من ایران، پنجاه سال دارم

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

در این پنجاه سال همه چیز تغییر کرده است، خیلی بیش از تغییر، انگار به اندازه یک قرن تغییر کرده است. فرض می کنیم، در هر سالی به فاصله ده سال واکنش یکی از مردم در مقابل مسائلی که رخ می داد، چه بود؟

 

صبح که از خواب پامی شیم، چی می گیم، چی می شنویم؟

1350: صبح بخیر عزیزم. صبح بخیر عزیزم.

1360: سلام رفیق! صبح بخیر برادر!

1370:صبح بخیر! واه، تو هنوز بیداری داری ماهواره نگاه می کنی؟

1380: صبح بخیر عشق من! صبح بخیر عزیزم، تا صبح داشتم می نوشتم، اگه فرصت کردی بعد از صبحانه بخونش.

1390: صبح بخیر! چشم بند بزن بریم دستشویی.

 

وقتی پسرمون خداحافظی می کنه بره مدرسه، چی می گه؟

1350: خداحافظ پاپا! می شه پنج زار بدی یه توپ بخرم؟

1360: خداحافظ پدر! من امروز میتینگ دارم، اگر برنگشتم خونه منو لو ندی.

1370: خداحافظ بابایی! خودم می تونم تنهایی از خیابون رد بشم، نمی خواد شما بیایین.

1380: خداحافظ باباجونم! اگر بردنت زندان یادت باشه من و مامان بهت افتخار می کنیم.

1390: خداحافظ پدر! من شب می رم خونه مامانم.

 

وقتی از همسرمون خداحافظی می کنیم که بریم سر کار بهمون چی می گه؟

1350: شب مست نکنی بیای نصف شب خونه.

1360: باز هم که پیراهن اتو کشیده پوشیدی، احمق! اخراج ات می کنن!  

1370: عصری قبل از اومدن با وارطان قرار بذار ازش عرق بگیر، داداشم و بابام می آد هیچی نداریم، یادت نره ها، زشته!

1380: کیان و زنان و راه نو رو هم بگیر، یه بسته سیگار مور هم برای من بگیر.

1390: شب می ری پیش اون زنیکه، بیخودی دروغ نگو، سر بچه گول می مالی؟

 

وقتی نشستیم توی تاکسی چی می گیم؟

1350: لطفا شیشه رو بکشین پائین، هوا دم کرده.

1360: شما از موضع بورژوازی ملی نگاه می کنید، به همین دلیل تضاد اصلی رو نمی بینید.

1370: همه شون دزدن، این کوسه هم رئیس دزدها.

1380: خاتمی هر کاری می تونست کرد، نمی شه که یه روزه همه مملکت رو ریخت به هم.

1390: چطور اون موقع که تو هاله نور بود کسی نگفت جن گیر و رمال داره؟

 

وقتی از دکه روبروی اداره می خواهیم روزنامه بخریم

1350: یه کیهان، با یه بسته آدامس.

1360: امروزتوقیف شد؟ پس یه کیهان بده، یه اطلاعات.

1370: یه سلام بدین، گل آقا امروز می آد.

1380: این یازده تا روزنامه و مجله رو می برم.

1390: داداش! سیگار داری؟

 

وقتی رئیس صدامون می زنه و می ریم خدمت ایشون

1350: سلام قربان! فرمایشی بود؟

1360: سلام برادر! امری بود؟

1370: سلام حاج آقا! امانتی رو خدمت تون آوردم، جنس اش خوبه.

1380: سلام استاد! دیدین کیهان گیر داده بهتون؟

1390: سلام حضرت! دیشب خواب تون رو دیدم.

 

وقتی دخترمون زنگ می زنه و می گه می خواد با دوستش شب بره مهمونی.

1350: برو، قبل از ساعت هشت خونه باشی.

1360: قبل از ساعت ده حاضر باش، داداشی با شناسنامه می آد دنبالت با هم برگردین.

1370: برو، ولی قبل از دوازده شب با آژانس برگرد.

1380: کلید که داری؟ زیاد سروصدا نده ما رو بیدار نکن. برگشتن خیار با خودت بیار.

1390: باشه عزیزم، بسلامت، رسیدی لندن از طریق فیس بوک بهم خبر بده، سعی کن بتونی برگردی ایران. ولی اگر من یا مامانت رفتیم زندان بخاطر ما برنگردی ها!

 

مهمون ها رسیدن و پسرعمو هم تازه از انگلیس اومده، پسرعمو چی می گه؟

1350: درسم تموم شد برمی گردم، می شم استاد دانشگاه.

1360: درسم انگلیس تموم نشده، برگشتم به انقلاب خدمت کنم.

1370: گفتم حالا که دیگه از انقلابی ها خبری نیست، بیام ایران بشم استاد دانشگاه.

1380: بازجو هفته پیش گفت بشرطی آزادت می کنیم که سریع برگردی همون جا که بودی، منم پس فردا دارم می رم لندن.

1390: برخوردشون خیلی خوب بود، هم انفرادی هم عمومی، هفته دیگه هم گذرنامه مو پس می دن برگردم لندن، قراره هفته ای یک بار با پرس تی وی مصاحبه کنم، تا بتونم برم بیام.

 

وقتی شب تلویزیون رو نگاه می کنیم و مصاحبه رئیس جمهور رو می بینیم

1350: جنتلمن، آقا، شیک!

1360: عین گداها بود، این دیگه کیه؟

1370: معلوم نیست داره گریه می کنه، یا می خنده؟

1380: نازبشه، مثل فیلسوف هاست، حیف که گیربد کسایی افتاده.

1390: آدم نگاهش می کنه افسرده می شه.

 

وقتی نصف شب از خواب می پریم و می بینیم یه غریبه تو خونه مونه، چی می گیم؟

1350: آی دززززززززززززززد! یه پلیس به دادمون برسه.

1360: چشم، الآن آماده می شم بریم اوین.

1370: ببخشید شما از کمیته هستید؟/ نه، دزدم/ بفرمائید راحت باشید، مزاحم نمی شم.

1380: ببخشید، اگر دزد نیستید و مامور امنیتی هستید، باید برید طبقه بالا، تنها روزنامه نگار ساختمان ما آقای شمس طبقه بالا می شینه.

1390: وای پلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییس! یه دزد بیاد به دادمون برسه.