دانش هواشناسی

ساسان آقایی
ساسان آقایی

خدایش بیامرزد “مهدی اخوان ثالث” را که در اوج فترت جنبش آزادی‌خواهی مردم ایران گفت؛ “هوا بس ‏ناجوان‌مردانه سرد است” و به این سان “دانش هواشناسی” را به کیهان سیاست ایرانی وارد ساخت. از آن زمان ‏سنجش آب و هوا، کنایه‌ای بی‌جانشین را فراهم آورد تا بتوان با کم‌ترین هزینه‌ها دانست که حال سیاست ایرانی ‏چگونه است و چه باید تدبیر و تجویز کرد. نیم قرن پس از “زمستان” اما هوای تهران نه تنها سرد و خشک باقی ‏مانده که در این سال‌ها به شدت هم “آلوده” شده. اخبار این آلودگی‌ها، هرازگاهی در گوشه و کناری منتشر می‌شود ‏و تهرانی‌ها که به “تنفس آلوده” عادت دارند، آسان می‌گیرند و می‌گذرند بی‌آن که بدانند؛ عمر کوتاه‌تر، بیماری‌های ‏بیش‌تر و سخت‌تر و “زندگی در رنج” پیامد این آب و هواست. همین چند هفته‌ی پیش بود که مشاور شهرداری ‏تهران در اعترافی هول‌ناک به شکلی رسمی تایید کرد که “خطر سقط جنین مادران در تهران به دلیل آلودگی شدید ‏هوا، 40 درصد بیش‌تر از دیگر شهرهای ایران است”(خبرگزاری ایسنا، 15/7/78) اما همه به آسانی و شاید هم ‏تمسخر از کنار خبری چنین فاجعه‌ای باز گذشتند و چشم‌ها را بر حقیقتی تلخ بستند‏‎.‎

هوای آلوده‌ی تهران و آن چه که بر سر مردم پایتخت کشور می‌آورد اما به تنهایی یک مشکل نیست، بل می‌تواند ‏نمادی باشد از روزگار تیره‌ی مردمان یک کشور در سایه‌ی “سومدیریت” نهادینه‌ی شده‌ی سیستم. برای یک ‏کنش‌گر حقوق بشر البته “زندان” بارزترین نشانه‌ی سرکوب حقوق شهروندان است و برای یک صلح جو، جنگ ‏بدترین رویدادی که بی‌تدبیری حاکمیت سیاسی یک کشور را به رخ می‌کشد اما در زیر پوست رخ‌دادی‌هایی چنین ‏جنجالی، گاهی فجایعی بسیار آرام و تدریجی شکل می‌گیرد با تاوانی همگانی و “زیانی ملی”، بی‌آن که هرگز ‏روی راستین فاجعه برملا شود. آلودگی هوای تهران از این دست چالش‌هاست که بدبختانه نمونه‌های شایان توجه ‏دیگری هم دارد؛ مرگ سالانه 30 هزار نفر در جاده‌های کشور، رواج شدید اعتیاد خشن و سخت(اعتیاد به مواد ‏شیمیایی چون شیشه و کراک) و یا زندگی 14 میلیون ایرانی زیر خط فقر به روایت رسمی، هر کدام گوشه‌ای از ‏پیامدهای سومدیریت نهادینه شده در کشور است که بیش از هر چیز دیگری می‌تواند و باید با واکنش کنش‌گران ‏حقوق بشر و پویندگان سیاسی و اجتماعی هم‌راه باشد‎.‎

به راستی سیستم به دلایلی چون گزینش عقیدتی، خروج نخبگان، تقسیم رانتی-رابطه‌ای جایگاه‌ها و ده‌ها مساله‌ی ‏دیگر سیستمی بروکرات، تنبل، ناکارآمد، فاقد خلاقیت و قدرت ایده‌پردازی است که با سومدیریت پنهان و آشکار ‏خود در بخش‌های مختلف، سبب رخ دادن فجایعی جبران‌ناپذیر می‌شود و ناگفته هویداست، هزینه‌ی این ناکارآمدی ‏از گرده‌ی جان و مال مردم می‌رود. چنین روندی آشکارا منشور بنیادین دولت-ملت را زیر پا گذارده چه، تکلیف ‏اساسی هر حکومتی در قبال ملت، تامین “استانداردهای یک زندگی” سالم، مرفه و باآتیه است. وقتی حکومتی نه ‏تنها این تکالیف را به دلیل تنبلی و رکود بدنه‌ی اجرایی خود به درستی انجام نمی‌دهد که با ناتوانی در برون‌رفت ‏از چالش‌ها و بحران‌ها به گسترده‌تر و پرهزینه‌تر شدن آن‌ها کمک می‌کند، بی‌تردید به شکلی سیستماتیک ‏بزرگ‌ترین نقض حقوق بشر و پرتلفات‌ترین شکل یک بی‌تدبیری رخ می‌دهد و سیستم در قبال تک تک قربانیان ‏بحران‌های روزمره‌ای چون آلودگی هوا یا سوانح رانندگی مسوول است یا به تفسیری درست‌تر گریبان قدرت در ‏مرگ هر کدام از افراد جامعه گرفتار است که قربانی چالش یا بحرانی اجتماعی شده‌اند. پیشاپیش روشن است که ‏چنین حاکمیتی اتوماتیک‌وار متهم به نقض حقوق بشر است و چه زندان داشته باشد، چه نداشته باشد، چه آزادی ‏فردی- اجتماعی را به رسمیت شناسد، چه نشناسد و چه اعدام کند، چه نکند، ناقض حقوق بشر با بالاترین درجه‌ها ‏برشمرده می‌شود‎.‎

نیم قرن پیش مهدی اخوان ثالث با شعر زمستان، یادگاری نهاد تا هر کسی در آینده بتواند تنها با خوانش همین یک ‏شعر، ایران دهه‌ی 30 را مجسم کند، شاید اگر امروز زنده بود هم می‌گفت: “هوا بس ناجوان‌مردانه، دودآلود ‏است” و در همین یک کلام، هزاران سخن ناگفته از جفای رفته بر ایران این سال‌ها را می‌گنجاند‎.‎