دست های یک فیلمبردار قطع شد

نویسنده

سهیل آصفی



در حالیکه هنوز پگاه آهنگرانی که از ارتفاع 25 متری سر صحنه فیلم سینمایی “آتش سبز” سقوط کرد و ستون مهره های او آسیب دید، روی تخت بیمارستان است، مصطفی کرمی دستیار فیلمبردار سینمای ایران که در پروژه ای سینمایی به تهیه کنندگی حوزه هنری گلستان و بخش خصوصی مشغول به کار بود، دچار برق گرفتگی شد و دو دست و بخشی از انگشتان پای خود را از دست داد….

filmbardar.jpg

نمودهای وجود بحرانی جدی در سینمای ایران، ماههای متمادیست که نه تنها در راهروهای تنگ و ترش ممیزی ارشاد، دستوران جدید به اهالی سینمای کشور، فروش غیرقانونی نسخه های فیلم های هنوز روی پرده نیامده، بحران مدیریت و استعفاهای مکرر مدیران سینمایی و… معنا می شود که حوادث ریز و درشت برای اهالی سینما نیز خود را می نمایاند.

امنیت مادی، معنوی، جانی و… در سینمای ایران دیگر بدل به شوخی تلخی شده است که قربانیان هر روزه آن هم زنگ خطری را برای سیاستگزاران این عرصه به صدا در نمی آورد.کارشناسان سینمایی معتقدند اگر شورای نظارت و ارزشیابی معاونت سینمایی وزارت ارشاد به همان اندازه که نسبت به طرح مضمون فیلم ها حساسیت نشان می دهد، به رعایت استانداردهای تولید هم حساس بود سینمای ایران وضعیت امروز را تجربه نمی کرد.

قربانی؛ اهالی سینمای ایران

سقوط آزاد بازیگر جوان سینمای ایران پگاه آهنگرانی از ارتفاع 25 متری سر صحنه فیلم سینمایی “آتش سبز” بعد از روزهای متمادی و نامه نگاری های مادر فیلمساز او منیژه حکمت، حداقل واکنش ها از سوی برخی از مسئولین ذیربط و واکنش تند انجمن بازیگران سینمای ایران را در پی داشت.

منیژه حکمت در یکی از نامه های خود که در برخی از رسانه های گروهی منعکس شد خبر داد که این بازیگر جوان سینمای ایران ابتدا از رفتن درون آن تور ماهیگیری امتناع کرده اما نگرانی از اینکه لوس و ترسو خوانده شود، باعث شده خطر رفتن به ارتفاع با طنابی پوسیده را به جان بخرد و بقیه ماجرا را هم که حتما همه می دانید. بالا رفتن با طناب پوسیده همان و افتادن از آن بالا همان.

حکمت می پرسد اگر پگاه اتهام ترسو و لوس بودن را به جان می خرید و حاضر نمی شد با طناب پوسیده تا ارتفاع 9 متری و بار دیگر تا 25 متری بالا برود، چه اتفاقی می افتاد؟ آیا حاضریم در این حادثه سهمی هر چند اندک برای خود بازیگر در نظر بگیریم؟

حکمت در ادامه آورده است: حادثه‌ای که در سر صحنه‌فیلم سینمایی “آتش سبز” برای پگاه آهنگرانی روی داد و برخورد مسوولین و مدیران این پروژه با این حادثه، بار دیگر ما را در برابر واقعیات تلخی قرار داد که هنوز حاکم بر سینمای ما و روابط درونی این سینماست.

در واقع پگاه آهنگرانی به چشم می‌دید طنابی که قراراست او، زندگی، جوانی، آرزوها و هستی‌اش را به آن بیاویزد، طنابی پوسیده و نا مطمئن است [ و علیرغم تذکر این موضوع از طرف عوامل به کارگردان فیلم] اما با اطمینانی که کارگردان و عوامل تولید به او دادند و به خاطر اینکه متهم به «نق زن» و «عدم همکاری» نشود، درون آن تور قرار گرفت و یک بار تا ارتفاع 9 متری و بار دیگر تا ارتفاع دو و نیم متری بالا کشیده شد، بدون اینکه کوچکترین تمهیدی برای حفظ جان او از طرف گروه تولید فیلم به عمل آورده شود. حتی کارهای بدیهی و اولیه‌ای مثل گذاشتن چند تشک یا کارتن مقوایی در زیر تور هم ـ که حتی در زمانهای قدیم ودوران اولیه‌سینما نیز استفاده می‌شد ـ از او دریغ کردند.

طناب در ارتفاع 9 متری دوام آورد و هر طور بود پگاه آن را رها نکرد، اما وقتی باز او را با همان طناب بالا کشیدند، طناب از هم گسیخت و او را با کمر بر زمین کوبید. حاصل:

دو نقطه از مهره‌های ستون فقرات پگاه شکسته است، رباط پشت او پاره شده وتاندان پای چپ او هم قطع شده است.

