گرفت و لیست انتصابات شورای نگهبان به صورت کامل منتشر شد.
حال سئوال این است که آیا باید در این شوی تبلیغاتی شرکت جست؟ آیا باید همین یک رای ناقابل و شاید کم تاثیر را صرف انتخابات که نه، انتصابات از پیش از تعیین شده کرد؟
پاسخ من تا به امروز به این سئوال منفی است و هیچ استدلال قویای را تا به امروز ندیدهام که اندکی تغییر در این نظر ایجاد کند.
به شخصه فکر می کنم برای شرکت در یک انتخابات، حداقلی از شرایط مطرح است. هیچگاه بدنبال یک شرایط افسانهای و رویایی که در جامعه استبداد زده ایران قابل وقوع نیست نبودهام و بعید میدانم به زودی هم به چنین شرایط آرمانیای دست پیدا کنیم گو اینکه مثلا در انتخابات دور دوم شوراهای شهر برای یکبار در تاریخ چنین شرایطی پیش آمد ولیکن استثنائات را بایستی از این گردونه خارج نمود.
برای شرکت کردن در انتخابات حداقل بایستی میزان قابل توجهی از کاندیداهایی وجود داشته باشند که میزانی از اعتماد به نفس و جسارت در گفتار و کردار آنها مشهود باشد که در صورت انتخاب شدن بتوانند حداقل گامی در دفاع از حقوق ملت بردارند، و مانند آنانی نباشند که هنوز و پیش از انتخابات پیام تبریک خود را بابت این انتصاب اعلام میدارند.
از نظر نگارنده شرط فوق حداقل و نازلترین نکته برای شرکت در یک انتخابات است و به همین دلیل انتخاباتهای مجلس پنجم - در شهر تهران و حضور 15 نامزد برجسته از جمله آقایان عبدالله نوری و بهزاد نبوی – انتخابات مجلس ششم، انتخابات ریاست جمهوری در سه دوره گذشته و انتخابات شوراها در سه دوره گذشته را مشمول این حداقل شرایط میدانم.
اما این انتخابات نیز بمانند انتخابات دور گذشته مجلس فاقد حداقلی از حداقلهاست و دراین میان تنها کسانی از فیلترینگ چند لایه حاکمیت عبور کردهاند که حاکمیت یا مطمئن است رای نمیآورند و یا اینکه در صورت رای آوردن هیچگاه به رفتار حاکمیت معترض نخواهند شد و نمونه آن را به خوبی میتوانید در مجلس هفتم مشاهده کنید که اقلیت به جز این ماههای آخر نزدیک به انتخابات هیچگاه لب به سخن نگشود و میتوان حتی نمونههای موردی بیشماری برای این قضیه ذکر کرد مانند مقایسه واکنش اصلاح طلبان مجلس ششم به قتل زهرا کاظمی و همچنین واکنش اصلاح طلبان مجلس هفتم به قتل دکتر زهرا بنی یعقوب که وضوح این جسارت را به تمام و کمال نشان میدهد.
با این اوصاف و زمانیکه از پیش 210 کرسی مجلس از پیش تعیین شده است و فقط نمایش تبلیغاتی آن در روز انتخابات انجام میپذیرد و با فرض وجود 70 حوزه رقابتی آنهم برای اصلاح طلبانی که اکثریت آنها در اولویتهای دوم به بعد لیستهای انتخاباتی اصلاح طلبان بودهاند، فکر میکنید چند کرسی نصیب اصلاحطلبان گردد؟
نگاه خوشبینانه به مسئله فوق تنها کسب 35 کرسی است که نه تنها فایدهای برای اصلاحات خواهد داشت که تنها هزینه شرکت در یک انتخابات فرمایشی را نصیب اصلاح طلبان خواهد نمود، هرچند که بیاییم و به آن برچسب شرکت محدود را بچسبانیم.
اما موافقان شرکت در انتخابات نیز در این میان استدلالهای خاص خودشان را دارند، اینکه ما صاحبان واقعی انقلاب هستیم و نبایستی در هیچ دورهای با آن قهر کنیم، اینکه این انتخابات مقدمهای است برای انتخابات ریاست جمهوری آینده و قهر با این انتخابات به منزله از دست دادن آن است، اینکه حداقل وجود یک اقلیت قوی در انتخابات این دوره موجب تقویت رئیس جمهوری احتمالی اصلاح طلب در دوره بعد را بوجود میآورد و...
با قبول گزینههای فوق از سوی طرفداران شرکت در انتخابات، تنها سئوالی که باقی میماند اینست که با فرض اینکه در شهر تهران بتوان یک لیست 30 نفره از کاندیداهای موجود حتی با گرایشات حتی بیربط تهیه نمود و در انتخابات شرکت جست، اما بستن لیست انتخاباتی خود یک مرحله است و کشیدن مردم در پای صندوق رای و جذب مردم برای رای دادن به آن لیست مرحله دیگری است، حال شما کدامیک از نامزدهای تایید صلاحیت شده در شهر تهران را حاوی این ویژگی میبینید که بتواند برای آن لیست رای جذب نماید؟
با نگاه به انتخابات دوره گذشته شوراها میبینید که در شهر تهران آقایان دکتر نجفی و مسجد جامعی و خانم ابتکار کم و بیش دارای این ویژگی در لیست اصلاح طلبان بودند ولیکن در نهایت تنها خود این افراد موفق به کسب رای لازم برای نشستن در صندلی شورای شهر تهران را شدند و بقیه لیست از گردونه جا ماندند.
حال در انتخابات مجلس و در حال حاضر در شهر تهران کدام نامزد به نظر شما توان بالا بردن سطح مشارکت مردم و رای آور کردن لیست را داراست؟ آیا شما گزینههایی مانند رضا خاتمی، محسن آرمین، بهزاد نبوی، دکتر علیرضا نوری و احمد بورقانی و… را که در انتخابات مجلس ششم باعث رای آوردن کل لیست اصلاح طلبان شدند را امروز در میان نامزدهای تایید شده میبینید؟
با توجه به معادله فوق و نگاه به هزینهها و فایده های شرکت در چنین انتخاباتی، فکر میکنم که این انتخابات همچنان محلی برای حضور ندارد و تنها نتایج منفی آن دامنگیر آینده اصلاحات خواهد شد و سکوت نه تنها دردی را از اصلاحات و اصلاح طلبان دوا نخواهد کرد که باعث خواهد شد سئوال دیگری بر دامنه سئوالات گذشته در خصوص عملکرد آنان اضافه گردد.
با اینکه اعتقاد دارم در شرایطی که امکان حضور در انتخابات با معیارهای حداقلی وجود دارد نبایستی از آن در جهت حفظ نهاد رای مردم دریغ کرد اما در این انتخابات چون دیگر حق انتخابی باقی نمانده است در نتیجه انگیزهای نیز برای شرکت نیز وجود ندارد و در یک کلام حق شرکت نکردن در انتخابات را نیز یک حق انتخاب میدانم.
اما سئوال جدیتری که در پی میآید اینست که: در پی عدم حضور در انتخابات برای آینده چه باید کرد؟
سعی خواهم کرد در روزهای بعد نظرم را در این خصوص بنویسم.
منبع: دفتر بی مخاطب