فیلمبرداری که معلول شد

پگاه اما نفر اول نبود. در طول چند ماه اخیر پیش او نیز سینما حادثه آفریده بود:در پشت صحنه فیلم”من نه منم”، حادثه ای برای یکی از مهمانان عوامل سازنده اتفاق افتاد که منجر به فوت او شد. اتفاقی که برای مصطفی کرمی، دانشجوی بیست و هفت ساله دانشگاه سوره که در فیلم سینمایی “کاغذ باد” به تهیه کنندگی حوزه هنری گلستان و بخش خصوصی و با کارگردانی موسی پایمردی دستیار فیلمبردار بود و فیلمبرداری برخی از سفرهای استانی رئیس جمهور اسلامی را انجام داده بود، آخرین فاجعه از این دست است.او سر صحنه دچار “برق گرفتگی” شده و دو دست و بخشی از پای خود را از دست داده است.

گفته می شود هنگام فیلمبرداری یکی از صحنه های فیلم، سیم برق از روی دکل روی این فیلمبردار افتاده که برخلاف پیش بینی های اداره برق منطقه، در آن برق جریان داشته است. این فیلمبردار پس از انتقال به بیمارستان مهر و پس از عمل جراحی دو دست خود را از ساعد همراه با انگشتان پا از دست داده، اما هنوز تهیه کننده فیلم و اداره برق منطقه ای تماسی با وی نگرفته اند. حالا مادر مصطفی که از اهالی منطقه ای مرزی در مهران است به تهران آمده و نامزد او با حلقه عروسی اش که تازه خریده، بر بالین این جوان معلول شهرستانی هستند که هزینه تحصیل او را نیز کمیته امداد بر عهده داشته است.

مصطفی کرمی خود می گوید: “در صحنه ای بادبادکی به یک کابل برق گیر کرده و لازم بود از زاویه بالا فیلمبرداری شود… من استرس داشتم. چون از طرف ترانس برق صدا می آمد و گاهی اوقات سیم های متصل به ترانس جرقه می زدند. در صورتی که به ما اطمینان داده بودند تا ارتفاع یک و نیم متری برق وجود ندارد. سیم های متصل به ترانس کاملا شل بود و بعد از مدتی یکی از آنها آزاد شد و…، ناگهان این اتفاق افتاد… پس از چند دقیقه خودم را از میان آهن های ترانس رها کردم و به پائین انداختم.”

دوستان مصطفی کرمی از وضع روحی نامساعد او می گویند و باز هم بازی “تشخیص مقصر” به راه افتاده است. حوزه هنری تقصیر را به گردن اداره برق استان گلستان می اندازد و اداره برق هم حوزه هنری را مقفصر می شناسد.

یکی از دوستان مصطفی با اشاره به تماس های مکرر با حوزه هنری می گوید تلویحا قول های مساعدی مبنی بر تقبل هزینه حدودا 40 میلیونی بیمارستان مصطفی کرمی از سوی حوزه هنری و اداره برق داده شده است اما معلوم نیست چه بشود. وی تاکید می کند حال کرمی که هیچ کس را در تهران ندارد و وضع مالی اش هم نامساعد است، تازه بعد از مرخصی از بیمارستان مشخص می شود: “حال روحی مصطفی کرمی بسیار نامساعد است. با هیچ کس حرف نمی زند. ما الان بیشتر از همه به هزینه پروتزهایی فکر می کنیم که او برای ادامه زندگی و کار باید از آنها استفاده کند. ما باید پشت او بیایستیم و از همه می خواهیم که به این جوان مستعد که تنها یکی از قربانیان وضع بحرانی سینمای ایران است کمک کنند.هزینه پروتز بسیار بالاست. شاید با مساعدت مردم و برخی نهادها بتوانیم این پروتز ها را تهیه کنیم. ما با نایب رئیس خانه سینمای ایران هم صحبت کردیم. قول داده است که مصطفی را عضو خانه سینما کنند تا از این طریق بیمه شود و مستمری به او تعلق بگیرد.اما هنوز همه چیز در حد قول است و معلوم نیست وضع او چه بشود….”

یک کارشناس سینمایی با اشاره به سایر موارد این چنینی از جمله مرگ حسینی، کارگردان سینما در حادثه ای مشابه می گوید: حوادث سینمایی در همه جای جهان بخشی از کار هستند. یادمان است چند سال پیش خرابی دستگاه شمشیرزنی مصنوعی سر صحنه “آخرین سامورایی” کم مانده بود سر “تام کروز” را از بدنش جدا کند یا حادثه ای که سر صحنه فیلم “کلاغ” برای براندون لی پسر بروس لی معروف افتاد و او با خوردن یک گلوله واقعی از بین رفت. در سینمای پیش از انقلاب هم این مسائل سابقه داشته است. اما در سینمای امروز ایران به نظر من سهم سیاست گزاران این سینما بیشتر است که آن را به این وضع رسانده اند. مقصر مسئولی است که به جای خریداری تجهیزات جدید و بالا بردن استاندارهای کاری در سینمای ایران و وضع قوانین حمایتی برای اهالی سینما فعلا کاری جز ممیزی فیلم ها و دیکته کردن باید و نبایدهای متعلق به دهه شصت ندارد… در طول سالهای گذشته بارها دیده ایم که این حوادث هیچگاه پیگیری دقیقی نشده اند و اگر هم چنین اتفاقی افتاده است، به روال معمول اطلاعات آن در اختیار مردم قرار نگرفته است.این اتفاق اولین حادثه پیش آمده به خاطر طراحی نامناسب جلوه های ویژه یک فیلم نیست و احتمالا آخرین هم نخواهد بود. باید دید علت وقوع مکرر این حوادث در سینمای ایران چیست؟

 

 

 

 


.